کد | pr-46104 |
---|---|
نام | میلاد |
نام خانوادگی | روشندل |
وضعیت جسمی | کم بینا |
نوع فعالیت | علمی-فرهنگی |
زبان | فارسی |
تحصیلات | دانشجوی رشته داروسازی |
اهم فعالیت ها | میلاد روشندل، نخبه نیمهبینایی است که در سال 94 رتبه 492 کنکور تجربی شد و اکنون دانشجوی رشته داروسازی در دانشگاه تبریز است و در بیمارستان نیز به عنوان پرستار کار میکند. |
کشور | ایران |
استان | کرمان |
شهر | سیرجان |
متن زندگی نامه |
میلاد روشندل – استان کرمان شهرستان سیرجان - رادیو سوینا، برنامه آوای تلاش 24– 12 اسفند 1399 پیاده شده توسط محمدیاری به تاریخ 1 تیر 1400 مجری: خواندن رشته تجربی و تحصیل در رشتههای پزشکی و پیراپزشکی یکی از چالشها و دغدغههای مهم افراد نابینا و کمبیناست که خیلی از داوطلبان میخواهند بدانند که آیا رشته تجربی، و بخصوص در سطح دانشگاه تحصیل در رشتههای پزشکی و پیراپزشکی آیا برای کسانی که مشکل بینایی دارند امکانپذیر است یا نه؟ اصلاً وارد شدن به این مسیر و قدم گذاشتن در این راه کار به صلاح و درستی خواهد بود یا خیر؟ مهمان امروز آوای تلاش فردیست که نیمه بیناست، در رشته تجربی تحصیل کرده، رتبه برتر کنکور سراسری شده، و الآن هم دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی تبریز است. خب «جناب آقای میلاد روشندل» خیلی ممنون که دعوت ما را پذیرفتید. در خدمتتان هستیم، خودتان را معرفی کنید. روشندل: سلام عرض میکنم خدمت شما جناب آقای فتحی و همه شنوندگان عزیز. من میلاد روشندنل هستم، دانشجوی رشته داروسازی دانشگاه علوم پزشکی تبریز. سال 1394 که کنکور شرکت کردم، آن سال رتبه کل من در منطقه سه رتبه 499 آمد، و بعد از آن که تایم انتخاب رشته بود، در انتخاب رشته اولویتهایی که مدنظرم بود کلاً دو تا رشته بودند، که یکی رشته پزشکی بود، یکی هم رشته داروسازی بود، که من اول کل اولویتها را رشته پزشکی پر کرده بودم، و چند تا اولویت آخر را هم رشته داروسازی دانشگاههای معتبر. مجری: شما ابتدا به ما بگویید که کجا به دنیا آمدهاید، و الآن بیناییتان در چه حدی است؟ روشندل: من متولد شهرستان پیرانشهر از استان آذربایجان غربی هستم. خب درمورد مشکل بینایی، من مبتلا به نقص ژنتیکی آلبینیسم هستم. مجری: شما تحصیلات دبستان را در مدارس استثنایی خواندهاید یا از همان ابتدا در مدارس عادی تحصیل کردهاید؟ روشندل: آن موقع سال 1380 یا 1381 که به اصطلاح غربالگری بچهها آن موقع انجام شد برای مدرسه که به اصطلاح در چه مدرسههایی ثبت نام کنند، حالا آموزش و پرورش آن ناحیه آن موقع تصمیم گرفت که باید من در مدرسه استثنایی تحصیل بکنم. حالا آن موقع شهر ما مدرسه استثنایی نداشت، و من باید به یک شهر دیگر منتقل میشدم، مثل ارومیه. خب با مخالفتها و پیگیریهایی که خانواده و مخصوصاً پدرم انجام دادند، چون خودشان هم فرهنگی هستند، این قضیه پروندهاش مختومه شد، و من همان مدرسه عادی تحصیل را آغاز کردم. مجری: خب در مدرسه عادی با چه چالشهایی مواجه شدید؟ روشندل: خب یک سری چالش که قطعاً از سن هفت سالگی وجود داشته، این چالشها به دوران راهنمایی منتقل شده، دبیرستان هم بوده، و حتی دانشگاه هم که حالا آدم آنجا با قشر آکادمیک روبرو میشود، یعنی دیگر فرق میکند حوزه دانشگاه با مدرسه، آنجا هم حتی آن چالشها بوده. دلیلش هم همان به اصطلاح توجیه نشدن اینها هستش. خب حداقل انتظار یک نفری که یک تفاوتهایی دارد با سایر افراد جامعه این است که مثلاً آن قسمت آن دایرهای که واردش میشود، آن قسمت یک جلسه توجیهی بین خودشان بگذارند برای هندل کردن یک نفر که وارد آن قسمت میشود و وارد آن حیطه میشود و میخواهد یک کاری را پیش ببرد. حالا آن کار تحصیل باشد، تحقیقات باشد، و هر حوزه دیگر. مجری: شما بیناییتان در چه حدی است؟ آیا میتوانید کتاب بخوانید، آیا میتوانید پای تخته را ببینید، یا نه، بایستی از تجهیزات و وسایلی مثل ذره بین و بهدید استفاده کنید برای مطالعه؟ روشندل: من از هفت سالگی که آن موقع مدرسه میرفتم یک مقدار وضعیت بیناییم بهتر از الآن بود. چون بیماری افراد مبتلا به آلبینیسم حالت پیشرونده دارد تا یک سنی، و از یک سنی به بعد متوقف میشود. خب الآن خدا را شکر پیشروی نمره چشمم متوقف شده. خب آن موقع با عینک اصلاح میشد و یک مقدار بهتر بود، اما بازهم آن موقع من مجبور بودم کتاب را از فاصله دو یا دوونیم سانتیمتری مطالعه کنم، همانطور که الآن هم اینجوری است، و یک مقدار هم فاصله کمتر شده و مجبورم از فاصله یک سانتیمتری یکونیم سانتیمتری قشنگ بچسبم به کتاب و آن را مطالعه کنم. ولی کمتر از سی درصد اصلاح را در حوزه چشم پزشکی اصلاح حساب نمیکنند برای عینک، و برای همین دیگر من ترجیح میدهم از عینک هم استفاده نکنم. مجری: خب پای تخته چطور، برای پای تخته مشکلی ندارید؟ روشندل: من مشکل پای تخته همیشه داشتهام، و الآن هم اگر ردیف اول هم بنشینم بازهم نمیتوانم تخته را ببینم اصلاً. مجری: دوران دبستان چطور؟ روشندل: حتی دوران دبستان هم همینطور بوده. مجری: پس شما همیشه مشکل دیدن پای تخته داشتهاید. روشندل: بله، اصلاً نمیتوانستم، و حالا از آن موقع یاد گرفتهام که آن چیزی که معلم در دوران مدرسه و استاد در دوران دانشگاه میگوید را بصورت ذهنی ببرم جلو، آن چیزی که میگوید را تصور کنم و بتوانم با آن ارتباط برقرار کنم. مجری: من دوست دارم به چالشهایی که در دوران دبستان و راهنمایی داشتهاید حالا موردی اشاره کنید، چیزی که خیلی مکرر اتفاق میافتاده و شما هم مجبور بودید که اینها را حل و فصل کنید. روشندل: بیشتر این اتفاقات در کلاس درس برای من پیش میآمد. حالا من سرزنش هم شدم سر اینها، که مثلاً با درسی مثل ریاضی که علم اعداد است همیشه مشکل داشتم. مثلاً در یکی از پایههای دبستان یادم است که مثلاً معلم از من میپرسیدند «خب آن چیزی که من گفتم را یکبار دیگر توضیح بده برای بچهها.» خب ایشان توجیه نشدند دیگر، تقصیر ایشان هم نبود. ایشان فکر میکرد من حواسم نبوده سر کلاس، در حالی که حواسم بوده، خب پای تخته را هم که نمیدیدم، و حالا نتوانستم توضیح بدهم با چالشهایی روبرو شدم که مثلاً به خانواده گفته شده، حالا آنها بعداً حل کردن که «آقا این مشکل دارد، باید فلان و بهتر هندل بشود، یعنی اختصاصی باید با وی کار بشود و اینها» این چالشها تا حدی حل شدند. در شهرهای کوچک حل شدن این چالشها بهتر است، چون همه همدیگر را میشناسند. مشکل در شهرهای بزرگ است که بچهها خیلی با چالشهای بزرگی احتمالاً روبرو بشوند، در دوران مدرسه و مخصوصاً حالا در کلاس درس. حالا من بیرون را نمیگویم که حالا مثلاً میآید بیرون، چه از مدرسه، پیاده باید برود خانه یک مسیر را، آن خیابان ماشین میآید نمیآید، حواسش باید ششدانگ کجا باشد. حالا من خدا را شکر آن موقع دوستانی داشتم که همیشه با من بودند، و من ناخودآگاه مثلاً با آنها راه میرفتم، حواسم بود که مثلاً اشکالی ایجاد نشود. من الآن هم تنهایی خیلی جاها نمیتوانم بروم، یعنی خیلی جاها که چه عرض کنم، هیچ جا نمیتوانم بروم بصورت تنها، و باید حتماً یک نفر باشد. حالا محیط دانشگاه فرق میکند، محیط دانشگاه من با تاکسی میروم، آنجا پیاده میشوم میروم داخل، بعد برمیگردم خانه، دیگر تمام شد. من بیرون رفتن را تنهایی ندارم الآن هم. این یکی از چالشهای ادامهدار است از دوران بچگی، و الآن هم ادامه دارد، و مطمئنم در آینده هم اگر فکری به حالش نکنم باز هم ادامه خواهد داشت. مجری: پس شما بینایی محیطیتان هم خیلی قابل اتکا نیست. یعنی نمیتوانید خودتان مستقل روی بینایی محیطیتان حساب کنید. روشندل: بله. مجری: خب درمورد تحصیلتان داشتید صحبت میکردید، و یک سری چالشها را اشاره کردید، خب البته این چالشهایی که گفتید خب مثلاً معلم نمیدانسته که شما مشکل بینایی دارید، پای تخته را مینوشته و از شما میخواسته که توضیح بدهید یا تکرار کنید، و بعداً معلم را توجیه می کردند. در سطح راهنمایی و سایر مقاطع هم همین مشکل را داشتید؟ یا چالشهای دیگری هم بوده که بخواهید اشاره بکنید؟ روشندل: حالا من در سطح راهنمایی بیشتر اشاره میکنم که همچین چالشهایی داشتم. در دبیرستان چون پدر خودم از قشر فرهنگیان بودند، و اتفاقاً پدرم مدیر همان دبیرستانی بودند که من چهار سال آخر تحصیلم را آنجا گذراندم، و به همین دلیل آن چالشها خیلی بهتر هندل شد برای من در آن چهار سال پایانی دوران دبیرستان، یعنی اول دبیرستان تا پیشدانشگاهی، چون پدرم کنارم بودند در مدرسه، و مدیر آن مدرسه بودند، و معلمان کاملاً توجیه شده با من رفتار میکردند، و آن چهار سال یک دوران خیلی طلاییای بود برای من. مجری: حالا یک سوال کلیدی من اینجا از شما میخواهم بپرسم، اینکه چه شد که رفتید سراغ رشته تجربی؟ شما که میدانستید مشکل بینایی دارید، میدانستید که پای تخته را نمیتوانید واضح ببینید، خب رشته تجربی یا رشته ریاضی فیزیک جزء رشتههایی هستند که خب مطالب نوشتاری پای تخته خیلی زیاد دارند، فرمولهای پیچیده، معادلات ریاضی، معادلات فیزیک، و شاید یک جاهایی نیاز است که فرد اصلاً ببیند و یادداشت کند، و شاید با گوش دادن خیلی نشود این معادلات و حتی شکلهای هندسی را به خاطر سپرد. خب شما با علم به این موضوعات چه شد که تصمیم گرفتید تجربی بخوانید و وارد رشته تجربی شدید؟ روشندل: من یکی از اهداف قدیمیای که در خودم دارم، و الآن هم پیاش را میگیرم، این بوده که یک روزی، حالا من یا شروع کننده، یا ادامه دهنده، اینکه حالا یک کاری را یک نفر کلیدش را میزند و بعد طی چند قرن ادامه دار میشود، همیشه به این فکر میکردم که افرادی که دارای نقائص ژنتیکی هستند را بتوانیم به یک شکل درمان کنیم، که قطعاً حالا تا دویست سیصد سال آینده این مشکل حل میشود در جامعه. چون پیشرفت بشر اینقدر سریع است که حالا ما نمیبینیم آن دوران را، ولی قطعاً به آن دوران خواهیم رسید که کسی به دلیل نقص ژنتیکی رنج نمیبرد در جامعه. تنها رشتهای که حالا این پتانسیل را دارد که ما بتوانیم درمورد درمان حرف بزنیم همین رشته تجربی بوده، و من با این طرز تفکر آمدم وارد رشته تجربی شدم. مجری: خب «آقای روشندل» فردی که نابینای مطلق است، برای رشته تجربی نه کتاب صوتی وجود دارد، نه کتاب بریل وجود دارد، نه معلم توجیه است، نه مدرسه توجیه است، هیچ زیرساخت و هیچ بستری نیست، شما یعنی توصیه میکنید فرد نابینا هم برود تجربی بخواند؟ روشندل: ببینید، شما به اصطلاح یک سرچ ساده در گوگل بزنید و پزشکان نابینا را پیدا بکنید، یک لیست خیلی بلندبالا از پزشکان نابینا را در سراسر جهان به شما ارائه میدهد، که خیلی افراد موفقی هستند. مثلاً خیلی برایم جالب بود، یک پزشک نابینای کاردیولوژیست (کاردیولوژیست یعنی متخصص قلب و عروق) اهل هند بودند، که ایشان میرفتند اتاق عمل، و به واسطه تصوراتی که داشتند و آن علمی که کسب کرده بودند دستور میدادند که چطوری عمل را انجام بدهند، و چه عملهای موفقیت آمیزی هم انجام میدادند. ما این را بعنوان هنجار در جامعه، حالا درست است، من به خارج از کشور اشاره کردم، ولی خب مجری: ببینید آقای روشندل، صحبت ما درمورد شرایط جامعه کنونی آموزش ماست، نه در سطح جهانی. بله، در سطح جهانی ما داریم پزشکانی، حتی پزشک ایرانی داریم آقای فرزاد طیباتی که یک نابینای ایرانیست که پزشک است در آمریکا. من نمیخواهم برویم آن سر طیف، یعنی حد اعلای آموزش جامعه را درنظر بگیریم، من صحبتم درمورد مدارس و بستر آموزشی کنونی کشور ماست. چون صحبت شما را خیلی از دانشآموزها هم دارند گوش میدهند، و ممکن است فردی که الآن پایه نهم است متأثر از این صحبتهای شما برود رشته تجربی را انتخاب کند، خب این فرد ممکن است نابینای مطلق باشد، ممکن است کتاب صوتی بریل و خیلی از مسائل دیگر را هم نداشته باشد، و خیلی چالشهای دیگر. آیا شما برای چنین افرادی باز توصیه میکنید؟ روشندل: ببینید، شما اشاره فرمودید که من نیمه بینا هستم. حالا کاش در یک کشور دیگر مصاحبه میکردیم. چون قطعاً نابینا را از نیمه بینا جدا نمیکردیم آن موقع. خب من اینجا به اصطلاح نیمه بینا هستم، و نابینای مطلق نیستم. و در نیمهبینایی هم ما گریدبندی داریم در به اصطلاح تقسیم بندی سازمان جهانی بهداشت یا همان WHO که سالانه به اصطلاح معلولیت را میآید تقسیم بندی میکند، گریدبندی میکند، درجه بندی میکند، ما برای نیمهبینایی هم یک گرید داریم. حالا در دفترچههای سازمان سنجش برای انتخاب رشته هم حالا برای رشتههای پزشکی و پیراپزشکی یک حد خاصی را تعیین کرده. غیر از رشته پزشکی که نوشته باید داوطلب و آن فرد شرکت کننده از سلامت کامل جسمانی و روانی برخوردار باشد، در بقیه رشتهها یک سری استثنائات گذاشته. حالا دندان پزشکی را هم من به حوزه پزشکی اضافه کردم، و گفتم پزشکی دیگر. پزشکی و دندانپزشکی و پرستاری. مثلاً رشته داروسازی و مثلاً رشتههای توانبخشی مثل کاردرمانی، شنواییشناسی، بیناییسنجی، و فیزیوتراپی، اینها مثلاً رشتههایی هستند که یک استثنائاتی برایشان قائل شدهاند. مثلاً یک نفر تک چشم باشد، یعنی یک چشمش کار بکند، یا یک نفر دو تا چشم داشته باشد، منتها ضعف بینایی داشته باشد تا این حد، میتواند در این رشتهها ادامه تحصیل بدهد. خب قطعاً یک کارهایی در ایران هم انجام شده برای تفکیک این رشتهها. در رشته تجربی من احساس میکنم طرف نابینا هم باشد، تا پیشدانشگاهی قرار نیست برایش هیچ مشکلی پیش بیاید. این مشکلاتی که قرار است پیش بیاید، در حوزه دانشگاهی، و مخصوصاً در رشتههای پزشکی دندانپزشکی و پرستاری خواهد بود. در سایر رشتهها مشکلدار نخواهد بود. کمااینکه برادر خودم هم کارشناس گفتاردرمانی هستند، یکی از افراد خیلی موفق در این حوزه هستند، و کلینیک هم دارند، درمان هم میکنند، و وضعیتشان از لحاظ جسمانی از من هم خیلی حادتر است، ولی باز هم ادامه میدهند. ما در رشته تجربی برای این افراد هم میتوانیم این را قائل بشویم که بتوانند ادامه بدهند. مجری: بینایی ایشان درحد شماست یا کمتر است؟ روشندل: ایشان وضعیتشان از من حادتر است، و از تجهیزات کمکبینایی استفاده میکنند، از ذرهبین استفاده میکنند، از کتابخوانها استفاده میکنند، خیلی وقتها مجبورند از کتاب صوتی استفاده بکنند، بله، ایشان وضعیتشان از من حادتر است. مجری: خب آقای روشندل، ببینید، الآن فرض کنید یک دانشآموزی داریم نابینای مطلق است، کتاب صوتی ندارد، کتاب بریل هم ندارد، زیرساختهای مدرسه هم فراهم نیست، حالا در شهرهای محروم یا کلانشهر، فرقی نمیکند، سیستم مدرسه و کادر مدرسه هم توجیه نیست، خب این فرد به نظرتان چطوری میخواهد رشته تجربی بخواند؟ این چالشها را باید چجوری حل و فصل کرد؟ روشندل: ببینید، نقطه عطف این چالشها خانواده است، یعنی یک نفر اگر نابینای مطلق هم باشد و در رشته تجربی بخواهد ادامه تحصیل بدهد. حالا افرادی از شنوندگان که عادی هستند شاید خیلی این قضیه را متوجه نشوند، یعنی درک نکنند اصلاً. چرا من به خانواده اشاره کردم در این قسمت؟ ببینید، افرادی که مشکلات بینایی دارند، بیشتر از سایر حواس پنجگانهشان استفاده میکنند. یک حوزه مشکل دارد، و سایر حواس پنجگانه را قشنگ ما میتوانیم از آنها استفاده بکنیم. کمااینکه فرکانسی که گوش افراد دارای مشکلات بینایی، فرکانس صوتیای که دریافت می کنند، بیشتر از نورم جامعه است، و آن قدرت مغزی، آن قدرت ذهنی، قدرت پردازش. کمااینکه وقتی چک میشوند از لحاظ پردازش محرکهای محیطی، نوار مغزی اینها فرق میکند با افراد عادی. خب وقتی این نعمتها به آنها داده شده، اگر افراد خانواده و یک مقدار اگر کادر مدرسه توجیه بشوند و کمک بشود بهشان، اینها یکبار مطلب بهشان گفته بشود کامل مطلب را درک میکنند، استنباط میکنند، از آن تحلیل درمیآورند و تحویلتان میدهند. فقط کافیست به آنها زمان داده بشود، یک مقدار کمک میخواهد از سمت افراد جامعه، و یک سری تشکلهایی میخواهیم که متأسفانه بسترشان کامل فراهم نشده، و من خودم خیلی تلاش میکنم در این بسترها فعالیت کنم که به اصطلاح یک شروع کننده باشم برای این افراد. کمااینکه حالا شروع کردهایم که به اصطلاح کتابهای رشته تجربی را بتوانیم بصورت صوتی دربیاوریم. حالا با یک گروه هستیم، حالا درست است گروه بزرگ نشده، انشاالله تا چند سال آینده بتوانیم این کار را برای جامعه انجام بدهیم. مجری: شما فرمودید که حواس پنجگانه، البته باید بگوییم حواس چهارگانه این دوستان بالاتر است یا هوششان بالاتر است، خب این دلیل دارد دیگر، دلیل علمی و منطقی روشنی دارد. نمیشود گفت اینها ذاتاً هوششان بالاتر است یا حواس دیگرشان بالاتر است. دلیلش این است که شما وقتی که یک حسی را ازدست میدهید، سایر حواس تقویت میشوند، و به تبع آن هوش و حافظه و {حالا کسی که به کار بگیرد درواقع،} این مهارت را بکار بگیرد، قابلیتهای ذهنیش را بکار بگیرد، طبیعتاً تقویت میشود. آن کسی که مشکل شنوایی دارد، خب طبیعتاً حس بیناییش دقیقتر میشود، و حتی قدرت جسمانیش بیشتر میشود. آن کسی که حس بینایی را ازدست میدهد، خب طبیعتاً حس شنواییش تقویت میشود، روی حافظهاش بیشتر کار میکند و طبیعتاً در این آیتمها شاخصهای بالاتری را بدست میآورد. موضوع بعدی که اشاره کردید «کافیست به این افراد زمان داده بشود» بله، من هم موافقم، باید به این افراد فرصت داده بشود که بتوانند از قابلیتهایشان استفاده بکنند و خودشان را ثابت کنند که میتوانند کاری را انجام بدهند. کاملاً موافقم با این بخش. منتها آنجایی که گفتید که «کافی است به این افراد توضیح داده بشود یا مطلب را بهشان بگوییم، قشنگ میتوانند تحلیل کنند درک کنند» با این هم موافقم، ولی این اتفاق نمیافتد. شما فرض کن یک فصل فیزیک دارید، یک فرمول پیچیدهای دارید، کدامیک از معلمها، یا اصلاً آیا واقعاً همه معلمان کشور ما میآیند خارج از کلاس برای آن دانشآموز نابینا وقت بگذارند و آن مطلب را به او یاد بدهند؟ فقط یک بخش از فیزیک است. یعنی آن معلم فیزیک باید بعد از هر جلسه بیاید این کار را انجام بدهد. معلم شیمی همینطور، معلم ریاضی هم همینطور، و این موضوعی است که باید در سراسر کشور در همه مدارس اتفاق بیفتد. ولی آیا اتفاق میافتد؟ روشندل: من یک چیزی بگویم. شاید اول که وارد این محیطها میشویم، سرزنش بشویم، ممکن است دلت را بشکنند، چه از سمت اساتید، چه از سمت سایر دانشجویان، چه از سمت کادر آموزشی آن دانشگاه. من میخواهم این را بگویم، این بستگی به جنم طرف دارد، آن چیزی که به اصطلاح در ذهن خود آن دانشجوی دارای مشکل بینایی، حالا من نمیخواهم از کلمه معلول استفاده بکنم، آن دانشجویی که به اصطلاح تفاوت دارد با سایر افراد جامعه، کافی است او آن تفاوت را بپذیرد، و بنا به آن تفاوت بیاید برای خودش پلن بریزد. خب کمااینکه آن موقع که من وارد دانشگاه شدم، چرا من مثال دانشگاه را میزنم؟ چون در دانشگاه اگر آدم بتواند موفق بشود، یک مقایسه بکنیم مدرسه خیلی راحتتر است. فقط خواستن خود طرف و آن حمایت خانواده خیلی مهم است، من میخواهم به این اشاره بکنم. ببینید، من بعنوان کسی که پزشکی را زدم ولی نتوانستم ادامه بدهم، یعنی نگذاشتند که ادامه بدهم، و منتقل شدم به رشته داروسازی، خب قطعاً رشته داروسازی هم کم از رشته پزشکی ندارد، از لحاظ کار عملی عرض میکنم و جان انسان در میان است این وسط. خب قطعاً آن زمانی که وارد دانشگاه شدم از سمت اساتید یک سری کملطفیها، حالا یک شهر بیگانه، یک شهر غریب. ببینید، تصور کنید این لحظه را برای یک دانشجویی که مشکل دارد از لحاظ بینایی. خب به نظرتان چه شده بعد از پنج شش سال؟ من جزء رنک دانشکده هستم در رشتهای به این ناجوری به این سختی جزء سه چهار نفر اول دانشکدهمان هستم از لحاظ رتبه و معدل، و از لحاظ آزمونهای ارزیابی کشوری هم بازهم رتبه دار کشوری هستم، یکی از بهترین پایاننامههای آن دانشکده را دارم پیش میبرم، چند ماه دیگر یک تا سه مقاله احتمالاً از من چاپ بشود، مقاله علمی پزشکی در ژورنالهای بینالمللی. خب ببینید، من حالا نمیخواهم از خودم تعریف کنم که، من میخواهم بگویم که این مشکلاتی که وجود دارد، فقط کافی است، یک خواستن توانستن داریم، آن «خواستن» را بخواهیم، و یک حمایت از طرف خانواده. هیچ کسی هیچ چیز دیگری نمیخواهد، فقط یک حمایت از طرف خانواده، و به تدریج هم در جامعه دارد بسترها بهتر میشود، تشکلهایی دارد شکل میگیرد. قطعاً افرادی که حالا شهرهای دیگر هستند، مراکز استانها، حالا کلانشهرها که وضعیت خیلی بهتر شده، در شهرهای کوچک وضعیت خیلی بهتر شده، همه شهرها الآن مدرسه استثنایی دارند. ببینید، منظور من این نیست که طرف برود مدرسه استثنایی. وقتی یک شهری مدرسه استثنایی دارد، یعنی آموزش و پرورش استثنایی آن شهر فعال است، و این یک قدم خیلی مثبتی است. آموزش و پرورش استثنایی نباید از آموزش و پرورش عادی جدا باشد، این دو تا باید باهم ارتباط داشته باشند. چون خیلی از بچهها لزومی ندارد که فرستاده بشوند به مدارس استثنایی. در همان مدارس عادی با یک سری شرایط ویژهتر میتوانند ادامه تحصیل بدهند، و قطعاً خانواده و آن معلم توی مدرسه کلید اصلی حل این مشکلات هستند. مجری: ببینید، من تقریباً با اکثریت صحبتهای شما موافقم. منتها یک سری الزامها است، خب خوب است که ما درنظر بگیریم اینها را. ببینید، اعتقاد بر این است که همه افراد توانمندند. یعنی ما اصلاً افراد ناتوان نداریم. فقط توانمندی آدمها باهم فرق میکند، چیزی که شما به آن اشاره کردید. منتها خواستن و توانستن و حمایت خانواده و توجیه معلم، اینها هم الزام است، ولی تا یک جایی کفایت میکند. از یک جایی به بعد دیگر صحبت راجعبه زیرساختها و امکانات فیزیکی و نرمافزاری و سختافزاری است، و ما باید در آن زمینهها هم کار بکنیم، تا آن فردی که نابیناست بتواند وارد حوزههای حالا پزشکی داروسازی یا دندانپزشکی و کلاً رشته تجربی بشود. ما الآن در مدارس عادی داریم، فرد مشکل بینایی دارد، نابیناست یا نیمهبیناست، میرود برای ثبتنام، اما قبولش نمیکنند! چرا قبولش نمیکنند؟ چون نگرش مثبت نسبت به افراد نابینا وجود ندارد. خب وقتی شما چنین معضلها و چنین چالشهایی در مدارس میبینید، خب اینها خیلی چیزهای ساده و پیش پا افتادهای است، آنوقت ما چطوری میتوانیم زیرساختها و بستر خواندن مثلاً رشتههایی مثل ریاضی و تجربی را در کشور فراهم کنیم؟ ببینید، واقعاً کاری نیست که نشود انجامش داد، قابل انجام است، ولی به نظر من نمیشود این کار را برای همه توصیه کرد. روشندل: درست است، من قطعاً برای همه توصیه نمیکنم این کار را. ما یک فاکتور داریم به اسم علاقه. قطعاً برای همه این توصیه نسخهای نیست که برای همه پیچیده بشود. ببینید، مشکل به اصطلاح آن ساختار آموزشی نظام آموزشی کشور است که از پایه ایراد دارد. حالا خدا را شکر دارد به سمت جوان گرایی و نیروهای جوان میرود. من این را ایراد انسانی میگیرم. من هیچ وقت این را ایراد نمیگذارم برای آن طرفی که میآید به اصطلاح میرود آن مدرسه میخواهد ثبتنام کند و ثبتنامش نمیکنند. کاش یک بستری فراهم بشود، حالا ما مطرح هم کردهایم در اداره بهزیستی آذربایجان شرقی تبریز، که آقا یک کاری بکنیم از لحاظ حقوقی، رفتار نامناسبی در مدرسه از طرف یک نفر انجام شد با اینها، از لحاظ حقوقی پیگیری بشود. مجری: فقط من این جمله پایانی را بگویم، فراموش نکنید، ما داریم با شخصی صحبت میکنیم که خودش نیمهبیناست و خودش میتواند تا حدودی کتابهای بینایی را بخواند. ولی فردی که نابیناست و در رشته تجربی کتاب بریل ندارد و فایل صوتی هم ندارد، شما باید این را هم درنظر بگیرید. یعنی این ملاحظه را هم داشته باشید که آن فرد باید چکار بکند برای مدرسه و دبیرستانش. روشندل: چیزی که میفرمایید کاملاً درست است. مجری: «آقای روشندل» شما با این وضعیت دوران دبیرستان را هم گذراندید و وارد دانشگاه شدید. ظاهراً جزء نخبههای ما هم هستید، رتبه 499 کنکور 1394 را هم کسب کردهاید. در انتخاب رشتهتان فرمودید اول پزشکیها را انتخاب کردید، بعد داروسازیها. حالا یک اشارههایی هم کردید که چه شد پزشکی را نخواندید و بعد وارد رشته داروسازی شدید، و چه اتفاق افتاده که اصلاً سر از داروسازی درآوردید. من دوست دارم این را بیشتر توضیح بدهید که اصلاً پزشکی قبول شدید یا نه؟ و اگر قبول شدید پس چرا الآن دانشجوی داروسازی هستید و پزشکی نخواندید؟ روشندل: در آن انتخاب رشتهای که شهریور سال 1394 پاسخش آمد از سمت سازمان سنجش، من بعنوان دانشجوی رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی استان اردبیل پذیرفته شدم، برای ثبتنام رفتم، یکی دو ماه هم سر کلاسها رفتم، چند تا امتحان میان ترم هم شرکت کردم، نمراتم هم خوب بود آنجا. منتها هرکس که وارد دانشگاه میشود در اولین ماههای دانشجویی یک کارت سلامت باید به آموزش دانشگاه ارائه بدهد، که آن پزشکهای معتمد خودشان میآیند دانشجوها را معاینه میکنند که از لحاظ جسمانی و روانی مشکلی نداشته باشند، و آن اندیکاتورها و فاکتورهای ادامه تحصیل را داشته باشند. خب من که آنجا رفتم، آن پزشکان معتمد دانشگاه متقاعد نشدند که من میتوانم این رشته را ادامه بدهم. حالا با وجود آن اسنادی که من در اختیار داشتم، مثل آن نمرات امتحان میانترم که اصلاً جزء نمرات اول کلاس بود، با وجود این این اشکال پیش آمد. خب قبول کردنش برای من هم سخت بود، و من مجبور شدم از سازمان سنجش کارنامه سبز بخواهم، و رشتههای گروه داروسازی را که من نگاه کردم حالا تهران و شهیدبهشتی هم در آن بود که آن موقع و من آنجاها هم پذیرش شده بودم، منتها چون وسط سال بود و ظرفیت نداشتند من را قبول نکردند دانشگاه تهران که بروم آنجا تحصیل کنم. و آنجا نیم سال دوم دانشکده داروسازی تبریز ظاهراً یک نفر انتقالی گرفته بود و یک ظرفیت خالی بوده و من توانستم آن انتقالی را بگیرم و به اصطلاح از نیمسال دوم سال 1394 من شروع به تحصیل این رشته بکنم. مجری: مگر در دفترچه سازمان سنجش قید نشده بود که سلامت جسمی کامل میخواهد رشته پزشکی، و این را نمیدانستید مگر؟ روشندل: آن موقع یکی از آشناهایمان که عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی ارومیه بودند گفتند که «منعی ندارد، و ما در ارومیه هم همچین دانشجوهایی داریم، هیچ مشکلی هم ندارند.» مثال آوردند که در دانشکده دندان پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ارومیه یک فردی است که شبیه خود من است، و عکسش را نشان دادند که دانشجوی دندان پزشکی است و مقاله داده و چقدر هم موفق است. و گفتند «هیچ مشکلی پیش نمیآید، جزء افراد موفق خواهی بود، اگر به حوزه رشته پزشکی علاقه داری میتوانی بزنی، هیچ مشکلی هم پیش نمیآید.» ولی حالا ظاهراً دانشگاه علوم پزشکی اردبیل آن موقع استثنا بوده. چون من تبریز که آمدم یک جمله جالب شنیدم، رئیس دانشگاه گفت «اگر دانشگاه تبریز قبول شده بودی ما مشکلی نداشتیم. اگر پزشکی دانشگاه تبریز بودی قطعاً از ادامه تحصیلتان جلوگیری نمیشد.» کمااینکه در دانشگاه تهران هم همینجوری است. مجری: خب الآن تحصیل در داروسازی به چه شکلی است؟ در رشته داروسازی مشکلی ندارید؟ راحت این رشته را دارید میخوانید؟ روشندل: خب، رشته داروسازی دو حیطه دارد، تئوریک داریم، عملی داریم. عملی هم شامل آن چیزهایی میشود که من خدمتتان عرض کردم. خب در قسمت تئوری که قاطعانه میگویم حالا تعریف نمیکنم از خودم، کسی به من نمیرسد، الآن هم به من نرسیده از لحاظ یادگیری مطالب و از لحاظ ارائه مطالب از لحاظ تجزیه و تحلیلی مطالب. در حوزه عملی هم حالا اساتید خدا را شکر خیلی لطف کردند در این شش سال به من، و من خیلی تشکر میکنم از اساتید دانشکده داروسازی دانشگاه علوم پزشکی تبریز. اساتید اجازه ندادند که من کمبودی داشته باشم، و یکبار که به بچهها توضیح میدادند کارهای عملی را، یکبار هم اختصاصی برای من توضیح میدادند، و با من کار میکردند، من قضیه را کامل میگرفتم، و از من میخواستند که انجام هم بدهم، یعنی یک کاری نمیکردند که حالا نگاه ترحم آمیز باشد، و از لحاظ نمرهای خیلی سختگیرانهتر از سایر بچهها با من رفتار میکردند. یعنی به اصطلاح هیچ نرمشی نبود در این قضیه. چون من خودم به آنها گفته بودم که «آقا به من به نگاه عادی نگاه بکنید. اگر دیدید یک جایی کمکاری میکنم نمرهام را کم کنید، به من تذکر بدهید، از من بخواهید آن کارها را حتماً.» و این خیلی خوب بود برای من، و یکی از نقاط عطف آن دانشگاه بود که من به نیکی از آن یاد میکنم همیشه. مجری: به نظرتان چه رشتههایی از درواقع پیراپزشکی را افراد نابینا میتوانند راحت بخوانند؟ افراد نیمهبینا را حالا نمیگویم، افراد نابینا در چه شاخههایی از پیراپزشکی میتوانند با سهولت و به راحتی تحصیل کنند؟ روشندل: رشته فناوری اطلاعات سلامت را من خیلی مناسب میبینم بسترش را برای این افراد، چون رشتههای آیتی است. خدا را شکر در حوزه آیتی پیشرفتهای خیلی خوبی برای این افراد شکل گرفته. یعنی یک نفر نابینا میرود سر سیستم مینشیند، هیچ مشکلی قرار نیست برایش پیش بیاید. چون اینقدر سیستمهای صوتی خوب و نرمافزارهای خوبی وجود دارد برای راهنمایی این افراد که هیچ مشکلی پیش نمیآید. فناوری اطلاعات سلامت خیلی خوب است برای این افراد. بعد از رشتههای توانبخشی من فیزیوتراپی را خیلی مناسب میبینم برای این افراد، چون کار با دستگاه است، و کار با دستگاه هم لازم نیست شما قدرت بینایی داشته باشید، آن شکل دستگاه را میتوانید لمس بکنید، دکمههایش را بدانید چه کجاست، یک سری کارهای فیزیکی است، و یک سری استخوان شناسی و یک سری آناتومی که مطالعه آنها هم آنچنان سخت نیست، حالا من خودم اینها را دیدهام و مطالعه کردهام. رشته کاردرمانی خیلی مناسب است برای این افراد. مجری: «آقای روشندل» از گفتگوی با شما لذت بردیم، و ممنون که دعوت ما را پذیرفتید و در برنامه آوای تلاش حضور پیدا کردید. |
تاریخ ثبت در بانک | 10 تیر 1400 |