کد pr-3785  
نام ابوالفضل  
نام خانوادگی گیلانی  
سال تولد 1335  
وضعیت جسمی نابینا  
نوع فعالیت علمی-فرهنگی  
زبان فارسی  
تحصیلات کارشناسی روانشناسی  
مهارت کارشناس بازنشسته بهزیستی مجلات گویای گلایل و گویاشقایق و تولید کننده کتابهای گویا  
کشور ایران  
استان تهران  
متن زندگی نامه توضیح
ابوالفضل گیلانی از پیشکسوت‌های فعالیت‌های مدنی و فرهنگی در جامعه نابینایان است. وی از نسل دوم یا سوم نابینایان کوشا در دوره جدید محسوب می‌شود. کارنامه فرهنگی و مدنی وزین و حجیمی دارد. تلاش کردیم مصاحبه‌ای با او داشته باشیم و عمدتاً کارنامه او را حلاجی و تجزیه و تحلیل کنیم. خانم مریم قاسمی با ایشان مصاحبه‌ای در اردیبهشت 1400 انجام داد و آقای سعید محمدیاری این گفت‌وگو را پیاده و آماده انتشار نمود.

متن گفت‌وگو
* لطف کنید خودتان را معرفی کنید.
ـ من ابوالفضل گیلانی متولد 1335 هستم. حدود سال 1363 یا 1364 در مقطع کارشناسی ارشد روانشناسی از دانشگاه شهید بهشتی فارغ التحصیل شدم.

* درباره سابقه مجله «گویا شقایق» توضیح بدهید.
ـ ببینید، در کل معتقدم که معلولین می‌بایستی همپای افراد عادی اطلاعات داشته باشند، و اساساً معتقدم که تکنولوژی برای معلولین نتیجه بخش‌تر و سودمندتر بوده است، تا برای افراد عادی. البته افراد عادی هم باید استفاده کنند، ولی چون تکنولوژی، اطلاعات و مهارت‌های معلولین را ارتقا و پیشرفت داد و موجب شد آنان به سرعت جلو بروند و به روز شوند، به عبارت دیگر توانایی‌های آنان را بالا برد، از این‌رو برای اینان ضروری‌تر بوده است.
پیرو اینکه معتقد هستم بچه‌ها باید اطلاعاتشان به روز باشد، ما در دهه هفتاد، یعنی حدود 1373 و 1374 یک گاهنامه‌ای راه انداختیم، البته مجوز خاصی هم برایش نگرفتیم، ولی چون امکانات فنی مرکز نابینایان رودکی در اختیارمان بود، این گاهنامه را تولید می‌کردیم. این گاهنامه مجموعه‌سازی از اطلاعات آن موقع مطرح بود که به شکل نوارهای کاست در اختیار بچه‌ها می‌گذاشتیم.
سال 1380 تا 1382 یک موسسه کوتاه مدتی به نام گلایول داشتیم. در آن موسسه هم همان گاهنامه را تولید می‌کردیم. به دلیل اینکه بچه‌ها علاقه‌مند بودند. نیز از مهر 1382 ماهنامه گلایول را تولید کردیم. منتها گلایول عمر چندانی نداشت، چون که بچه‌ها توقعاتی داشتند، و موسسه را هم کسی حمایت نمی‌کرد، از این‌رو موسسه جمع شد.
اما دنباله‌اش این شد که ما ماهنامه گویا شقایق را از خرداد 1385 تا الآن داریم ضبط می‌کنیم، یعنی یک چیزی حدود پانزده سال؛ و به این شکل است که حدود بیست سی تا عضو رسمی داریم، که این اعضای رسمی به خاطر اینکه فایلمان صوتی است، روی اینترنت منتشر می‌کنیم، سپس بقیه افراد هم از روی آنان، رایت می‌کنند.
به هر حال اگر مبنا را سابقه نشر اولین مجله بدانیم، از سال 80 تا کنون یعنی 20 سال سابقه دارد ولی اگر پیشینه را از 85 فرض کنیم، 15 سال سابقه دارد.

* علت نام‌گذاری به گویا شقایق چه بوده است؟
ـ علت اینکه اسمش گویا شقایق شد، این است که وقتی رفته بودیم مجوز بگیریم، می‌خواستیم پیرو همان گلایول که اسم گل است، اسمش را شقایق بگذاریم. منتها در مطبوعات داخلی که می‌خواستیم مجوز بگیریم، گفتند ما نشریه‌ای به نام شقایق داریم. ما هم گفتیم نشریه ما صوتی است، اسمش را بگذارید «گویا شقایق»، آنها هم قبول کردند و مجوزش را به همین نام صادر کردند و این نام روی این مجله ماند.

* آیا حامی خاصی داشتید که پانزده یا بیست سال تداوم پیدا کردید؟
ـ البته گویا شقایق از جایی حمایت نمی‌شد و نمی‌شود. ولی چون اکثر کارها را خود من انجام می‌دهم، یعنی از تهیه مطلب تا ادیت کردن تا میکس کردن، به هر حال تا آماده کردنش یک چیزی حدود 90 تا 95 درصد کارهایش را خودم شخصاً انجام می‌دهم؛ چون مسلط به امور رایانه و تولید مجله هستم؛ و الا اگر بخواهم برای هر کدام از این کارها، یعنی ادیت کردن، یا تهیه مطلب، یا ارسالش حتی، هرکدام از این مسئولیت‌ها یک پرسنل می‌خواهد و پرسنل هم هزینه می‌خواهد و هزینه‌هایی که ما الآن داریم خیلی اندک است؛ یعنی این بیست سی تا عضوی که خدمتتان عرض کردم، اینها سالانه یک مبلغی را می‌دهند و با پول آنها، اینترنت و خرید سی‌دی را می‌پردازیم. چون همچنان بچه‌هایی هستند که خیلی تسلط به اینترنت و کامپیوتر ندارند و یا اینکه در منزل امکانات کامپیوتر ندارند؛ بنابراین ما وقتی سی‌دی برایشان ارسال می‌کنیم، اینها می‌توانند با همین سی‌دی پلیرهای معمولی از این مجله استفاده بکنند.
می‌خواهم تأکید بکنم که اگر شما ابهامی برایتان است که به هر حال چطوری است که این مجله پانزده سال است که دارد اداره می‌شود، دلیل اصلیش این است که من خودم انجام می‌دهم، با توجه به اینکه به هر حال بازنشسته هم هستم، از نظر زمانی هم انرژی بیشتری می‌توانم بگذارم. یک وقت‌هایی حتی برای اینکه، مثلاً روزنامه خاصی مطلب خاصی در جامعه مطرح است، من همین را برمی‌دارم کپی می‌کنم، همین را اعراب‌گذاری می‌کنم. مثلاً فرض بفرمایید که الآن که جنگ فلسطین و اسرائیل است، لغتی را اگر اشتباه می‌خواند، من با اعراب گذاری موجب می‌شوم که آن لغت خاص درست خوانده شود. به همین خاطر این کارها انرژی نمی‌خواهد وقت می‌خواهد و اگر قرار باشد پرسنل بگذاریم حقوق خاص می‌خواهد. البته من خیلی هم علاقه ندارم که همه کارها دست خودم باشد. منتها چون حمایت مالی از جایی نمی‌شود و حقیقت قضیه این است که به آن شکل هم نمی‌خواهم جایی ما را ساپورت کند. برای اینکه وقتی مثلاً بهزیستی می‌خواهد ساپورت کند، توقع دارد مطالب مدنظر او را بنویسیم. در حالی که ما در گویا شقایق این‌جوری فهمیده‌ایم که بچه‌ها همه چیز را می‌خواهند. دیگر برای ما هم فرقی نمی‌کند این مطلب مال کیهان است، مال روزنامه اطلاعات است یا مال شرق است. آنچه که در جامعه مطرح است را ما به دست بچه‌ها می‌رسانیم. حالا مسئول انتخاب هم خودشان هستند. چه بسا یک نفر مطلب را گوش کند می‌گوید «این چه است آخر؟» یا نه یکی دیگر می‌گوید «به به، خیلی عالی بود». تحسین یا نقد مطالب بر عهده خود بچه‌ها است و در نظر دادن آزاد هستند.

* حالا این هزینه‌های اندکی که می‌کنید، فرمودید از کجا تأمین می‌شود؟
ـ از طریق اعضا. مثلاً ما قبل از عید نوروز به اعضا اعلام کرده بودیم سالانه دویست هزار تومان بدهید. منتها یکی صد و پنجاه تومان می‌دهد، یکی صد تومان می‌دهد، یکی پنجاه تومان می‌دهد. ما هم به نمی‌گوییم چرا پنجاه تومان می‌دهی. هر آنچه که تمایل دارند یا تواناییش را دارند با علاقه می‌دهند و خوشبختانه من هم نیاز آن‌چنانی ندارم که بخواهم از این طریق بنام بچه‌ها چیزی بگیرم. برای اینکه معتقدم، انجمن‌هایی که به نام بچه‌های نابینا، درآمدزایی دارند، درست نیست. به همین خاطر، گویا شقایق نمی‌خواهد درآمد و کاسبی داشته باشد بلکه هدفمان فرهنگی است.

* این هزینه سالانه دویست هزار تومان همان حق اشتراکی است که به نوعی بچه‌ها باید پرداخت کنند؟
ـ بله. عرض کردم، مثلاً کسی که آموزش پرورشی است، ما توقع خاصی از او نداریم. یا افرادی داریم که از یارانه شخصی خودشان پرداخت می‌کنند و وقتی یارانه‌ها را می‌دهند، پولش را می‌ریزد. البته این‌قدر تشخیص داریم که بدانیم یارانه‌اش را به حساب گویا شقایق ریخته است. حتی گاه آن مبلغ را به خود آن طرف برگردانده‌ام و به او گفته‌ام «مرد حسابی، من از تو توقع نداشتم. گفتم اگر می‌توانید حمایت کنید، نه اینکه یارانه‌ات را بدهی؟». به هر حال این‌جوری هم برخورد داشته‌ایم با همدیگر. البته نه اینکه من بخواهم به کسی توهینی بکنم، نه. ولی حرف اصلیم این است که من از این طریق قرار نیست ویلایم را بزرگتر بکنم و درآمد و کاسبی داشته باشم.

* پس به نوعی شما از هیچ جا بودجه ندارید. فقط همین مبالغ اندکی که بچه‌ها می‌دهند هزینه سی‌دی و این‌جور چیزها می‌شود، درست است؟
ـ هر جا هر وقت هر کس به شما گفت، من دروغ می‌گویم، بلافاصله به خودم بگویید تا توضیح بدهم. گاه شنیده‌ام که وزارت ارشاد، کاغذ می‌دهد یا فکر کرده‌ام بروم سی‌دی تقاضا کنم، یا از بهزیستی، امکانات کامپیوتری بگیرم، ولی تا کنون این کار را نکرده‌ام، چون نخواسته‌ام استقلال خودمان را زیر پا بگذاریم. چون اگر بخواهم این امکانات را بگیرم، آنها توقع پیدا می‌کنند تا مطالبی به نفع خودشان به ما بدهند.

* البته همه نسبت به صداقت و پاکی شما اذعان دارند و شما هم درست می‌گویید که توقعشان زیاد می‌شود. حالا با آن کاری که می‌خواهند انجام بدهند، به نوعی این گاهنامه می‌خواهند بشود برای بهزیستی و بشود بهزیستی نامه.
ـ دقیقاً. یعنی اگر من به شما بخواهم به‌عنوان درد دل عرض کنم، چند تا از اعضا؛ البته همه جا همیشه موافق و مخالف هست؛ از ما شکایت کرده بودند و گفته بودند بیشتر مطالب اصلاح‌طلب را می‌گذاریم. حراست بهزیستی هم ما را خواست و گفت چرا این کار را انجام می‌دهید؟ گفتم باید چه کار می‌کردیم؟ گفت «شما روزنامه کیهان را ضبط کنید، ما هم در خدمتتان هستیم و حمایتتان می‌کنیم.» من به ایشان عرض کردم که وظیفه ما اطلاع رسانی است، نه چیز دیگر. بنابراین حمایت مالی شما را هم نمی‌خواهیم. آنچه هم که از روزنامه‌های اصلاح‌طلب ضبط کردیم، خواست جامعه بود، حالا اینکه آن مطلب در روزنامه شرق درج شده به من ربطی ندارد.
به هر حال تلاش کرده‌ام خواست جامعه را مطرح کنم و به دور از نزاع‌های جریان‌های سیاسی فعالیت کنم.

* این ایده شما که همه مطالب مورد نیاز را می‌آورید و در اختیار کاربران قرار می‌دهید تا هر کس بر اساس تفکرش انتخاب کند، موجب رشد فکری افراد می‌شود.
ـ دقیقاً به خود شما مربوط است که الآن دارید مطلب را می‌خوانید. شما ممکن است بزنید زیر روزنامه و بگویید «این مزخرفات چه است؟» ولی من این را ننوشته‌ام. این در جامعه مطرح است و من هم سعی کرده‌ام به دست بچه‌ها برسانم. دیگر نویسنده‌اش بهایی است، ارمنی است، مسلمان دو آتیشه است، اینهایش به من ربطی ندارد.

* این مجله فقط الکترونیکی است یا به‌صورت بریل هم شما چاپش را دارید؟
ـ نه، فقط صوتی است. چون اگر بخواهیم بریلش کنیم هزینه زیاد و تجهیزات نیاز دارد.

* از چه طریقی بچه‌ها می‌توانند به این مجله دسترسی داشته باشند؟
ـ معمولاً آنهایی که دراپ‌باکس دارند ما از طریق دراپ‌باکس و اینترنت برایشان می‌فرستیم. آنهایی که امکان کامپیوتر و اینها را ندارند یا شهرستان‌اند یا هرجا هستند به هر حال به شکل سی‌دی آدرس می‌دهند، ما برایشان از طریق پست می‌فرستیم.
سایت زدن هم باز هزینه دارد. یعنی اگر قرار بشود ما یک سایت مستقل الآن بزنیم، پنج شش سال پیش اتفاقاً صحبت این بود که یک سایت بزنیم، پنج شش سال پیش آن جایی که می‌خواستیم از آن سرویس بگیریم ماهیانه دو میلیون تومان می‌خواست. کسی بخواهد به ما سایتی بدهد ما بخواهیم بگذاریم، ابایی نداریم که بگذاریم. ولی عرض می‌کنم، اگر بخواهیم سایت بگذاریم باید هزینه بگیریم، و با این توضیحاتی که عرض کردم، من توانایی این را ندارم از عضوی که قبول می‌کند دویست تومان بریزد، ولی عملاً صد تومان می‌ریزد، و لابد به خاطر مشکلات اقتصادیش است.

* اجباری نمی‌توانید داشته باشید دیگر. شما صرفاً می‌خواهید اطلاع‌رسانی را داشته باشید و افراد بیشتری از دوستان نابینا استفاده بکنند.
ـ دقیقاً همین است. ما در ماهنامه شماره تلفن اینها هم داریم. خیلی وقت‌ها بچه‌ها به خود من زنگ می‌زنند که «آقا فلان مطلب فلان جایش فلان جور بود.» بعد می‌گویم شما عضو ما که نیستید، این را از کجا گرفته‌اید؟ می‌گوید «روی گوشی دوستم بود، برای من بلوتوث کرد، من هم گوش کردم.» یعنی می‌خواهم بگویم اعضای این‌جوری هم ما داریم. ولی من که به آنها نمی‌گویم «بی‌خود کردید، آن دوستت که بوده؟» چون اصلاً ما mp3 می‌کنیم بیت‌ریتش را هم پایین می‌آوریم که بچه‌های دیگر هم بتوانند به سهولت از آن استفاده بکنند.

* تفاوت ماهنامه شما با روزنامه ایران سپید یا روزنامه مانا در چه است؟
ـ سوال خطرناکی کردید. من لابه‌لای عرایضم گفتم، ببینید، ما متعهد به جایی نیستیم. حالا چون شما لغت به کار بردید، من دیگر مجبورم عرض کنم که ببینید به ایران سپید خود من هر وقت نگاه می‌کنم، بیشتر از کودکان استثنایی نوشته یا بیشتر از بهزیستی نوشته. ما این کار را نمی‌کنیم. ما تفاوتمان با روزنامه‌های حالا بریل یا گویایی که است تفاوتمان در همین است که عرض کردم، ما اطلاع‌رسانی می‌کنیم. ما به گوش بچه‌ها می‌رسانیم که در این انتخابات مثلاً فلانی که کاندیدا شده، از قوه قضائیه می‌خواهد فلان کند برود بشود رئیس جمهور، اگر در جامعه در مطبوعاتی در این زمینه مطالبی نوشته ما آن را منعکس می‌کنیم. دنبال این نیستم که ببینم در بهزیستی چه اتفاقاتی می‌افتد، دلیل من هم این است که هر اتفاقی در بهزیستی بیفتد، کم یا زیاد، بچه‌ها اگر بخواهند پیگیری می‌کنند می‌دانند. ولی اینکه در جامعه چه اتفاقی افتاده، مثلاً وقتی روزنامه شهروند راجع به گورخواب‌ها مطلب می‌نویسد، ما آن را منعکس می‌کنیم. برای اینکه روزنامه شهروند آمده گفته «مردم بدانید که قضیه گورخوابی این‌جوری این‌جوری است.» ما این را اطلاع‌رسانی می‌دانیم، نه اینکه مثلاً «در بهزیستی فلانی مدیر است، فلانی عوض شد، فلانی نظرش این است.» اینها فکر می‌کنم که خیلی به درد مطبوعاتی کردن نمی‌خورد.
خلاصه اینکه تفاوت ما با ایران سپید در این است که ما مستقل و مردمی هستیم و به دغدغه‌های مردم توجه می‌کنیم اما ایران سپید یک ارگان دولتی است و باید دغدغه‌های دولت و بخش‌های دولت مثل بهزیستی را اطلاع رسانی می‌کند. اما تفاوت گویا شقایق با مانا، باید گفت مانا جدید است.

* این نشریات آیا تکراری و موازی نیستند؟
ـ نکته مهمی است. کار موازی به معنای هدر دادن بودجه است و نباید انجام شود و حتماً همین طور انجام می‌دهیم.

* اگر کسی حالا آرشیو شما در این سال‌ها را بخواهد چطور می‌تواند دسترسی داشته باشد؟
ـ حجمش زیاد است، هرکس می‌خواهد می‌تواند هارد بفرستد برایش کپی کنیم. یعنی این پیشنهادی است که ما داریم. ولی شما در ارائه پیشنهاد صاحب اختیار هستید. بنابراین می‌خواهم بگویم که تهیه‌اش مشکل است. باقیش هر طور متقاضی بگوید «فلان جور کن که به دست من برسد» اگر پیشنهادش قابل اجرا باشد، ما این کار را می‌کنیم.

* پس آرشیو کامل را دارید؟
ـ بله، از سال 1385 که عرض کردم و حتی آن بیست و سه چهار شماره از گلایول را هم داریم.

* اگر بخواهید بخش‌های این گاهنامه را توضیح بدهید شامل چه بخش‌هایی می‌شود؟
ـ عرض کردم، بخش خاصی ندارد و مطالب مهم و مورد نیاز را می‌آوریم.

* به‌طور کلی اطلاع رسانی است، درست است و بخش‌بندی و موضوع‌بندی نشده.
ـ ببینید، همان اطلاع رسانی که یک کلمه است، مثلاً فرض کنید راجع به مسأله پزشکی مطلب پیدا می‌کنیم می‌زنیم. مثلاً من همین امروز یک مطلبی داشتم می‌خواندم راجع به اثر کرونا در پیدایش آلزایمر. این را می‌گذارم در ماهنامه. یا مثلاً آقای فرهاد گرگین پور یکی از نابیناهای موفقی بود که در زمینه موسیقی هم فعال بودند. ایشان معلم دبیرستان خود من هم بودند و استاد دانشگاه هم بودند. منظورم این است که این ماه یک تِرَک مخصوص ایشان است. اینکه ما مکرر می‌گوییم «اطلاع رسانی، اطلاع رسانی»، فقط ننشسته‌ایم ببینیم که مثلاً فلان مقام دولتی یا مملکتی چه می‌گوید چه نمی‌گوید. آن هم است، سیاسی هم باشد، اقتصادی هم باشد، پزشکی هم باشد، روانشناسی هم باشد، همه اینها است. یا مثلاً رادیو فیلم فرض کنید که من از فلان سایت این فیلم را برمی‌دارم می‌گذارم در اختیار بچه‌ها که بتوانند فیلم را گوش کنند. یا تِرَک‌های آخر را اختصاص می‌دهیم به کتاب‌هایی که حالا یا خودمان ضبط کرده‌ایم، یا بر اثر پیشنهاد ضبط شده، بچه‌ها خودشان ضبط می‌کنند می‌دهند به من و می‌گویند «بگذار در ماهنامه برسد به دست بقیه.» این کار را هم می‌کنیم؛ یعنی بیست تا تِرَکمان مربوط به ماهنامه است، بیست‌و‌یک تا صدش به کتابمان مربوط است؛ یعنی فرض کنید یک کتاب بسته به قطرش اگر چهل تا ترک است، ترک بیست‌و‌یک تا شصت مال آن کتاب است، بعد اگر دو تا کتاب باشد، به هر حال سعی می‌کنیم آن هفتصد مگابایت سی‌دی را ششصد و ‌نود‌تایش را پر کنیم.
البته در رابطه با دراپ‌باکس و فرستادن اینترنتی مشکلی نداریم، می‌توانیم حجم بیشتری بگذاریم. ولی چون که نمی‌خواهیم بین اعضایمان فرق بگذاریم و مثلاً بگوییم که اینترنتی‌ها صد‌و‌بیست ترک، سی‌دی مثلاً صدر ترک، این کار را نمی‌کنیم. ما عین آنچه که روی سی‌دی می‌گذاریم، عین آن را هم در دراپ‌باکس می‌گذاریم.

* در مورد مجله تا الآن حالا مطلبی منتشر شده که به نوعی معرفی مجله گویا شقایق باشد؟
ـ ببینید، خیلی‌ها مثل شما لطف می‌کنند می‌گویند که مصاحبه‌ای داشته باشند. حقیقت قضیه را بخواهید بدانید، من دوستانه بخواهم خدمتتان عرض بکنم، من در می‌روم. مثلاً همین بچه‌های شهروند یک بار آمدند. باور می‌کنید من این کارها را در خانه‌ام انجام می‌دهم؟ اینکه می‌گویم ما از جایی ساپورت نمی‌شویم، اگر یک روزی تشریف آوردید تهران بیایید ببینید اتاق خواب من مخصوص این کار است.

* شما کاملاً دلی دارید این کارها را انجام می‌دهید. تقریباً صفر تا صد کار با خودتان است، هزینه‌ها هم از جایی نیست، دلی دارید یک کاری را انجام می‌دهید که بچه‌ها استفاده کنند.
ـ اگر بخواهم برایتان بگویم برداشت خودم این است که بعضی‌ها ترحم پذیرند؛ یعنی قبول می‌کنند که انجمن داری و عضو انجمن بودن عین این است که من بروم یک جا به من ده کیلو برنج بدهند با دو تا قوطی روغن. من در این خط‌ها نبودم و نمی‌روم. اینکه من بروم انجمن تشکیل بدهم و بروم چند نفر را خرد کنم، بعد مثلاً به شرکت ماکارونی بگویم «آقا برای نابیناها ماکارونی بده ما مجانی بدهیم بهشان» او هم بگوید «باشد، پانصد کیلو ماکارونی می‌دهم.» بعد هم بیاییم بگوییم فعالیت فلان ارگان این است که به نابیناها ماکارونی مجانی می‌دهد. این به نظر من خرد کردن بچه‌هاست. بعد آن وقت جالب است، همین بچه‌های این‌جوری پایش بیفتد ادعا می‌کنند که چرا جامعه مثلاً ما را تحویل نمی‌گیرد. نباید هم بگیرد. برای اینکه زمان امیرالمومنین نیست که بخواهند مخفیانه کمک کنند و پاداشش را هم از خدا بگیرند. چهار کیلو برنج و روغن می‌دهند، چهل جا هم می‌گویند.
من آن موقعی که کارشناس سازمان بهزیستی بودم، چون بهزیستی موازی خیابان بهشت است. خیابان فیاض بخش این‌ور پارک شهر است، خیابان بهشت که شهرداری در آن واقع است آن‌ور پارک شهر است. من حدود سال 1385 بود که می‌خواستم این گویا شقایق را ادامه بدهم، رفتم تقاضای یک فضایی کردم از مسئولین شهرداری. یک جلسه، دو جلسه، این بیاید، آن بیاید، این نیامده، آن آمده، خلاصه یک چیزی حدود پنج شش جلسه ما رفتیم آمدیم. آخر به من گفتند که «آقای فلانی، حالا شما یک تور یک روزه بگذار برای بچه‌ها، ما آن یک روز را ناهار هم می‌دهیم، اتوبوس هم می‌دهیم، حدود سیصد چهارصد تا از بچه‌ها را ببرید یک صبح تا ظهر تفریح بکنند، گردش بکنند، ناهارشان هم با ما.» بعد یکی در همان جلسه گفت «آقای فلانی، بکنش پانصد تا، ما هم در این قضیه خیر و ثوابی ببریم.» باورتان می‌شود، من بلند شدم آمدم. بعد به من گفتند «آقای فلانی ناراحت شدی؟» گفتم «نه، بینش شماها این است، بینش من یک چیز دیگر است.» بعد شروع کردن ماست مالی که «نه، آن را بعدش انجام می‌دهیم، فلان» گفتم «نه دیگر، من جلسه بعدی هم در خدمتتان نیستم.» همان باعث شد که من همین‌جا در خانه‌مان کار را انجام بدهم. یعنی در ارشاد هم آدرس خانه‌ام ثبت شده. شما برای این کار باید یک مکانی را معرفی کنی. من خانه‌ام را که معرفی کردم، آمدند دیدند و گفتند «آقا اینجا مسکونی است، و ما به مکان مسکونی مجوز نمی‌دهیم.» این را گفت و رفت. بعد من رفتم مطبوعات داخلی که در حدود خیابان تخت طاووس یا مطهری است، و گفتم «داستان چه است؟» گفتند «ما به مسکونی مجوز نمی‌دهیم، تا حالا هم به کسی نداده‌ایم.» پافشاری که کردم، گفتش که «به یک شرط به شما مجوز می‌دهیم.» یعنی یکی آنجا بود که در جبهه بر اثر انفجار نارنجک یک دستش را از دست داده بود. ناراحت شدم و یک مقدار صداهایمان بالا رفت. من گفتم: از شما، مساعدت و درخواست مسائل مادی نکردیم، فقط یک مجوز خواستیم. بالاخره به آنها گفتم، یک جوری راه حل پیدا کنید. چون نیاز نابینایان، اطلاعات است، چه کار کنیم؟» گفت که «به یک شرط به تو مجوز می‌دهم.» گفتم «چه؟» گفت «اولین همسایه بیاید شکایت بکند، مجوزت را باطل می‌کنم.» گفتم «باشد.» خوشبختانه تا این لحظه کسی شکایت نکرده. یعنی دلیل این هم که شکایت نشده این است که من هدفون را می‌زنم کارم را انجام می‌دهم، بعد پاکت‌ها را درست می‌کنم، این بچه‌ها که می‌روند بیرون، می‌گویم اینها را بریزید در صندوق. آنهایی هم که از طریق اینترنت باید فرستاده بشود باز خودم می‌فرستم دیگر. سر و صدایی ندارم خلاصه. ارباب رجوع حضوری هم من ندارم.

* دستتان درد نکند، خیلی کامل توضیح دادید. اگر صحبتی باقی مانده می‌شنویم.
ـ در این اوضاع سخت اقتصاد و فلان شاید یک کمی برایتان باورش سخت باشد که من وقتی خوشحال می‌شوم که یک نفر به من زنگ می‌زند می‌گوید «از تِرَک یازده واقعاً من لذت بردم.» این برای من کاملاً کافی است. نه ابلاغ از جایی دارم و این هم که مجوز گرفتم فقط به خاطر این بود که یک تعهدی داشته باشیم به یک جایی و مسئولیت داریم که یک پاسخگویی داشته باشیم، همین‌هاست؛ و الا این مجوز تا این لحظه برای من چیزی نداشته. تا حدی که من این‌قدر کم استفاده می‌کنم از این مجوز که اگر شما الآن بگویید مجوزتان کجاست، باید یک ساعت دنبال کیفم بگردم. چون من آن موقع که اداره می‌رفتم باز در کیفم همراهم می‌بردم می‌آوردم. الآن که من از سال 1388 بازنشسته شدم، من شاید دو سه سال یک‌بار نیاز پیدا کنم از کیفم استفاده کنم؛ یعنی می‌خواهم بگویم از هیچ بابتی برای من هیچ نفعی ندارد. ولی همان‌طور که عرض کردم برای من اصلاً صحبت‌های مقام رهبری بگیر تا ترامپ دیوانه چه کرد، بایدن چه غلطی می‌خواهد بکند، اینها را انجام می‌دهم. هیچ چیز هم ندارم بگویم نه من مخالف ایکسم مخالف ایگرگم. البته حتماً من هم مثل بقیه از فلان تیپ خوشم می‌آید، از فلان کار بدم می‌آید؛ اما اینکه یک نفری مثل ترامپ در کره زمین پیدا شده و این را گفته، این را هم سعی می‌کنم منعکس بکنم.

* درست است دیگر، کارتان سوگیری ندارد که بخواهید انتخابی خودتان باشد. صرفاً اطلاع رسانی است و انتخابش دیگر با خود بچه‌هاست که چه مطلبی را قبول بکنند، چه مطلبی را رد بکنند. فقط صرفاً به اطلاعشان می‌رسانید.
ـ دقیقاً همین‌طور است.

* با تشکر از حضور شما در این مصاحبه.

 
تاریخ ثبت در بانک 20 اردیبهشت 1395