کد pr-9436  
نام مریم  
نام خانوادگی روزمند  
وضعیت جسمی کم بینا  
نوع فعالیت علمی-فرهنگی ، هنری  
زبان فارسی  
تحصیلات کارشناسی هنر  
مهارت هنرمند معلولی که با رتبه ی 76 توانسته دانشگاه تهران و در رشته ی نوازندگی موسیقی ایرانی پذیرفته شود. تئاتر هم کار میکرده. ضرب هم کار میکند  
اهم فعالیت ها اینجانب در زمینه موسیقی که به رشته تحصیلی‌ام نیز مربوط می‌شود،6 سال است که نوازنده ساز سه تار می‌باشم. همچنین در دوران دانش‌آموزی فعالیت‌هایی در زمینه تئاتر داشته‌ام که یک بار در سال 1384 مقام اول را در استان کسب کردم. مشوق و حامی من در زمینه تحصیل و هنر خانواده بویژه پدر و مادرم می‌باشند. به علت کمبود منابع در رشته تحصیلی‌ام مادرم وظیفه ضبط یا خواندن کتاب‌های من را به عهده گرفتند که کمک بزرگی در راه پیشرفت اینجانب محسوب می‌شود.  
کشور ایران  
استان فارس  
شهر لامرد  
متن زندگی نامه مریم چشم و چراغ هنر لامرد است…(گفتگو با مریم روزمند ، هنرمندی معلول با رتبه ی 76 در کنکور سراسری

از اولین روزهای آشنایی من با محمدرضا روزمند، دختر کوچولو و شیرین اش را می دیدم که کنار تلوزیون می نشست و برنامه هایش را می دید. آنقدر شاداب و سرحال بود که به هیچ وجه حس ترحم به انسان دست نمی داد.هنوز خردسال بود که در یکی از نمایش هایم بازی کرد و طراوت حضورش اشک همه مان را در آورد. اشکی که شاید او هیچ وقت ندید.امروز اما آن دختر کوچولو، قد کشیده ، آنقدر بلند قامت شده که دستش به دانشگاه تهران رسیده. جایی که خیال خیلی ها هم در آن حوالی پرسه نمی زند.این گفتگویی است با مریم روزمند . هنرمند معلولی که با رتبه ی 76 توانسته دانشگاه تهران و در رشته ی نوازندگی موسیقی ایرانی پذیرفته شود. مریم ثابت کرد انسان هم قد خیال ها و آرزوهایش است.
معلولیت شما دقیقا اسمش چیه مریم خانم ِروزمند؟
من نیمه بینا هستم و مشکلم مربوط به عصب شبکیه است.اسم علمی این بیماری رو نمیدونم، فقط می دونم که بیماری نادریه.بینایی من به این صورته که وقتی که چشمم روی سلول های قوی واقع میشه من دید خوبی دارم اما وقتی روی سلول های ضعیف قرار می گیره ، بیناییم خیلی کم میشه. کنترل اینکه در چه وضعیتی قرار بگیره هم متاسفانه دست من نیست.دید من بیشتر از کناره های چشمم هست.
از کی فهمیدی با بقیه ی بچه ها فرق داری؟
تقریبا سه سال و نیمه یا چهار ساله بودم که بابا و مامانم بهم گفتند. تا قبل از اون فکر می کردم همه مثل من می بینند.البته این گفتن اونها تاثیر خاصی رو من نداشت و من به زندگی معمولی خودم ادامه دادم.

بریم سروقت درس خوندنت. این سه مقطع ابتدایی/راهنمایی/دبیرستان رو چه جوری درس خوندی؟
من ابتدایی رو کلا شیراز بودم و مدرسه ی شوریده ی شیرازی می رفتم که مخصوص معلولین بود.اونجا با خط بریل می خوندیم و می نوشتیم.راهنمایی به نابینایانی که معدل شون بالا بود اجازه می دادند تو مدرسه های عادی، درس بخونند. من دو سال اول راهنمایی رو هم تو شیراز درس خوندم و هر دو سال هم معدل ام شد: 19٫88 تو این دوسال دبیر رابط داشتم.کار دبیر رابط اینه که سوال ها رو برمی گردونه به بریل و جواب های بریل منو به خط عادی برمی گردونند تا تصحیح بشه. اما سال سوم که برگشتیم لامرد دیگ کسی که با بریل آشنا باشه نبود و کم کم این مرحله حذف شد. منم مجبور شدم همه ی درس هامو شفاهی انجام بدم.
حتی امتحاناتی مثل ریاضی و علوم رو هم شفاهی می دادید؟
آره. اینجا فقط یه منشی داشتم که سوال رو برام می خوند و من جواب رو براش می گفتم.البته خیلی مشکل برام ایجاد شد. من حتی تقسیم های اعشاری رو هم ذهنی انجام می دادم. بااین حال ریاضی نهایی رو بیست گرفتم.
و دبیرستان؟
دبیرستان زینبیه رفتم. اونجا هم همه چیز شفاهی بود و با کمک منشی . سال اول که عمومی بود، ولی سال دوم ماها مجبور بودیم بریم انسانی . اگرچه از نظر نمره ها ، نمره ی ریاضی و فیزیک ام بهتر از درس های علوم انسانی بود ، اما چون هم ریاضی هم تجربی هندسه داشت و من نمی تونستم،باید می رفتم انسانی. علاوه بر این تو ریاضی و تجربی آینده ی خوبی هم نداشتم. تو دبیرستان خیلی از معلم هام به من لطف داشتند و بی چشمداشت کمکم می کردند. مخصوصا سال سوم که خانم کاکلی که منشی ام بود ؛خانم غافری،خانم پیرایش، مدیر خوب مون خانم منصوری و معاون مدرسه امون و خانم رحیمی. همچنین مدیر پیش دانشگاهی مون خانم رضایی و معاون پرورشی شون خانم قاسمی.آقای محمد غافری .همه ی عزیزانی که تو این چند ساله برام زحمت کشیدند و تو امتحانات منشی من بودند،چشمداشت مالی نداشتند و فقط برای رضای خدا به من کمک می کردند.

می رسیم به کنکور.چی شد که سر از کنکور هنر در آوردی؟
من از بچگی دنبال موسیقی و هنر بوده ام. اولین بار کلاس دوم فلوت زدن رو یاد گرفتم. راهنمایی کلاس ضرب رفتم. و دبیرستان هم سه تارنوازی. مدتی هم در همین لامرد در کنار گروه زخمه ضرب می زدم که کلی برای روحیه ام خوب بود .اما نمی دانم چرا یک دفعه این همکاری قطع شد. خیلی افسوس خوردم.
تئاتر چی؟
خب چون بابام (محمدرضا روزمند) تاتری بود ، از همون بچگی – سوم دبستان – وارد تاتر هم شدم. تو تئاتر های دانش آموزی همیشه حضور داشتم.اما اولین نمایشی که بازی کردم نمایش “می بوسمت با چشمان خیس ” بود که خود شما کارگردان اون بودید. اون موقع من سوم ابتدایی بودم.
آره یادمه. سال 84٫ اون نمایش اولین نمایشی بود که از لامرد به جشنواره ی استانی راه پیدا کرده بود. یادش بخیر. اونجا تو روبروی بابات بازی داشتی. تو اختتامیه هم یه جایزه ی ویژه گرفتی. یادته از دست کی جایزه گرفتی؟
آره. از دست استاد سمندریان.
خدا رحمتش کنه. کل سالن به افتخار تو ایستادند و تشویقت کردند. برگردیم به قضیه ی کنکور هنر.

من تو پیش دانشگاهی تصمیم گرفتم برای کنکور هنر بخونم. درس های پیش دانشگاهی رو در حد پاس کردن می خوندم و بیشتر وقت ام رو برای هنر میزاشتم. اینجا باید یه تشکر ویژه بکنم از همه ی کادر کانون قلمچی که تو این مدت خیلی خیلی به من لطف داشتند و همه جوره ازم حمایت کردند.مخصوصا معلم های خوبم آقایان امین عامری و آقای طاهری و خواهر محترمشون خانم زهره طاهری که مشاور من بودند و خیلی نقش مهمی در قبولی من داشتند.همچنین از مدیر محترم قلمچی جناب اقای محمود عامری تشکر ویژه می کنم.
رتبه ی کنکور تو چند بود؟
137 منطقه سه و 76 تو گرایش موسیقی.
معلولین سهمیه ی خاصی هم دارند؟
معلولین از سهمیه منطقه سه استفاده می کنند.یعنی لامرد منطقه دو است اما من منطقه سه محسوب شدم.

که البته این بیشتر به نفع معلولان تهران و شهر های بزرگه. چون اونا امکانات بیشتری دارند ولی با شما تو یه سهمیه رقابت می کنند.
درسته. من تو لامرد کمترین امکانات موسیقی رو نداشتم. من برای کلاس سه تار باید یک سال هر هفته یا هر دو هفته می رفتم تا لار. کلاس سولفژ که اصلا باید می رفتم شیراز.من بعد از اینکه رتبه ها اومد باید خودمو برای مصاحبه ی عملی آماده می کردم. تو این مصاحبه از چیزایی امتحان می گیرند که بقیه دانش آموزان ظرف یک سال تا دو سال آموزش می دیدند. من تمام این چیزها رو – مثل هفت دستگاه موسیقی – ظرف یک ماه به صورت فشرده تو شیراز رفتم کلاس.البته من گله دارم از کسانی که وظیفه اشون حمایت از دانش آموزانی مثل من بود و تقریبا هیچ کمکی نکردند.حتی الان که رتبه ی خوبی آورده ام و قبول شده ام.پارسال هم که من المپیاد ادبی شرکت کرده بودم متاسفانه بعضی از مسوولین حمایتی از من نکردند.
هزینه های کلاس هایی که می رفتید را چه کسی می داد؟
من برای قلمچی بورسیه ی بهزیستی بودم . اما کلاس های دیگر با هزینه شخصی. پدر و مادرم خیلی برای من زحمت کشیده اند. بیش از توان شان. بیش از همه ی عوامل دیگه. مثلا در دبیرستان مادرم (معصومه ی مشایخی) تمام کتاب های انسانی ام را برایم می خواند و روی نوار ضبط می کرد تا من گوش بدهم. بعدا هم که تمام کتاب های کنکور هنر را برایم خواند و ضبط کرد. پدرم که فقط برای کلاس های ضرب هفته ای یک بار مرا به اوز می برد. بعدش هم دوباره برای کلاس های سه تار به لار می رفتیم. از هزینه های گزاف کلاس ها هم که چه بگویم؟
یک بار هم که قلمچی تهران شما را دعوت کرد تهران. قضیه این دعوت چی بود؟
قلمچی مرکزی تهران از معلولین با رتبه های زیر هزار دعوت کرده بود. من هم با رتبه ی 137 نفر دوم بودم .خود آقای کاظم قلمچی از ما تقدیر کرد.
شما الان با این افتخاری که آفریدید الان الگوی خیلی از معلولین منطقه هستید.متوجه این جایگاه خودتان هم هستید؟
من تا به حال به این قضیه فکر نکرده ام. البته معلولین خودشون دارای انگیزه ی قوی هستند. من میخام به دانش آموزای سالم بگم که اینقدر محدود فکر نکنند و دنیاشونو محدود به لامرد نکنند. من از بچه های سالم میخام که با داشتن این همه امکانات اینقدر ساده از کنار آرزوهاشون نگذرند.بیشتر دخترها که اصلا انتهای آرزوی شان ازدواج است. خیلی که بلند پرواز باشند می روند دنبال تربیت معلم. شیراز وضعیت اینطور نبود. من کلاس دوم راهنمایی معدل ام 19٫88 بود ولی رتبه ی سیزدهم کلاس بودم. آنجا انگیزه ی دخترها خیلی بیشتر بود. ولی من اینجا در مدرسه ی زینبیه تا سال سوم رتبه اول کلاس بوده ام!

 
تاریخ ثبت در بانک 23 تیر 1395  
فایل پیوست
تصویر
 
تصویر
 
تصویر