کد | pr-37360 |
---|---|
نام | سید عباس |
نام خانوادگی | معین عباسی |
شهرت | طباطبایی |
سال تولد | 1315 |
وضعیت جسمی | نابینا |
نوع فعالیت | هنری |
زبان | فارسی |
شهرت | طباطبایی |
مهارت | موسیقی |
کشور | ایران |
استان | البرز |
شهر | کرج |
توضیحات |
سید عباس معین عباسی مشهور به طباطبایی از نابینایان فعال در عرصه موسیقی است. او در 1315 در تهران متولد شد و در 16 سالگی نابینا شد. او در بخش نابینایان سازمان شاهنشاهی کار کردن با چند ساز را یاد گرفت و پس از اینکه تبحر پیدا کرد هم آموزش میداد و هم در گروه نوازندگان شرکت داشت. حتی برای آموزش نابینایان آموزشگاهی دایر کرد. دهها تن از نابینایان را آموزش داد و به اشتغال و مهارت رساند. مصاحبهای برای بانک اطلاعات معلولین توسط خانم مریم قاسمی در تیرماه 1399 با ایشان انجام یافت. |
متن زندگی نامه |
متن گفتوگو * به منظور اطلاع یافتن جامعه از زندگی و تواناییهای شما، لطف کنید خودتان را معرفی کنید. ـ من سید عباس معین عباسی، ملقب به طباطبایی هستم در تهران و به تاریخ 15 شهریور 1315 متولد شدم؛ یعنی الآن 84 ساله هستم. * تحصیلاتتان چه است؟ ـ در دوره ما امکانات زیادی برای تحصیل ما نبود، از اینرو تا نهم بیشتر ادامه ندادم. * در چه زمینه و رشتهای فعالیت داشتهاید؟ ـ من در آن هنرستانی که موسیقی تدریس میکردند و ما هم عضوش بودیم و سازها کم و بیش در اختیارمان بود، بنابراین به سازها تسلطی دارم. * هنرستان موسیقی بودید، درست است؟ ـ هنرستانی که از طرف سازمان شاهنشاهی دایر شده بود و افراد علاقهمند به موسیقی آنجا بودند. * برای ما بیشتر توضیح میدهید که در هنرستان چه کار میکردید؟ ـ بیشتر وقتمان صرف فراگیری سازها و کارکرد سازها بود؛ یعنی در ابتدای کار استادان برای ما میگفتند این ساز چیست و چه عملکردی دارد و بعد با آنها کار میکردیم. * هنرستان موسیقی وابسته به سازمان شاهنشاهی بود و تلاشهایی که این سازمان برای رشد نابینایان انجام میداد را توضیح دهید؟ ـ سازمانی در دوره حکومت پهلوی بود به نام «سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی». این سازمان خدمات فراگیر برای خدماتدهی و خدماترسانی به عموم مردم داشت و به مردم به ویژه معلولان و نابینایان مهارت و کار یاد میداد تا آنان به کسب درآمد و شغل مناسب برسند. ریاست عالی آن بر عهده خود شاه یعنی محمدرضا بود ولی اشرف پهلوی خواهر شاه، به نیابت از شاه آنجا را اداره میکرد. این سازمان در سال 1326ش تشکیل و تأسیس شد. درست در زمانی که جنگ جهانی دوم عموم مردم را به فقر، بیمسکنی، بیکاری و بسیاری از آسیبهای اجتماعی، دچار کرده بود، این سازمان تأسیس شد؛ ابتدا در تهران و سپس در همه شهرها گسترش یافت. بعضی از فعالیتهای مهم این سازمان عبارت بود از خدمات بهزیستی، آموزش و پرورش، کمک به مادران فقیر، رسیدگی به خانوادههای فقیر. منبع مالی این سازمان بلیطهای بخت آزمایی بود. یکی از فعالیتهای مهم آن راهاندازی مراکز درمانی و بیمارستانی در همه شهرها مثل بیمارستان نکویی قم، بیمارستان رضا پهلوی تجریش و حدود دویست بیمارستان دیگر. منبع ساخت این بیمارستانها همکاری دولت با نیکوکاران در هر شهر بود. اقدام دیگر تأسیس آموزشگاههای حرفهای بود که در آغاز به نام کانون کار و آموزش بود. این مرکز باید همه متکدیان و افراد بیکار را جمعآوری و به آنان سواد و حرفه میآموخت، سپس آنها را سر کار میگذاشت و خدمات بسیار دیگر داشت که از حوصله این بحث بیرون است. این سازمان دو بخش داشت یک بخش برای نابینایان و یک بخش برای غیر نابینایان بود. برای نابینایان برنامهریزیهای گسترده بود تا آنان مهارتی که علاقه دارند فرا گرفته و سپس به سر کار رفته و درآمد مناسب داشته باشند. یکی از کلاسها در آنجا موسیقی بود و بسیاری از نابینایان در آنجا موسیقی یاد گرفتند. * علت نابینایی شما چه است؟ ـ علتش این است که دارو را اشتباه ریختند و من نابینا شدم؛ یعنی تا 16 سالگی بینا بودم و بعد از آن مریض شدم و داروی اشتباه به من دادند و نابینا شدم. * چه سازی را خودتان کار میکنید؟ ـ الآن که دیگر هیچ. الآن هشتاد و چهار سالم است و دیگر دستم به هیچ سازی نمیرود. ولی قبلاً ویولن، اُرگ، آکاردئون، فلوت و تمبک را یاد گرفته بودم و با اینها کار میکردم. * از استادانتان برای ما میگویید که چه کسانی بودند؟ ـ مرحوم حسینعلی وزیریتبار که نهایت گذشت و لطف را در حق نابینایان داشت. هنرستان وقتی گفتند که چه کسی حاضر است برود تدریس بکند نابینایان را در سازمان شاهنشاهی تنها کسی که قد عَلم کرد این خدابیامرز بود. بعدش آقای رشیدی بود که «جاز» به اصطلاح موسیقی کلاسیک را یاد میداد. بعد از آن آقای منوچهری بود که سازهای ایرانی عود و تار و امثال اینها را آموزش میداد. بعد آقای هوشنگ ظریف بود که خدا رحمتش کند، علاقه به نابینایان داشت و آموزش میداد. * شما تا کلاس نهم که خواندید، مدرسه عادی میرفتید دیگر، درست است؟ چون آن زمان مدرسه نابینایان که نبود. ـ نه، من تا نهم را بینایی خواندم، بعد نابینا شدم. من تا شانزده سالگی بینایی داشتم. * در این سالهایی که موسیقی کار کردهاید و آموزش دادهاید، گروه موسیقی خاصی هم بوده که با آن همکاری بکنید؟ مسابقه و جشنواره خاصی بروید؟ ـ بله، چند دهه کار و تلاش کردیم افراد زیادی را آموزش دادیم، در جشنوارههایی شرکت کردیم و گروههایی داشتیم. * میشود برای ما کاملتر بفرمایید؟ ـ الآن در نظرم نیست؛ اما گروهی بوده که میرفتیم به اصطلاح برای افراد بیبضاعت اکثراً برنامه داشتیم؛ یعنی برنامه و ارکستری اجرا میکردیم و درآمد آن را برای افراد آسیبدیده و بیبضاعت میدادیم. * آیا شغل اصلی شما همین نوازندگی و موسیقی بود یا شغل دوم شما بود؟ ـ شغل اصلی من موسیقی بود یعنی آموزش و نوازندگی بوده است. پس از اینکه آموزش دیدیم و آماده شدیم، گروهی داشتیم و با هم کار میکردیم. * به چه افرادی آموزش میدادید؟ افراد بینا، یا نه، دوستان نابینا هم جزء شاگردان شما بودند؟ ـ افراد بینا بودند، نابینایان هم بودند. ولی دوست داشتم به نابینایان آموزش بدهم. * از شاگردانتان کسانی هستند که حالا برای ما معرفی بکنید، از دوستان نابینا که حالا موسیقی را یاد گرفتهاند؟ ـ نابینا، استاد چناریان که اصلاً قبولم ندارد. بعد از بیناها آقای علیرضا افتخاری بوده که وقتی ازش میپرسند من را به عنوان معلمش معرفی میکند. نصرالله معین بوده که الآن آمریکاست که او را از نجفآباد آوردم و با او کار کردم. بسیاری بودهاند ولی حالا در نظرم نیست. * آن زمانی که شما هنرستان درس میخواندید، از دوستان نابینا چه کسانی بودند که به نوعی همکلاسی شما بودند؟ ـ خیلی بودند. مُطلّب بختیاری بوده، آقای بازری بوده، مرحوم علیاکبر دودانگه بوده، خیلیها بودند، حضور ذهن ندارم، من الآن هشتاد و چهار سالم است دیگر. * اگر بخواهید توصیهای برای دوستان نابینا داشته باشید که چطور میتوانند وارد عرصه موسیقی شوند و در این زمینه پیشرفت کنند، چه پیشنهاد و راهنمایی دارید؟ ـ اولین توصیه من این است که مادی نباشند. مادی کار را پیش نمیبرد. اگر مادی نباشند و روی مادیات حساب نکنند پیش میروند. ولی اگر روی مادیات حساب باز بکنند به آن صورت ترقی نمیتوانند داشته باشند. * شما آموزشگاه موسیقی برای خودتان ندارید؟ ـ چرا، قبلاً آموزشگاه داشتم. * هنوز دایر است؟ ـ الآن نه دیگر. من الآن هفت هشت سال است که دیگر خانه نشین شدهام. * اگر خاطرهای دارید از سالهایی که کار کردهاید برای ما بفرمایید. ـ خاطرات بوده، اما چیزی به نظرم نمیآید. |
تاریخ ثبت در بانک | 16 مرداد 1399 |