کد pr-3621  
نام ملیحه  
نام خانوادگی چراغی  
سال تولد 1359  
وضعیت جسمی نابینا  
نوع فعالیت علمی-فرهنگی  
زبان فارسی  
تحصیلات کارشناسی ارشد روانشناسی  
مهارت رشته رواشناسی- مشاور در بهزیستی  
کشور ایران  
استان قم  
متن زندگی نامه ملیحه چراغی دختری 33 ساله از نابینایان ( از ما می خواهد او را روشندل خطاب نکنیم ) موفق شهر قم است ؛ او هم اکنون دارای مدرک کار شناسی ارشد روانشناسی است و در بخش مشاوره سازمان بهزیستی استان قم فعالیت می کند.در این گفتگو ابعاد مختلف زندگی یک دختر نابینا را کنکاش کرده ایم ؛ با ما همراه باشید .
v خانوم چراغی قبل از ایام عید می خواستم این مصاحبه را ترتیب دهم اما گفتم شاید قصد مسافرت داشته باشید ؛ عید امسال مسافرت رفتید ؟
من خیلی مسافرت و سفر را دوست دارم .دوبار در سال به مسافرت می روم و سعی می کنم استان های ایران را گردش کنم و یکی از شهرهایی که بیشتر برای سفر انتخاب می کنم مشهد است.
اخیرأ به چه شهرهایی سفر کردید ؟
سال 90 به شهرهای مشهد ، دزفول ، آبادان و اهواز سفر کردم.
شلمچه و مناطق جنگی جنوب هم رفتید ؟
شلمچه هم رفتم اما فضایش غمناک و سنگین بود و از دوستم که مرا همراهی می کرد خواستم که آنجا را ترک کنیم.
خانوم چراغی متولد چه سالی هستید ؟
16 بهمن 1359
نابینایی شما مادرزادی است ؟
نه ؛ در زمان کودکی فشار چشم هایم افزایش پیدا کرد و چون در آن زمان قطره های کنترل فشار چشم کمیاب بود ، باعث نابینایی ام شد.
تصاویری از بینایی تان در دوران کودکی به یاد دارید ؟
نه ؛ من در دوسالگی نابینا شدم و هیچ خاطره ای قبل از آن به یاد ندارم.
v فکر نمی کنید اگر از دوران بینایی تان چیزی یادتان بود امروز بهتر محیط اطرافتان را حس می کردید ؟
نه ؛ فکرمیکنم از ابتدا نابینا بودن بهتر است چون راحت تر می توان به نابینا بودن عادت کرد.
خانوم چراغی از تحصیلاتتان بگویید ، تحصیلات مقطع ابتدایی و راهنمایی را در کجا گذراندید ؟
دوره ی دانش آموزی را در مدرسه نابینایان تهران به پایان بردم .
دوره ی دانشگاه را در کدام شهر سپری کردید ؟
مقطع کارشناسی را در رشته ی روانشناسی عمومی در دانشگاه پیام نور قم به پایان بردم ، البته در تهران هم قبول شده بودم اما چون از دوره ی ابتدایی در تهران بودم دوست داشتم کارشناسی را نزدیک خانواده و در قم باشم ،کارشناسی ار شد را هم در دانشگاه اراک گذراندم.
رفت و آمد به اراک سخت نبود ؟ کسی شما را در رفتن به دانشگاه همراهی می کرد ؟
دوره ی فوق لیسانس دو روز در هفته و به تنهایی به اراک می رفتم.
v با اتمام تحصیلاتتان درصدای مشاور بهزیستی فعالیت می کنید، از شروع کارتان در این سازمان بگویید.
من از 23 تیرماه 1387 رسمأ کارم را در صدای مشاور بهزیستی آغاز کردم.
استخدام شدید ؟
نه متأسفانه قراردادی و روزمزد فعالیت می کنم .
چطور خودتان دفتر مشاوره راه اندازی نمی کنید ؟ به نظر توانمند می رسید.
فعلأ که امکانپذیر نشده ؛ شاید به این دلیل که مردم فکر می کنند مشاهده ظاهر در روانکاوی تأثیر زیادی دارد ،البته نه این که بی تأثیر باشد اما فکر می کنم بدون مشاهده ی ظاهر فرد و پرسش و پاسخ می توان این خلأ را پر کرد .
کسانی که با شما در صدای مشاور تماس می گیرند متوجه می شوند شما نابینا هستید ؟
نه به هیچ وجه به آن ها نمی گویم ،البته در یک مورد دو یا سه سال پیش مادری تماس گرفت که فرزندش ضعف بینایی داشت و از این قضیه ناراحت بود ؛ وقتی به او گفتم که من نابینا هستم باور نمی کرد.
راستی شما چرا رشته ی روانشناسی را انتخاب کردید ؟
نابینایان اغلب باید رشته ی علوم انسانی را در دوره ی دبیرستان انتخاب کنند ؛ چرا که کتاب های گویا در دسترس شان می باشد و برخلاف رشته ی ریاضی که آمار و ارقام و رسم جدول است اما در رشته ی علوم انسانی نیاز به دیدن و کارهای عملی کمتر است و نابینایان راحت تر می توانند دراین رشته تحصیل کنند.
v ( در این لحظه تلفن همراه ایشان زنگ می خورد ،بعد از اینکه پاسخ می دهند ادامه می دهیم. ) شما چطور با تلفن همراه تان پیامک مینویسید ؟
گوشی من مجهز به سیستم گویاست و هرحرفی را که تایپ کنم به صورت گویا بیان می شود . ( برای نشان دادن کلمه ی سلام را برایم تایپ میکند. )
v خانوم چراغی می بینم ساعت مچی هم به دست دارید .چطور با این ساعت متوجه زمان می شوید ؟
با لمس کردن می توان زمان دقیق را متوجه شوم . ( با دست شیشه ی روی ساعت را بالا می زند و با لمس کردن عقربه های ساعت ؛زمان را می خواند. )
vلویزیون هم تماشا میکنید ؟
بله؛مثلأ برنامه های «خنده بازار» و «90» را دنبال می کنم .من به ورزش علاقه ی زیادی دارم اغلب مربی های ایرانی و خارجی را می شناسم .مسابقات المپیک – جام جهانی – جام ملت های آسیا را دنبال می کنم . در مسابقات پیش بینی هم بارها و بارها برنده شده ام.
v این برنامه چون به حواشی مسابقات فوتبال می پردازد نیاز دارد که حتمأ صحنه ها را دید ،شما چطور متوجه صحنه ها می شوید ؟
در این مواقع اگر کسی کنارم باشد از او می پرسم و اگرهم تنها باشم معمولأ با دقت بیشتر به صحبت ها و توضیحات مجری متوجه صحنه می شوم.
طرفدار تیمی هم هستید ؟
بله ،من استقلالی ام حتی وقتی به نمایشگاه مطبوعات می روم حتمأ به غرفه ی روزنامه های استقلالی هم سر می زنم .
v صحبت از روزنامه شد.راستی برای نابینایان روزنامه و یا مجله ای با خط بریل برای نابینایان چاپ می شود ؟
بله ، روزنامه ی «ایران سفید» و ماهنامه های «بشری» و «علم و فرهنگ» با خط بریل برای نابینایان چاپ می شود و در اختیار ما نیز قرار می گیرد.
اخبار مورد علاقه تان در این روزنامه و مجلات منتشر می شود ؟
نه ؛منبع اصلی اخبار و اطلاعات من صدا و سیماست .
گویا خیلی به رادیو و تلویزیون علاقه دارید ؟
من از بچگی آرزوداشتم گوینده و مجری صدا و سیما باشم . بخاطر همین هم خیلی زیاد به رادیو گوش می کنم و حتی با بسیاری از مجریان صدا و سیما ارتباط دارم .35 بار هم از برنامه های مختلف رادیویی هدیه گرفته ام . در جشنواره ی جوانه 1 رادیو جوان شنونده ی برتر شناخته شدم . چندبار هم به برنامه های مختلف رادیو و تلویزیون دعوت شدم .
v حالا اگر اجازه دهید کمی هم به حیطه زندگی شخصی شما وارد شویم.چه معیارهایی برای ازدواج دارید ؟
من معیار سختی ندارم اما نمی دانم چرا تا این سن مجرد ماندم ؛ شاید عقل مردم به چشمشان است البته من ادعا نمی کنم آدم موفقی هستم اما هم کار دارم ،هم خانه دارم و هم خانواده ی نجیب و خوبی دارم .
به هرحال معیارهای اولیه برای انتخاب همسر مدنظر دارید،از این معیارها بگویید.
اولین معیارم اعتقادات مذهبی است.من آدم مذهبی صرف نیستم و متعادل هستم اما دوست دارم کسی در کنارم باشد که به میزان خودم مذهبی باشد و به نماز اول وقت و اعتقادات مذهبی ایمان داشته باشد .من دوست ندارم با مرد وابسته به خانواده ؛خسیس ؛خودشیفته ؛شکاک ،افسرده و معتاد ازدواج کنم و توصیه هم می کنم که با چنین مردهایی ازدواج نکنید.
آیا مدرک تحصیلی همسر آینده تان برای شما مهم است ؟
نه؛با شعور بودن واز همه مهم تر خوش اخلاقی اش برایم مهم تر است.
دوست دارید همسر آینده تان مثل خودتان روشندل باشد ؟
چون خودم نابینای مطلق هستم فکر می کنم ازدواج کردن با یک نابینای مطلق برای زندگی مشترک سخت باشد،بیشتر مایل هستم با یک کم بینا ازدواج کنم.راستی چرا مرا روشندل خطاب می کنید ؟ چرا نابینا نمی گویید ؟
خب فکر کردم شاید به شما بربخورد.
نه اتفاقأ فکر می کنم هرکسی چه بینا و چه نابینا می تواند روشندل باشد؛روشندل بودن به انسان خوب بودن است.
شما فرزند چندم خانواده هستید ؟
من فرزند چهارم هستم و خواهر بعد از خودم هم ازدواج کرده و یک فرزند هم دارد.
یعنی زودتر از شما ازدواج کرد ؟
بله من اعتقاد دارم ازدواج نوبتی نیست و هرکسی سرنوشت و تقدیری دارد.
شما چه آرزوهایی دارید ؟
شغل ،ماشین ،خانه و ازدواج
با این حساب فقط یکی از آرزوهایتان برآورده نشده است.
بله اگر ازدواج هم کنم آرزوهایم تکمیل می شود. ( می خندد. )
الآن در منزل شخصی تان سکونت دارید ؟
بله به همراه پدر و مادرم زندگی می کنم.
آیا در دیواراتاقتان تابلوی خاصی هم نصب کرده اید ؟
نه اتاق من دارای میز کامپیوتر و رایانه و صندلی و رادیو و تلویزیون است و کمدی که وسایل شخصی ام رادر آن می گذارم.
در اتاق آیینه هم دارید ؟
نه چون از آیینه استفاده نمی کنم نصب نکردم.
گل و گلدان چطور ؟
در خانه قبلی یک گلدان داشتم اما هنوز برای منزل جدید گلدانی تهیه نکرده ام.
تا حالا از کسی شاخه گلی هدیه گرفته اید ؟
بله یک بار وقتی از سفر حج برگشتم.
پس توفیق زیارت خانه ی خدا هم نصیبتان شده است ؟
بله تیرماه سال 91 مکه بودم ؛دوبار هم به کربلا رفتم.
وقتی کنار کعبه قرار گرفتید چه حسی داشتید ؟ کعبه چه شکلی بود ؟
به دیوار کعبه که دست زدم فکر کنم مرمر بود،صاف و دوست داشتنی و لطیف.یک قسمتی هم صاف بود می گفتند ناودان طلایی،جای عرفانی ای بود آنجا هم رفتم.می گفتند جایی هم به نام سنگ حجرالاسود وجود دارد اما چون ازدحام جمعیت زیاد بود موفق نشدم آنجا را زیارت کنم.
شکل کعبه چگونه به نظرتان آمد ؟
نمی دانم کعبه چه شکلی داشت چون فقط توانستم دیوارهای آن را لمس کنم.
از سفر کربلا بگویید.
سال های 82 و 87 دقیقأ سالروز تولدم در کربلا بودم .دوباری که توفیق سفر به کربلا را پیدا کردم حس کردم شهرهای عراق شهرهای تمیزی نیستند،هرچند بار دوم که رفتیم تمیزتر شده بود.
خانوم چراغی تصورتان راجع به رنگ ها چیست ؟
تصور خاصی ندارم فقط طبق شنیده هایم می دانم که مثلأ رنگ قرمز رنگی تند و رنگ سبز رنگ آرامش بخشی است.
چه تصوری از اسم خودتان دارید ؟
اسمم را خیلی دوست دارم چون «ملیحه» معنای بامزه ای دارد یعنی نمکین.
اسم های مورد علاقه تان ؟
امید و آرمان
خواننده های مورد علاقه تان ؟
رضا صادقی ،محمد علیزاده ،مجید اخشابی و احسان خواجه امیری.
سراسر وجودش انرژی مثبت؛عشق؛مهربانی و خوبی هاست وقت خداحافظی دل کندن از اوسخت شده، از خانوم چراغی جدا می شوم.حس می کنم آشنایی با ایشان چراغی در دلم روشن می کند که حرارت و روشنایی اش آرامش مطبوعی درمن ایجاد کرده است.حس می کنم با این تجربه می توانم با همه ی وجودم جمله ای را که همواره زمزمه می کنم تفسیر کنم:
خدایا؛به من آرامشی عطا کن تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم…
منبع: فاطمه عامری، وبلاگ رادیو جوان، صدای زندگی، 3 شهریور 1392
 
تاریخ ثبت در بانک 19 اردیبهشت 1395  
فایل پیوست
تصویر