کد | pr-3671 |
---|---|
نام | مجتبی |
نام خانوادگی | خادمی |
سال تولد | 1366 |
وضعیت جسمی | نابینا |
نوع فعالیت | علمی-فرهنگی |
زبان | فارسی |
تحصیلات | کارشناسی زبان انگلیسی |
مهارت | کارمند اسنوا مدیر سایت محله نابینایان به نشانی gooshkon.ir متخصص کامپیوتر و هنرمند |
کشور | ایران |
استان | اصفهان |
شهر | اصفهان |
متن زندگی نامه |
مجتبی خادمی از جوانان نخبه نابینا است که بنیانگذار برخی سایتهای مهم برای نابینایان است. به دلیل اینکه اولین کسی است که کامپیوتر را به خدمت نابینایان گرفت، تجارب سودمندی کسب کرده است. چند سال بود میخواستیم با او گفتوگو کنیم ولی به دلایلی میسر نمیشد تا آقای ژیانی و آقای موحدزاده این امکان را فراهم آوردند و 25 خرداد 1399 با ایشان مصاحبه انجام شد. این مصاحبه توسط مریم قاسمی اجرا و توسط علی نوری نهاییسازی شده است، نیز سعید محمدیاری پیاده کردن آن را بر عهده داشته است. قاسمی: به منظور آشنایی بیشتر کاربران با شما، لطف میکنید خودتان را معرفی بفرمایید؟ خادمی: مجتبی خادمی متولد بهمن 1366هستم؛ سی و سه ساله هستم. تحصیلاتم را تا کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی ادامه دادهام. * کدام دانشگاه تحصیل کردهاید؟ ـ در دانشگاه اصفهان بودم. * علت اینکه این رشته را انتخاب کردید چه بوده است؟ ـ بسیار علاقه به رشته کامپیوتر داشتم و اگر کوچکترین کمکی به من میشد، رشته کامپیوتر میرفتم. اما در ایران برای رشته کامپیوتر که من اقدام کرده بودم، دولت امکانات در اختیار ما قرار نمیداد. رشته کامپیوتر که بودیم، نه معلم خصوصی داشتیم، نه کتابی به صورت گویا در دانشگاه داشتیم، نه کتابی به خط بریل داشتیم. کلاً در دولتهای مختلف که آمدهاند و رفتهاند به معلولین و ازجمله نابیناها بیتوجهی شده و میشود و باید مسیر زندگی طوری انتخاب بشود که ما وابستگی به آن امکاناتی که نابیناهای دیگر در کشورهای دیگر دنیا دارند را بیخیال بشویم و برویم سراغ یک سری امکاناتی که آن طرف آب برای نابیناهای خودشان آماده شده و ما هم از آنها استفاده کنیم. من هم دلیل اینکه مترجمی انتخاب کردم این بود که دیدم حالا که نمیتوانم رشته کامپیوتر بروم یا در کنکور منشی نیست که سوالها را برایم بخواند یا کتابها را داشته باشم یا منابع را بدهم به کسی گویا کند، دیگر کاری که کردم این بود که رفتم رشته زبان انگلیسی که از این طریق کتب چاپی کامپیوتر را از بازار تهیه کنم و با اسکنر از نوشتههایش عکس بگیرم و کامپیوتر عکس را به متن انگلیسی تبدیل کند و حتی بخواند برایم. دیدم این رشته را که بروم دیگر نیاز نیست کسی برای من از رویش بخواند، میدهم کامپیوتر میخواند. بالاخره به دلیل ضرورت و از سر ناچاری رشته کامپیوتر رفتم. * با این استعدادی که شما دارید اگر در کامپیوتر امکانات به شما داده میشد الآن یکی از چهرههای نابغه بودید، حیف از این استعدادها که از بین میرود. اما غیر از تحصیل آیا در زمینههای ورزشی، فرهنگی و کامپیوتر مهارتی دارید که برای ما بفرمایید؟ ـ در زمینه ورزش شطرنج کار کردهام، گلبال کار کردهام، فوتبال نابینایان کار کردهام، ولی در این رشتهها در سطح حرفهای حرفی برای گفتن ندارم. کوهنوردی هم میروم. در زمینه کارهای فرهنگی مجری برنامههای رادیویی ویژه نابینایان به صورت غیررسمی بودهام، یا در مراسمهایی مثل جشنها در بهزیستی یا انجمنها مجری برنامهها بودهام. به کارهای علمی و آموزشی بیشتر علاقه دارم، لذا انجام دادهام ولی کارهای فرهنگی را کمتر انجام دادهام. * شما مدیر سایت گوش کن هستید، درست است؟ ـ نه، من موسسش هستم. مدیرش هم بودم تا چند سال، ولی فعلاً واگذار کردهام و مدیرش کسی دیگر است. * آیا ایده سایت از خود شما بود؟ و چه شد که این ایده به ذهن شما رسید؟ ـ بله. من دیدم که نزدیک سیصد چهارصد تا پانصد تا تشکل نابینایی ما در کشور داریم که کار خاصی نمیکنند. مثلاً بچهها را میبرند یک اردو و همهاش از خانوادههای خودشان میآورند که آدمهای بینایی هستند، و فقط نابیناها را میبرند یک جا میریزند، بعد دوباره آنها را برمیدارند میآورند. یعنی مثل یک گونی سیبزمینی که بار بزنی ببری یک جا، بعد هم دوباره برگردانی؛ و کلاسهای آموزشی غیررسمی و کم تعداد و بیکیفیت برگزار میکنند. یعنی کار خاصی نمیکردند برای بچهها که بچهها را بیدار کنند. من سه تا هدف در ذهنم بود. یکی اینکه بچهها باید آموزش ببینند، دوم اینکه بچهها باید مستقل بشوند، و سوم اینکه بچههای نابینا باید تفریح داشته باشند و شاد باشند. این «آموزش» و «استقلال» و «شادی و تفریح» سه تا شعاری بود که هنوز هم روی سردر سایت وجود دارد. فکر کردم که برای رسیدن به این اهداف، سایتی راهاندازی کنم و از طریق این سایت آموزش بدهیم، شادی و تفریح تزریق کنیم و روشهای مستقل زندگی کردن را به بچههای نابینا بیاموزیم. * مدیر فعلی سایت چه کسی است؟ ـ الآن واگذار به آقای محسن صالحی کردهام. * آیا سایت گوش کن توانسته به آن اهدافی که از ابتدا داشتید برسد؟ ـ اولاً قضاوت درباره عملکرد این سایت را باید از نابینایان پرسید؛ دوم اینکه در ایران بعضی امور قهری و جبری است و نتیجه بعضی امور اختیاری نیست. چون مقدمات و امکانات دست ما نیست. بنابراین باید گفت این سایت هم مثل بسیاری از سایتها است. * به نظر شما کانالها، گروهها و سایتهایی که برای نابینایان است چه ضعفها و قوتهایی دارند؟ ـ ضعفها اینها است: اولاً منسجم نیستند، دوم اینکه مطالب کپی زیاد دارند، سوم اینکه مطالب ابداعی و موثر کم دارند، چهارم اینکه کیفیت مطالب پایین است، پنجم اینکه محتوای قابل قبولی تهیه نمیشود، ششم اینکه حاشیه در آنها زیاد است. * راهکار شما برای رفع این مشکلات چه است؟ ـ نابیناها باید از ابرسازمانی به اسم بهزیستی جدا بشوند. ابر سازمانها معمولاً هیچ وقت کاربردی نیستند و کار خاصی از آنها برنمیآید. منظورم این است که آنقدر فربه شدهاند که توان اقدام و حل مشکلات را ندارند. ما باید یک سازمان ملی رفاه نابینایان داشته باشیم. چون مشکلی که الآن وجود دارد این است که به بهزیستی بیست تا هندوانه دادهاند که بردارد که نمیتواند، یک دست هم بیشتر ندارد. چند هزار میلیارد تومان بودجه به این سازمان تزریق میشود، ولی اینقدر لاوی این وسط وجود دارد و اینقدر غیر کارشناس کارشناسنما وجود دارد که الآن به من مددکاری اختصاص دادهاند که قبلاً کارش سالمندان و ناشنوایان بوده است. حالا میگویی چرا؟ میگویند مددکار در زمینه نابینایان نداریم. بحث این است که این سازمان عریض و طویل که دولتی است و دوسوم یا نصف بودجهاش را از مشارکتهای مردمی میگیرد، واقعاً تخصصی کار نمیکند، یک وقتها بلد نیست، یک وقتها نمیخواهد، و نابیناها الآن وسایل کمک آموزشی یا توانبخشی برایشان گرفته نمیشود. حالا شما تا دلتان بخواهد کاشت حلزون در کشور است برای ناشنواها، تا دلتان بخواهد ویلچر تهیه میکنند برای جسمی حرکتیها، اما به بحث نابیناها که میرسد میگویند «اینها که چیزی نمیخواهند، یک عصا میخواهند راه بروند دیگر.» در صورتی که آن طرف دنیا اینقدر وسایل وجود دارد. با توجه به اینکه من زبان انگلیسی میدانم در حد نیاز خودم، و دارم نشریات و مجلات و روزنامههای آنور را میخوانم، و با بچههای نابینای آنور در ارتباط هستم، میبینم که آنجا اینقدر امکانات و تسهیلات برای نابینایان وجود دارد و بچههای ایران ندارند، به خاطر اینکه ما قبل از انقلاب اسلامی ما یک سازمان ملی رفاه نابینایان داشتیم که الآن در بهزیستی ادغام شده و این ادغام شدن باعث شده که عرض کردم، بهزیستی کودکان بیسرپرست را دارد، خانوادههای تک سرپرست را دارد، معتادین هستند، متجاهرین، از آن طرف رسیدگی به وضعیت مهاجرین را دارد، معلولین را دارد، آسایشگاههای سالمندان را دارد، یعنی یک چیز درهم وحشتناکی است که قوانینش یا مشخص نیست. ما به سایتشان که مراجعه میکنیم یک قانون زده، اما به مددکار که میگوییم میگوید اینجا فعلاً ابلاغ نشده؛ یعنی یک چیز کاملاً غیرمتمرکز است. نگاهها در این سازمان به علت اینکه افرادش کارشناس نیستند نگاه بالا به پایین است. مثل تهرانیها که یک عده از آنها به سایرین نگاه شهرستانی دارند، اینها هم یک نابینا که میرود آنجا، بدون اینکه آن نابینا را در نظر بگیرند با همراه او صحبت میکنند و میگویند «چهاش است، چه میخواهد» یعنی خود نابینا را اصلاً حساب نمیکنند. اینها به خاطر این است که ما سازمان ملی رفاه نابینایان نداریم و یک عالمه تشکل داریم که یا از وزارت کشور یا از سازمان بهزیستی دارند یک جیرهای میگیرند و از خیرین اگر بگیرند. الآن ساختار انجیاُها در کشور آن ساختاری که باید باشد نیست؛ یعنی انجیاُهای ما عملاً انجیاُ نیستند، هم به خاطر تحریمها و حالا آن بالاخره ایدئولوژیای که نظام ما روی آن پایداری میکند و حالا با بقیه دنیا یک مقداری حالت تقابلی داریم، اینها باعث میشود که ما مثلاً بودجه از بیرون نتوانیم دریافت کنیم، انجیاُهایمان واقعاً انجیاُ نباشند و حالا قوانینی که آمدهاند انجیاُها را حتی محدود کردهاند که شما اگر از یک کشوری بودجه گرفتی مثلاً برای سازمان مردم نهاد که در ایران به آن سمن میگویند، بعد تازه باید بروی جواب بدهی که «این پول را از کجا گرفتهای، برای چه گرفتهای، با چه کسانی در ارتباطی»؛ یعنی یک نگاه امنیتی تقریباً همه جوانب غیرسیاسی حتی زندگی افراد در کشور متأسفانه وجود دارد که نمیگذارد بچهها پیشرفت کنند و همه اینها دستبهدست هم میدهد که فعلاً ما در این دور باطل چندین سال است که دور بخوریم. * اشاره کردید به تشکلهایی که در زمینه معلولان وجود دارد. نقاط ضعف و قوت این تشکلها را چه میدانید؟ ـ من نقطه قوت حقیقتاً تا حالا ندیدهام. ببینید، مثلاً آموزش و پرورش کشور چندین بار استخدامی گذاشته، خود من قبول شدم، طبق قوانین خودشان شغل محلی که ویژه شخص معلول بوده را زدم و به تفکیک هم نوشته که ما نابینا میخواهیم یا ناشنوایی، بعد نه تنها نزده، بلکه غیر از من هیچ معلول دیگری هم آن شغل محل را انتخاب نکرده و اگر هم انتخاب کرده پذیرفته نشده؛ یعنی من تکنفری بودم در کل کشور که آن شغل محل را زدم و تمام شرایط را داشتم؛ یعنی رشتهام با رشته آنها مطابقت داشت، مقطع تحصیلیم با مقطع تحصیلی که میخواستند مطابقت داشت و نوع عادی بودن یا معلول بودنم هم معلولیتم مطابقت داشت؛ اما گفتند نه، نمیخواهیم و تشکلها نتوانستند هیچ کاری بکنند. اینکه میگویید «نقاط قوت»، من بیشتر نقطه ضعف میبینم تمام تشکلهای نابینایی ایران را. نقاط ضعفشان هم اولین و مهمترینش عدم اتحاد است، بعد متخصص نبودن افرادی که این تشکلها را میزنند، بعد فساد حاکم بر این تشکلها و بعد هم قوانین دست و پاگیری که این تشکلها را محدود کرده؛ یعنی دولت میآید در همه چیز خودش را دخالت میدهد، اقتصاد ما دولتی است، سیاست ما دولتی است، فرهنگ ما، تفریح ما، همه چیز ما زیر نظر دولت است. وقتی در همه چیز وارد میشود، دیگر بخش خصوصی عملاً نمیتواند کاری بکند. حتی سازمانها و شرکتهایی هم که میگفتند خصوصی هستند، الآن دیگر در واقع خصوصی دولتی هستند، خصولتی شدهاند. * آیا شما در زمینه هنر مهارت دارید؟ ـ خیر. * به نظر شما نابینایان اصفهان چه وضعیتی دارند؟ روابطی که باهم دارند و رفتارشان با بقیه مردم به چه صورت است؟ ـ نابینا یک آدم عادی است. ما نابینا را از قشر دیگر جامعه جدا نمیدانم، حالا چه اصفهانی چه تهرانی. آنکه نقاط ضعف موجود در ارتباط مردم مسئولین و نابینایان با همدیگر به خاطر فرهنگ سازی رسانهها رفتار مردم و رفتار خود نابینایان، اینها را بیاییم بررسی بکنیم یک بحث جداست. ولی درکل نابینا هم یک آدم عادی است، با مردم دیگر خیلی خوب ارتباط میگیرد و من این را جدا نمیدانم که اصلاً راجع به آن بشود بحث کرد؛ یعنی مثل این است که شما بگویید «آیا شما با مردم ارتباط خوبی میگیرید؟» راجع به نابیناها هم همین بوده. فرقی نمیکند به نظر من نابینا یا بینا یا جسمی حرکتی. همه ما جزء جامعه هستیم و ارتباط سازندهای داریم، منتها در هر قشری ممکن است آدمهای ضعیف متوسط و قوی پیدا بشوند، آن هم تازه از دیدگاه یک سری افراد؛ یعنی من که قوی هستم ممکن است از دیدگاه یک نفر ضعیف یا متوسط باشم. * شرایط زندگی شرایط آموزشی و تفریحی برای نابینایان در اصفهان از لحاظ امکاناتی که دارید به چه صورت است؟ ـ من که خودم شخصاً راضی نیستم، به خاطر اینکه چیز خاصی وجود ندارد برای نابینایان اصفهان. مثلاً کتابخانه فعالی که من بتوانم بروم آنجا با برجستهنگار نمایشگر بریل که بتوانم بروم کتاب بخوانم به خط بریل وجود ندارد که برنامه مدونی داشته باشند که من بتوانم بروم کتاب بخوانم. یا کتابهای صوتی به صورت مدون وجود ندارد. با مراکز تفریحی هماهنگی انجام نشده برای حضور ما که ما را پارک آبی راه نمیدهند، و یک سری امکانات شهر بازی را نمیتوانیم استفاده کنیم. * به نظر شما چه کار میشود کرد که یک رفاه و زندگی مطلوبی داشته باشند، یعنی شرایط زندگی خوبی داشته باشند؟ ـ اول باید ریشه درست بشود. ریشه یعنی آن سازمان ملی رفاه نابینایان باید درست بشود. بعد برنامههایش تدوین بشود که برنامههایش بیاید در حول محور توانمندسازی و متخصص کردن نابیناها و مهارت یاد دادن به آنها. حول این محورها باید کارها و پروژهها شکل بگیرد؛ مثل برنامههای سراسری در کل کشور و حالا که نابیناها متخصص و توانمند شدند، از آن طرف هم قوانین هم به همراه رسانهها و فرهنگسازی بیاید کارفرماها را مجاب بکند که از این قشر میشود استفاده موثر کرد و نابینایان هم مثل افراد عادی بتوانند در جامعه شغل داشته باشند، درآمد مستقل داشته باشند و آن وقت میتوانیم راجع به آن امکانات خاص، حالا زمین بازی خاص، تهیه وسایل کمک آموزشی، کتابخانه بریل و فرصت مطالعاتی، راجع به اینها میشود صحبت کرد. برای اینکه ما یک زندگی خوبی داشته باشیم باید اول ریشه نوع برخورد حاکمیت با قشر ما، اول باید آن ریشه اصلاح بشود. تا آن ریشه اصلاح نشود هیچ اتفاقی نمیافتد. یک امکاناتی که میخواهند به یک انجمن بدهند، در یک شهر دیگر حتی، یک انجمن میرود یک امکاناتی میگیرد، یک انجمن میگوید «چرا به ما ندادید، به اینها دادید؟» یعنی فعلاً یک تشتت آراء و تضارب آراء وجود دارد و اینجوری به نظر من نمیشود کسی پیش برود. * صحبتی دارید که من نپرسیده باشم و شما بخواهید بیان کنید؟ ـ من صحبت آخرم درباره دانشآموزهاست که حداقل والدین مسئولین معلمان مربیان کارشناسان و انجمنها به فکر دانشآموزها و این آینده سازان مملکت باشند که محرومیتزدایی خیلی باید بشوند نابینایان. باز نابیناهای اصفهان وضعشان به خاطر اشخاصی مثل آقای مهندس نصرالله رضایی که آموزش کامپیوتر به نابیناها را پایهریزی کردند، یا آقای مرتضی هادیان که در دفتر امور نابینایان در دانشگاه اصفهان فعالیت میکردند، باز وضع ما نسبتاً نسبت به استانهای محروم شاید یک مقداری بالاتر باشد. وگرنه استانهایی مثل سیستان و بلوچستان، کردستان، کرمان، ایلام و شهرهای جنوبی، کلاً یک سری استان داریم که اینها بچههای نابینایشان واقعاً از امکانات محروم هستند؛ و در کل کشور هم بخواهم بگویم، در کل کشور دانشآموزهای نابینا آشنایی زیادی با نحوه کار کردن با فناوری اطلاعات و ارتباطات ندارند، گوشی، کامپیوتر، یا برای جهتیابیشان برای اینکه مستقل بشوند. یک بچه ده دوازده ساله نابینا الآن نمیتواند مثل بچه ده دوازده ساله بینا برود بیرون چیزی را خرید کند و همان کاری را که همسالهای خودش انجام میدهند را انجام بدهد. در صورتی که باید بتواند این کار را انجام بدهد و من بچه بودم میتوانستم و این کار را میکردم، با اینکه نابینای مطلق بودم. به نظر من حالا که قشر بزرگسال مغفول ماندهاند، در مورد دانشآموزها فکری شود؛ این قشر مهمتر است. بالاخره ماها بزرگ شدهایم و سرنوشتمان تا حدودی شکل گرفته و امیدواریم بهبود پیدا کند. ولی بچهها حداقل الآن تا سرنوشتشان شکل نگرفته میشود فکری برایشان کرد. * با تشکر از اینکه در این مصاحبه شرکت کردید. |
تاریخ ثبت در بانک | 19 اردیبهشت 1395 |