کد pr-33151  
نام علی  
نام خانوادگی فارسی مدان  
سال تولد 1371  
وضعیت جسمی کم بینا  
نوع فعالیت علمی-فرهنگی ، ورزشی  
زبان فارسی  
تحصیلات کارشناسی ارشد بیومکانیک ورزشی  
مهارت ورزشکار - مبتکر سبک مبارزه با چشمان بسته  
کشور ایران  
استان اصفهان  
توضیحات در بین افراد دارای معلولیت کسانی هستند که در زمان مناسب و به اصطلاح زمان طلایی استعداد خود را شناخته یا خانواده و نزدیکان به توانایی‌های او پی می‌برند و در مسیر صحیح رشد و موفقیت قرار می‌گیرد. چنین افراد، معمولاً در نوجوانی یا آغاز جوانی به شهرت و اعتبار می‌رسند.
آقای علی فارسی مدان از افرادی است که در کودکی، با شناخت درست از ظرفیت‌ها و استعدادهایش در مسیر ورزش قرار گرفت و در این راه با تلاش‌ها توانست به اهداف دلخواهش برسد. در یکم تیرماه 1399 پس از هماهنگی، گفتگویی با ایشان انجام شد.
این مصاحبه توسط خانم مریم قاسمی اجرا شد و سپس توسط محمد نوری ویرایش و آماده گردید.
 
متن زندگی نامه متن مصاحبه
* به منظور آشنایی بیشتر کاربران و جامعه، لطف کنید خودتان را معرفی کنید.
ـ اینجانب علی فارسی‌مدان متولد 1371 هستم. در حال حاضر به ورزش اشتغال دارم.

* وضعیت نابینایی در خانواده شما چگونه است؟
ـ در خانواده ما پدر و مادرم نابینا هستند، و در این خانواده از چهار فرزند دو فرزندشان یکی در میان معلولیت بینایی دارند، و من فرزند آخر این خانواده هستم.

* علت نابینایی شما چیست؟
ـ من کم‌بینا هستم، و علت آن گلوکوم (آب سیاه) است.

* دوره ابتدایی و متوسطه را کجا گذرانده‌اید؟ همچنین در دانشگاه چه مقاطع و چه رشته‌هایی را تحصیل کرده‌اید؟
ـ ابتدایی و متوسطه را در مدرسه ابابصیر استان اصفهان گذراندم. بعد دوران دبیرستان را در مدرسه شهید محبی تهران گذراندم. بعد لیسانس و ارشدم را در موسسه آموزشی بین‌المللی آیندگان گذراندم، که یک دانشگاه غیرانتفاعی در تهران است.
رشته‌ام در فوق لیسانس مهندسی بیومکانیک ورزشی بود که در موسسه بین‌المللی آیندگان تحصیل کردم. رشته‌ام در مقطع لیسانس یا کارشناسی «تربیت بدنی و علوم ورزشی» بود. تحصیلاتم همه‌اش در تهران بود مدرک دیپلمم هم را از مدرسه شهید محبی تهران گرفتم.

* بنابراین در مقطع کارشناسی رشته تربیت بدنی تحصیل کردید ولی در مقطع کارشناسی ارشد به گرایش مهندسی بیومکانیک رفتید؛ درست است؟
ـ بله در لیسانس رشته‌ام تربیت بدنی علوم ورزش بود ولی در مقطع ارشد، تربیت بدنی با گرایش مهندسی بیومکانیک یا مهندسی ورزش را انتخاب کردم.

* مسیر پیشرفت علمی و حرفه‌ای خودتان در ورزش را بیشتر توضیح دهید؟
ـ من با وجود معلولیت بینایی که از بدو تولدم به آن دچار بوده‌ام، از سن پنج سالگی در عرصه ورزش‌های رزمی قدم گذاشتم، و اولین نوجوان رزمی کار ایران بودم که در سال 1379 در سن هشت سالگی، یعنی سه سال بعد، در بین بچه‌های نابینا و کم‌بینا، در رشته کونگ‌فو سبک وینگ‌چون، سبک آزاد اولین کمربندم را گرفتم. یعنی آن زمان سبک وینگ‌چون یک سبک آزاد بود. فعالیت‌هایم را در همین زمینه کونگ فو سبک وینگ‌چون تا حالا ادامه داده‌ام. و الآن در رتبه اول کونگ‌فو سبک وینگ چون مدرک دارم که همان مربیگری این رشته است. در اصطلاح خود این رشته، آن را سی‌هینگ می‌گویند. یعنی 20 سال است که در این رشته فعالیت کرده‌ام.
در کنار فعالیت در این رشته، در دوره راهنمایی رشته رزمی دیگری به نام جوجیتسو را هم شروع کردم و برای یادگیری فنون و مسائل علمی آن تلاش کردم و الآن مدرک مربیگری درجه یک جوجیتسو دان سه را هم دارم. در زمینه کاراته هم از زمانی که وارد دوره دبیرستان شدم، فعالیتم را شروع کردم. ابتدا در تهران زیر نظر جناب آقای استاد محمدرضا فروتن بنیانگذار کاراته نابینایان در سطح کشور کارم را شروع کردم. می‌توان گفت آقای فروتن در سطح جهان پیشگام است. زیرا قبلاً جایی شروع نشده بود و ایشان اولین کسی است که در جهان کاراته نابینایی را آغاز کرد. زیر نظر ایشان، توانستیم به مدرک حکم درجه دان یک برسیم. همچنین از زمانی که به اصفهان آمدم تحت نظارت ایشان ادامه دادم و پیش رفته‌ام تا الآن که مدرک دان چهار دارم، و هم اکنون در راستای دان پنج دارم اقدام می‌کنم، و در پی انتقال از مدرک مربیگری درجه دو به مدرک مربیگری درجه یک هستم.
چون عضو تیم ملی کاراته نابینایان و کم‌بینایان هستم، در این زمینه هم فعالیت‌هایی داشته و دارم. مربی پایه‌گذار رشته کاراته کم‌بینایان و نابینایان در استان اصفهان هستم که تقریباً از بچه‌های همنوع خودم بالغ بر پانزده تا کمربند مشکی دان دو به بالا را تربیت کرده‌ام.
در زمینه جوجیتسو هم به همین شکل، از همان سالی که فعالیتم را شروع کردم، بعد از دو سال در سال دوم راهنمایی دان یک را گرفتم، از همان سال که رفتم سراغ مدرک مربیگری درجه سه، از همان موقع هنرجو پذیرفتم، و در همین عرصه برای بچه‌ها دوباره خدمت ارائه دادم، و در همان زمینه هم یک سری شاگرد تربیت کردم. من خودم خیلی خوشحالم که در آن زمینه هم فعالیت کردم و توانستم به همنوعان خودم یک سری آموزش‌هایی در راستای همان رشته رزمی جوجیتسو بدهم. رشته رزمی جوجیستو را در فرهنگ عامیانه، دفاع شخصی هم می‌گویند.

* علاوه بر پیشرفت‌هایی که گفتید، گویا ابداعات و ابتکارات ورزشی هم داشته‌اید؟
ـ چون رشته تحصیلی من هم تربیت بدنی بود، از سال 1386 به بعد با جناب آقای استاد سی‌فو محسن جهانگیر بنیانگذار رشته «مبارزه چشمان بسته است» یا «حس برتر» کار کردم. ایشان الآن از ایران رفته است. ولی آن دوره‌ای که فعالیت داشت، من از سن پنج سالگی زیر نظر ایشان بودم، و استاد من در کونگ‌فو بود. در سال 1386 ایشان یک سبکی را برای من به ثبت رساند که تقریباً در راستای یادگیری و آموزشی که خودشان به من داده بود، قرار داشت، نه اینکه سبکی که به رسمیت بشناسند باشد. من این سبک را از ایشان یاد گرفتم. سبک مبارزه چشمان بسته یک سبک ابداعی، یک سبکی که فقط منحصراً مختص بچه‌های نابینا بود، و جز شخص نابینا هیچ کسی نمی‌تواند انجامش بدهد، و این خیلی سبک فوق‌العاده‌ای بود. چون این ورزش صد درصد عملی بود، نیاز به بینایی داشت. و مبارزه‌ای که هر ورزشکار می‌خواست در این ورزش انجام دهد باید بینایی داشته باشد. ولی من به دنیا اثبات کردم که می‌توانم بدون اینکه بینایی داشته باشم آن مبارزه را انجام بدهم.
سه مقام کشوری در سال 1391 تا سال 1393 کسب کردم، و نائب قهرمانی مسابقات ترکیه برای مسابقات آزاد را در سال 1394 کسب کردم. بعد از سال 1394 به خاطر آسیب خیلی شدیدی که به چشمم خورد به صورت مستقیم و در عرصه مبارزه فعالیت نداشتم. ولی در زمینه‌های آموزش و مشاوره استعدادیابی و بقیه زمینه‌هایی که می‌توانستم فعالیت کنم، علی‌الخصوص تحصیلی و گسترش رشته مبارزه با چشمان بسته در عرصه علم در رشته تحصیلی خودم که سال 1396 فوق را شروع کردم و سال 1398 فوقم را گرفتم، در همین عرصه اقدام کردم پایان‌نامه‌ای هم که به موسسه آموزشی خودم پیشنهاد دادم، در راستای همین سبک ابداعی بود. یعنی هم استادی این رشته به من واگذار شد و همین موجب شد تا این سبک در بچه‌های نابینا توسعه یابد. همچنین در جنبه‌های علمی و فنی و تجربی آن را گسترش دادم و به اثبات رساندم که این سبک یک سبک کاملاً فنی با کیفیت و استاندارد و واقعاً حقیقی است، واقعاً عینی و موثر و واقعیت‌دار است.

* اساساً چه شد که شما جذب ورزش شدید؟ انگیزه و عامل جذب شما چه بود؟
ـ علت و اساس اینکه من به سمت ورزش سوق پیدا کردم، این بود که در دوره ابتدایی، مربی ورزشی من جناب آقای مستأجران استعداد مرا به درستی تشخیص داد و مرا در این رشته سوق داد. همین الآن هر جا این استاد بزرگوار را ببینم دستان ایشان را می‌بوسم. علاوه بر راهنمایی درست، من توانستم از حمایت‌های ایشان بهره‌مند شوم. انگیزه‌ای که به من می‌داد نسبت به فعالیتم، نسبت به اینکه «تو استعداد این را داری که در عرصه‌های قوی‌تری قدم بگذاری». آن زمان در مدرسه در رشته‌هایی مثل گلبال و دومیدانی فعالیت می‌کردم، و ایشان من را ترغیب می‌کرد، تا در رشته‌های قوی‌تر شرکت کنم. من را تشویق می‌کرد و می‌گفت تو استعدادش را داری و می‌توانی گام‌های بلندتری برداری. برداشتن گام‌های بلندتر برای من شاید زیاد معنایی نداشت. ولی این استاد وقتی به پدرم گفت: شما فرزندتان را در کلاس هنرهای رزمی بگذارید تا در آنجا فعالیت داشته باشد و پدرم را تشویق کرد تا در جهت رشد و پیشرفت من کوشاتر باشد. پدرم در زندگی من موثر بوده و در تمام این سرنوشتی که تاکنون طی کرده‌ام و تک تک پله‌هایی که طی کرده‌ام، موثر بوده است. دستان این پدر را می‌بوسم که همیشه حامی من بوده، همیشه پشت من بوده، و همیشه من را حمایت می‌کرد، و هر باری که زمین خوردم دست من را گرفت و بلندم کرد. من از ابتدای کار خیلی تحت فشار بودم، به خاطر اینکه جامعه مقابل من یک جامعه‌ای بود که فعالیت من را کاملاً نقض می‌کرد. وقتی می‌خواستم، خودم را نشان بدهم یا وقتی به عنوان یک رزمی‌کار نابینا یا یک رزمی‌کار کم‌بینا مطرح می‌شدم، به جای تشویق، مرا تضعیف می‌کردند. از دوران کودکی و دبستان این سختی‌ها را باید به دوش می‌کشیدم و تحمل می‌کردم. واقعاً از پدرم ممنونم که مثل یک استاد، حامی من بود و همیشه حمایتم می‌کرد. در واقع پدرم بعد از آقای مستأجران، دومین کسی است که در زندگی‌ام موثر بوده است. نفر سوم که در زندگی‌ام موثر بوده، استاد سی‌فو محسن جهانگیر است. او از همان ابتدا که با ایشان کلاسم را شروع کردم و در سن پنج سالگی زندگی ورزشی‌ام با ایشان رقم خورد، و ابتدای کارم و ورودم به مراحل اولیه زیر نظر ایشان بود. تا آخرین زمانی که، به تهران می‌رفتم، و تحصیلاتم که تمام شد در تابستان‌ها برمی‌گشتم و می‌آمدم مسابقات می‌دادم؛ در همه این مراحل با استاد در ارتباط بودم. و تا سال 1386 که ایشان اصفهان تشریف داشتند و بعد که به تهران رفتند، و سپس به کشور چین رفتند. تا قبل از اینکه ایشان بروند چین من با ایشان در ارتباط بودم، و ایشان باعث می‌شد تا انگیزه و روحیه به من بدهند، و هیچ وقت این استعداد بد نشود، و هیچ وقت من به این فکر نکنم که حالا چرا ورزش، و هیچ وقت به این فکر نکنم که حالا دیگر بس است، یا به هر فعل منفی دیگر که می‌توانست باعث توقف من بشود، فکر کنم. تک تک این سه شخصیت که خدمتتان معرفی کردم، همیشه حامی و پشتیبان من بودند. چه آقای مستأجران که دوران دبستان بودند، این استاد بزرگوار را دیگر ندیدمشان، دوران راهنمایی معلم ورزشم کس دیگری بود، ولی همیشه حرف‌های ایشان، الگوی رفتار من بوده است، و چه پدرم، و چه استاد سی‌فو جهانگیر سه مهره اصلی پایه‌ریزی پله‌های پیشرفت من در زندگی هستند.
بعدها که به دبیرستان و دانشگاه آمدم، همواره آنان مشوق من بودند. البته خودم شخصاً هم به تجربه رزمی و دانش ورزش نابینایی و علم رزم برای نابینایان علاقه داشتم و دغدغه داشتم بدانم در دنیای نابینایان، علم ورزش به کجا می‌رسد؟ و از لحاظ علمی هم این پروسه برای خودم هم جالب بود. استادان خیلی بزرگواری مثل جناب آقای دکتر علی‌پور جناب آقای دکتر جدیدی حامی من بودند. آقای دکتر علی‌پور دکترای فلسفه و منطق داشت. من در مدرسه شهید محبی از ایشان راهنمایی می‌گرفتم. جناب آقای دکتر جدیدی دکترای تربیت بدنی داشت، و ایشان مربی ورزش من در دوران دبیرستان بود. ولی من بهره‌ای که از این دو استاد عزیز بردم در دوران دبیرستانم جامع و کامل‌تر از حتی دوران کارشناسی و کارشناسی ارشدم بود. یعنی تجارب خیلی خوبی از این استادان کسب کردم. این تجارب خیلی تأثیرگذار بود و موجب شد در کارشناسی و کارشناسی ارشد در همین رشته پیشرفت‌هایی داشته باشم.

* حالا چرا از گرایش‌های تربیت بدنی بیومکانیک را انتخاب کردید؟ حالا نسبت به گرایش‌های دیگر با توجه به شرایط شما یک گرایش تقریباً سخت‌تری است برایتان.
ـ قطعاً همین است. اولاً خیلی از شما ممنونم که این سوال را از من پرسیدید. این سوالی که شما از من پرسیدید را من هر روز صبح از خودم می‌پرسم که چرا من بیومکانیک را انتخاب کردم. علت و اساس اینکه من بیومکانیک را انتخاب کردم دقیقاً همینی است که در جمله شما کلید خورد، اینکه سخت‌ترین رشته علوم ورزشی و تربیت بدنی بود، که خیلی خیلی دایره عملیش بالا، و خیلی خیلی دایره سطح انتظار آن هم از سطح بیناییش خیلی بالا بود. این رشته دو پایه علمی و عملی داشت که پایه عملی قطعاً بینایی می‌خواهد، و پایه تئوریش هم باز بینایی می‌خواهد. حالا این را خدمت شما توضیح بدهم که رشته‌ای که پایه‌گذاری کردیم، رشته مبارزه با چشمان بسته بود. سعی کردم جامع‌ترین و تخصصی‌ترین رشته را عرضه کنم. برای اینکه بتوانم جزء جزء قسمت‌های سبکی که می‌خواهم ارائه بدهم، سبکی که می‌خواهم راجع به آن حرف بزنم، را بتوانم تحلیل و تجزیه کنم؛ نیز تعریف کنم و توضیح بدهم و تشریح کنم. تک تک این قسمت‌ها را از داخل رشته بیومکانیک می‌توانستم در بیاورم. و تک تک گرایش‌های خود بیومکانیک حرکت‌درمانی حرکت اصلاحی یا قسمت بیومکانیک توانبخشی یا قسمت بیومکانیک مهندسی ورزش، تک تک این قسمت‌ها برای من باز که می‌شد دست من را باز می‌کرد برای اینکه بتوانم کامل‌تر بکنم سبک خودم را اولاً کامل‌تر کنم؛ دوم هدفی را در زندگی در نظر گرفته‌ام و همواره به سوی آن در تلاش هستم. از آقای دکتر علی‌پور سه کلمه‌ای یاد گرفته‌ام و الگوی عمل زندگیم در هر مرحله زندگی قرار داده‌ام: «بینش، دانش، ورزش». هدف من برای زندگی کردن بینش دانش و ورزش است. به هر حال علت اساسی که بیومکانیک را انتخاب کردم را اگر بخواهم جامع کامل و فشرده برای شما توضیح بدهم، بر پایه سه عنصر می‌چرخد. عنصر اول بینش است، که دلم می‌خواهد دیدگاه، اعتقاد، طرز فکر، طرز فرهنگ نسبت به این رشته را کامل داشته باشم، و این رشته تمام آن بینش لازم را به من می‌داد. عنصر دومش که دانش باشد، تمام آن اطلاعات علمی و پوشش علمی و گستره فعالیتی که برای همنوعان خودم می‌خواهم در آینده انجام بدهم، این دانش به من می‌داد. و عنصر سوم ورزش که آن هم رشته بیومکانیک بود که نسبت به تمام رشته‌های دیگرش می‌توانست قابلیت این را داشته باشد که سطح ورزش من را خیلی بالاتر بگیرد، و سختی من را دقیقاً طبق فرمایش شما خیلی قوی‌تر سختی به من ارائه بدهد، و تازه آن شخص موردنظر بشوم که بتوانم وقتی یک حرفی را می‌زنم که فرضاً «آقا این رشته این موضوع این شکل وجود دارد و به درد بچه‌های ما می‌خورد» بتوانم از حرفم دفاع بکنم، و بتوانم واقعاً اثبات کنم و برای آن استدلال بیاورم.

* به نوعی این بیومکانیک تقریباً مکمل آن ورزشی است که شما از کودکی آغاز کردید، درست است؟
ـ قطعاً، بله، مکمل همین رشته‌ام بود.

* بعضی مقام‌هایی که به دست آورده‌اید را بیان کردید. ولی اگر کامل‌تر توضیح بدهید ممنون می‌شویم که در چه رشته‌هایی چه احکام و مقام‌های شاخصی را به دست آورده‌اید؟
ـ بالغ بر پنجاه مقام اول استانی، چه در استان تهران چه در استان اصفهان و چه در استان‌های دیگر کسب کرده‌ام. در سطح کشور من می‌رفتم مبارزه انجام می‌دادم و مقام می‌آوردم. البته قبل از هر چیز، این نکته را عرض کنم، تمامی مسابقات من و تمامی مقام‌های من مقام‌های مبارزات آزاد است، مبارزاتی که با افراد بینا صورت می‌گرفت، مبارزاتی که کاملاً، حالا در جامعه ما شاید کلمه مبارزات غیرقانونی حتی رویش بگذارند. اما من می‌گویم اتفاقاً این مبارزات قانونی است. چرا؟ چون‌که من که الآن از این فعالیت از این مبارزه دارم حرف می‌زنم و یک سابقه‌ای را پشت سر گذاشته‌ام، می‌توانم بگویم هیچ مشکلی ندارد واقعاً برای یک فرد کم‌بینا یا نابینا که بخواهد در این عرصه فعالیت کند و بخواهد در این راه قدم بگذارد. با در نظر گرفتن اینکه کاملاً طبیعی و منطقی است و ریسک خیلی زیادی و آسیب خیلی زیادی دارد، ولی بنا بر علم آگاهی و تجربه و آن دایره فنی که طرف بلد است، می‌تواند کمترین آسیب و بالاترین درصد مثبت ریسک را برای خودش و به نفع خودش بگیرد.
من در مسابقات قهرمانی کشور سوپرکاپ مبارزات آزاد سال 1391 و 1392 و 1393 به هت‌تریک مسابقات رسیدم. چون وقتی سه بار در سه سال متوالی یک نفر به مقام قهرمانی می‌رسد، آن شخص به رتبه بالاتر یا به گام بالاتر یا به مرحله بالاتر ارتقا پیدا می‌کند و در آن مسابقات دیگر واردش نمی‌کنند. چون در آن مسابقات لِوِلش بالاتر رفته است. و ایشان باید برود یک لِوِل بالاتر. من در سال 1394 هم در مسابقات ترکیه، نائب قهرمانی مسابقات ترکیه را توانستم کسب کنم؛ در آن سال در همین زمینه مبارزات آزاد.
اینکه من تأکید می‌کنم بر پایه مسابقات آزاد، واقعاً معیارم این است که به دنیا بگویم که «آقایان» «دنیا» من شخصی بودم که توانستم اثبات بکنم که بچه‌های نابینا بچه‌های کم‌بینا یا دارای هر معلولیت دیگر، توانایی موفقیت در این ورزش را دارند. معلولیت از نظر من یک محدودیت خیلی کوچک و جزئی است، و اتفاقاً یک استعداد فوق‌العاده است، که این یک استثنا و یک استعداد فوق‌العاده‌ای است که خدا درون ما گذاشته، یک ویژگی را کمرنگ، و تمام آن ویژگی‌ها را برای ما پررنگ کرده. حالا در تمام معلولیت‌ها، در تمام گرایش‌ها این وجود دارد، و من این را عملی و علمی می‌توانم اثبات بکنم در تک تک معلولیت‌ها، چه بینایی، چه شنوایی و جسمی حرکتی، می‌توانم این قضیه را اثبات بکنم.
بالاخره توانستم به دنیا اثبات بکنم که در زمینه بچه‌های نابینا و کم‌بینا، علی‌الخصوص بچه‌های نابینا، که دنیا می‌تواند این را در جریان باشد که ما در چیزی که صد درصد بینایی است، و اصلاً دایره علم و منطق نمی‌پذیرد که یک نابینا بتواند مبارز بشود را ما به اثبات رساندیم. بالاتر از این توانایی فعلاً در این عرصه وجود ندارد. بالاتر از فایت در مسابقات آزاد به سبک مبارزه با چشمان بسته، حالا در این سبک، توانایی در این عرصه، قطعاً در همه عرصه‌های دیگر جای پیشرفت وجود دارد. ولی در این عرصه، مرحله آخر همین است، که نهایت توانایی را به کار گیریم تا با چشم بسته در مسابقات بتوانی فایتر باشی.

* مقام‌هایتان در زمینه کونگ‌فو چگونه بود، لطفاً معرفی کنید؟
ـ کونگ‌فو بر پایه زندگی پیش می‌رفت. یعنی بر پایه مبارزه پیش نمی‌رفت. اصول کونگ‌فو بر پایه زندگی پیش می‌رفت، و بر پایه شخصیت اخلاقی و معنوی پیش می‌رفت تا عملی قضیه. چگُری و فنی و جنبه علمی قضیه پیش می‌رفت تا بار عملیش. البته قطعاً بار عملی داشت، و این‌گونه نبود که بار عملی نداشته باشد. ولی ما هیچ وقت از کونگ‌فو در مسابقات، اولاً اینکه مسابقات خاصی تا آن زمان که ما در این قضیه بودیم مسابقات خاصی نداشت. چون کونگ‌فو سبکی بود که کوچک‌ترین حرکتش می‌توانست آسیب‌زا باشد، چه خود همان رشته باشد چه رشته دیگری باشد؛ می‌توانست آسیب‌زا باشد. کونگ‌فو آزاد ترکیبی، چون می‌توانست آسیب‌زا باشد، و ما هم مجوز مبارزه نداشتیم، از این‌رو خودمان هم دوست نداشتیم استارت بخورد. چون مجوز نداشتیم دلمان را بیشتر معیار قرار می‌دادیم. من شخصاً از سبک وینگ چون برای مبارزه استفاده نمی‌کردم. من از «سبکی که ابداع شد زیر نظر این بزرگوار» استفاده می‌کردم برای مبارزه خودم از وینگ چون به صورت مستقیم هیچ وقت استفاده نمی‌کردم. شاید تکنیک و قالب از آن می‌گرفتم، ولی به صورت مستقیم که یک قطبی فقط کونگ‌فو باشد در فایتم هیچ وقت از این رشته استفاده نمی‌کردم. چون هدف و معیارم این بود که نشان بدهم که کونگ‌فو حرفش زدن نیست مبارزه نیست، و واقعاً هنوز هم در نیت فعلیم هم همین است. و همان آداب و سوگندی که ما اول کار می‌خوریم، و سه تا سوگند می‌خوریم که «همیشه باید اخلاق نیک داشته باشیم، همیشه باید افکار نیک داشته باشیم، و همیشه باید اعمال نیک داشته باشیم.» اینها سوگندی بود که ما اول کلاس، من آن موقع که این سوگند را خوردم پنج سالم بود، و درک واقعی از این خط‌ها نداشتم. ولی هرچه ‌بالاتر آمدم، با معنی‌های مختلف این سه سوگند آشناتر شدم. و الآن معنایی که از این سه سوگند برای من وجود دارد پیش خودم، خیلی مقید به این پایه می‌مانم.

* حالا از ابتکارات و نوآوری‌هایی که در دفاع شخصی سبک خودتان داشته‌اید بیشتر برای ما توضیح می‌دهید؟
ـ خود این سبک را به عنوان یک نوآوری می‌دانم، که این سبک عامیانه‌اش همان قضیه دفاع شخصیش است که می‌توانند استفاده بکنند و از خودشان و سه نفر از اعضای خانواده یا اطرافیان خود را محوریت قرار بدهند، و یک حفاظت سه نفره جز خودشان نسبت به سه نفر دیگر داشته باشند.
حالا تخصصیش همان توانبخشی است که در گام اول، حس‌های بچه‌ها قوی می‌شود. یعنی شنوایی خیلی قوی‌تر از آن چیزی که دارند را پیدا می‌کنند، لمس فوق‌العاده قوی‌تری پیدا می‌کنند، حس ششم قوی‌تری پیدا می‌کنند، و خیلی از مراحلی که در طول این سبک طی می‌کنند در طول زندگیشان مورد استفاده است. یعنی یک سبکی است که نه فقط به مبارزه ختم بشود، بلکه این سبک اگر یادگیریش اتفاق بیفتد می‌تواند طول زندگی یک فرد را به سمت گرایش مثبت و صعود ببرد.

* شما در رشته‌های دیگر مثل کامپیوتر و هنر هم فعالیتی دارید؟
ـ من موقعی که راهنمایی بودم یک فیلمی را توانستیم تدوین و تهیه کنیم، یک فیلم تقریباً نیم ساعت تا چهل‌و‌پنج دقیقه‌ای را توانستیم بسازیم به کمک بچه‌های همکلاسی خودم، و توانستیم ارائه بدهیم به جشنواره نوجوانان. درست است که این فیلم مقام آور نبود، ولی در این راستا توانستیم نشان بدهیم که بچه‌های ما هم می‌توانند کار ارائه بدهند در عرصه بازیگری نویسندگی و حتی کارگردانی و عرصه‌های مربوطه. در این فیلم من خودم هم بازیگر بودم هم کارگردان، و قسمتی از فیلم هم نویسندگیش با من بود. در هر صورت یک عمل نوجوانانه بود، ولی کار خیلی مثبتی بود از دید خودم.
جدا از این قضیه من فعالیت‌های ان‌جی‌اُیی و خدمات اجتماعی داشته‌ام که در رزومه‌ام آمده است. از سال 1390 تا 1394 در انجمن روشن‌بین (انجمن جوانان سابق) در استان اصفهان فعالیت داشتم، و به‌عنوان نائب رئیس انجمن و مسئول کمیته ورزشی خدمت می‌کردم. موضوع دیگر اینکه با حمایت و همراهی دوستان اعضای انجمن توانستیم اولین دوره ریتد شطرنج نابینایان را حداقل در کشور ایران برای اولین بار استارت بزنیم و برگزار کنیم. این ریتد بچه‌های ما را فوق‌العاده بالا برد، بیشتر شطرنج‌بازهای ما را ریتد‌دار کرد، و قدم خیلی مثبتی در عرصه فرهنگ ورزش حداقل در شاخه شطرنج برداشته شد. نیز در شاخه‌هایی مثل ورزش شنا، گلبال، بدن‌سازی و دوچرخه سواری رشته‌هایی بودند که دست هیئت ورزشی استان است، و هیئت ورزشی استان حامی این افراد باید باشد، ولی نبود، و در این شاخه‌های ورزشی تیم استان را ما اداره می‌کردیم، یعنی کمیته ورزشی انجمن روشن‌بین فعلی این تیم‌های استانی را اداره می‌کردند، به‌صورت کلی، مسابقاتش، آموزشش و تمام زیرمجموعه‌ای که وجود دارد.

* به نوعی وظایف هیئت ورزشی استان روی دوش کمیته ورزشی انجمن جوانان بوده، درست است؟
ـ کاملاً، بله.

* شما الآن کجا شاغل هستید؟
ـ من از همان سال 1390 به جای پدرم که بازنشسته اداره آب هستند، رفتم سر کار و الآن تقریباً نُه سال است که در اداره آب در عرصه اپراتور خدمتگزاری می‌کنم.

* آیا از شغلتان راضی هستید؟
ـ من برای پیشرفتم بخواهم بگویم، من خستگی را خسته می‌کنم، هیچ وقت از هیچ چیز راضی نیستم، و سعی می‌کنم به «پیشرفته‌ترین چیزی که می‌توانم دست پیدا کنم» دست پیدا بکنم. اما در زمینه شغلم و حالا این سطحی که برای من وجود دارد، چون اپراتوری جای بالاتری ندارد، من الآن از کاری که برایم پیش آمده و فرصتی که برایم پیش آمده کاملاً رضایت دارم و هیچ مسأله خاصی نیست. در هر صورت موقعیت‌های شغلی بنا بر تحصیلات پیش نمی‌آید. با این وجود من از شغلم راضی هستم.

* به نظر شما عوامل پیشرفت نابینایان چه است؟
ـ عناصری که باعث می‌شود که یک فرد نابینا به پیشرفت برسد چند بخش دارد. بخش اول استعداد است که هر فرد معلول این استعداد را به‌صورت نهفته دارد. در علم فنی و تجربی که ما پاس کرده‌ایم به این قضیه می‌گویند انرژی نهفته. یک انرژی نهفته‌ای در درون تک تک این بچه‌ها وجود دارد، یا همان استعداد، که این استعداد وقتی پیدا بشود به راحتی می‌توانند به بالاترین سطح پیشرفت در هر گرایشی و در هر زمینه‌ای برسند.
بخش دومش انرژی و توانایی بچه‌هاست. بچه‌ها وقتی که انرژی و توانایی بگذارند برای اینکه بخواهند به یک هدفی برسند، به خاطر اینکه از اولش دارای یک محدودیتی بوده‌اند، پس می‌توانند این محدودیت‌ها را گسترده‌تر کنند، سختی‌هایشان را بیشتر کنند و به بالاترین سطح توانایی خودشان را برسانند و آن پیشرفت و رتبه‌هایی که فرمودید را به دست بیاورند.
در بخش سوم بچه‌های نابینا و کلاً جامعه معلولین یک ارتباط خیلی صمیمانه‌ای با همدیگر دارند، یک اتحادی را با همدیگر به دست بیاورند که این اتحاد همیشه می‌تواند تأثیرگذار برای آن پیشرفت باشد. و این اتحاد را من بیشتر در جامعه معلولین دیده‌ام تا در جامعه عادی. دیده‌ام در زمانی که بچه‌ها دست به دست هم بدهند می‌تواند نتیجه‌بخش باشد که کاملاً این پروسه را طی بکند و به پیشرفت برسند.

* به نظر شما چرا برخی از نابینایان در کسب و کار یا در محل کارشان موفق نیستند؟
ـ یک مشکل قوانینی است که مقابلشان وجود دارد. دوم فضایی است که درونش قرار دارند، یعنی امکان دارد فضای مساعدی برایشان نباشد. سوم موقعیت روحی روانی که در آن شرایط مکانی کارشان قرار می‌گیرند، مثل امنیت شغلی. خیلی از بچه‌ها امنیت شغلی ندارند. یعنی یکی از دغدغه‌هایشان این است که «فردا من را نیندازند بیرون، فردا فلان اتفاق برای من نیفتد»، و این دغدغه‌های فکری باعث می‌شود که آن پیشرفت کاری، و حتی باعث می‌شود رکود برای او پیش بیاید که نخواهد به سمت مثبت قدم بردارد، به خاطر اینکه احساس می‌کند امنیت شغلی ندارد. و هزاران مشکلات روحی که از بُعد این قضیه می‌تواند بهشان برسد. و حالا دلیل دیگری که بچه‌ها برای مشاغلشان وجود دارد، این است که من خودم معتقدم که هرچقدر هم که مشکل و مسائل وجود داشته باشد، بازهم ما می‌توانیم مسائل را پشت سر بگذاریم و راه حلی هست که بر اساس آن بشود آن مشکل را حل کرد و آن مسأله را پشت سر گذاشت. مسأله مهم بچه‌های ما باور داشتن خودشان باید باشد که متأسفانه این از قصورهای اصلی است که بچه‌های ما یک مقدار باوری که به خود دارند کم است. باور به توانایی، باور به خود شخص، باور به قدرت عملی که می‌تواند داشته باشد، باور به حرفش، باور به تفکرش، باور به دیدگاه و اعتقادی که دارد، باور به اینها وقتی نباشد خیلی از عناصر حفظ نمی‌شود، خیلی از آن عواملی که باید دست به دست هم داده بشود تا آن پیشرفت شغلی پایین‌تر نرود به این علت باور اتفاق نمی‌افتد.

* با توجه به اینکه فرمودید مدتی نائب رئیس انجمن جوانان بودید، به نظر شما نقاط ضعف و قوت ان‌جی‌اُها و تشکل‌های معلولان در چه است؟
ـ اول اینکه همبستگی در بین بچه‌ها وجود ندارد. دوم اینکه همکاری وجود ندارد. سوم اینکه استعدادیابی وجود ندارد، در نتیجه جذب نیرویی وجود ندارد. چهارم اینکه جذب نیرو هم اگر وجود داشته باشد، ایده‌پردازی‌ای وجود ندارد، و یک سری روال به‌صورت روزمره پیش می‌رود، و در عموم انجمن‌هایی که وجود دارد شرایط همین‌طور است. ایده پردازی خیلی مهم است. پنجم آن همزیستی است، که وقتی من با طرف مقابلم که در یک انجمن همکار هستیم بتوانیم رفاقت ایجاد کنیم و این رفاقت در قاب همکاری در حد مایه گذاشتن از تمام توانایی‌های عرصه زندگی طرف باشد، فرضاً وقتش، فرضاً پولش، فرضاً فیزیکش، و تک تک مواردی که می‌تواند تأثیرگذار باشد، حالا به قول معروف می‌گویند رفاقتش را در حق طرف تمام بکند، و یک دایره رفاقتی ایجاد بکنند، این اتفاق متأسفانه در قطب‌های دیگری تبدیل می‌شود، و رفاقت از رقابت و حسادت و هزاران شکل دیگری به این عرصه داده می‌شود که متأسفانه نتایج منفی دارد.

* در پایان اگر توصیه‌ای برای دوستان نابینا دارید بیان کنید، و حالا اگر صحبتی است که من نپرسیده باشم را نیز بفرمایید.
ـ اولاً بسیار سپاسگزارم از فرصتی که در اختیار من گذاشتید. از استاد نوری بسیار سپاسگزارم از فرصتی که به من دادند، و از حمایتی که ایشان نسبت به بچه‌ها دارند و از انگیزه‌ای که ایشان نسبت به بچه‌ها دارند و این انرژی‌ای که می‌گذارند و خواهند گذاشت همچنان برای بچه‌ها من بسیار ممنونم و دستان این استاد بزرگوار را من می‌بوسم. فعالیت و کار ایشان و تمام این مجموعه فوق‌العاده ارزشمند است.
نکته دوم اینکه خیلی دوست دارم به جایی برسیم که معلولیت برای ما بشود سیاهچاله برای اقشار جامعه. یعنی بتوانیم از معلولیتمان به شکلی استفاده بکنیم که مابقی اقشار جامعه جذب ما بشوند و توانایی‌های تک تک بچه‌های ما به آنها داده بشود، که من مطمئنم این آرزوی من خیلی هم نزدیک است که این اتفاق بیفتد.
و نکته آخر که می‌خواهم خدمتتان عرض کنم، آرزوی موفقیت برای تمامی معلولین می‌کنم در همه زمینه‌ها علی‌الخصوص سلامتی شادی و موفقیت.

* با تشکر از اینکه وقت گذاشتید و در این مصاحبه شرکت کردید.
متن مصاحبه
* به منظور آشنایی بیشتر کاربران و جامعه، لطف کنید خودتان را معرفی کنید.
ـ اینجانب علی فارسی‌مدان متولد 1371 هستم. در حال حاضر به ورزش اشتغال دارم.

* وضعیت نابینایی در خانواده شما چگونه است؟
ـ در خانواده ما پدر و مادرم نابینا هستند، و در این خانواده از چهار فرزند دو فرزندشان یکی در میان معلولیت بینایی دارند، و من فرزند آخر این خانواده هستم.

* علت نابینایی شما چیست؟
ـ من کم‌بینا هستم، و علت آن گلوکوم (آب سیاه) است.

* دوره ابتدایی و متوسطه را کجا گذرانده‌اید؟ همچنین در دانشگاه چه مقاطع و چه رشته‌هایی را تحصیل کرده‌اید؟
ـ ابتدایی و متوسطه را در مدرسه ابابصیر استان اصفهان گذراندم. بعد دوران دبیرستان را در مدرسه شهید محبی تهران گذراندم. بعد لیسانس و ارشدم را در موسسه آموزشی بین‌المللی آیندگان گذراندم، که یک دانشگاه غیرانتفاعی در تهران است.
رشته‌ام در فوق لیسانس مهندسی بیومکانیک ورزشی بود که در موسسه بین‌المللی آیندگان تحصیل کردم. رشته‌ام در مقطع لیسانس یا کارشناسی «تربیت بدنی و علوم ورزشی» بود. تحصیلاتم همه‌اش در تهران بود مدرک دیپلمم هم را از مدرسه شهید محبی تهران گرفتم.

* بنابراین در مقطع کارشناسی رشته تربیت بدنی تحصیل کردید ولی در مقطع کارشناسی ارشد به گرایش مهندسی بیومکانیک رفتید؛ درست است؟
ـ بله در لیسانس رشته‌ام تربیت بدنی علوم ورزش بود ولی در مقطع ارشد، تربیت بدنی با گرایش مهندسی بیومکانیک یا مهندسی ورزش را انتخاب کردم.

* مسیر پیشرفت علمی و حرفه‌ای خودتان در ورزش را بیشتر توضیح دهید؟
ـ من با وجود معلولیت بینایی که از بدو تولدم به آن دچار بوده‌ام، از سن پنج سالگی در عرصه ورزش‌های رزمی قدم گذاشتم، و اولین نوجوان رزمی کار ایران بودم که در سال 1379 در سن هشت سالگی، یعنی سه سال بعد، در بین بچه‌های نابینا و کم‌بینا، در رشته کونگ‌فو سبک وینگ‌چون، سبک آزاد اولین کمربندم را گرفتم. یعنی آن زمان سبک وینگ‌چون یک سبک آزاد بود. فعالیت‌هایم را در همین زمینه کونگ فو سبک وینگ‌چون تا حالا ادامه داده‌ام. و الآن در رتبه اول کونگ‌فو سبک وینگ چون مدرک دارم که همان مربیگری این رشته است. در اصطلاح خود این رشته، آن را سی‌هینگ می‌گویند. یعنی 20 سال است که در این رشته فعالیت کرده‌ام.
در کنار فعالیت در این رشته، در دوره راهنمایی رشته رزمی دیگری به نام جوجیتسو را هم شروع کردم و برای یادگیری فنون و مسائل علمی آن تلاش کردم و الآن مدرک مربیگری درجه یک جوجیتسو دان سه را هم دارم. در زمینه کاراته هم از زمانی که وارد دوره دبیرستان شدم، فعالیتم را شروع کردم. ابتدا در تهران زیر نظر جناب آقای استاد محمدرضا فروتن بنیانگذار کاراته نابینایان در سطح کشور کارم را شروع کردم. می‌توان گفت آقای فروتن در سطح جهان پیشگام است. زیرا قبلاً جایی شروع نشده بود و ایشان اولین کسی است که در جهان کاراته نابینایی را آغاز کرد. زیر نظر ایشان، توانستیم به مدرک حکم درجه دان یک برسیم. همچنین از زمانی که به اصفهان آمدم تحت نظارت ایشان ادامه دادم و پیش رفته‌ام تا الآن که مدرک دان چهار دارم، و هم اکنون در راستای دان پنج دارم اقدام می‌کنم، و در پی انتقال از مدرک مربیگری درجه دو به مدرک مربیگری درجه یک هستم.
چون عضو تیم ملی کاراته نابینایان و کم‌بینایان هستم، در این زمینه هم فعالیت‌هایی داشته و دارم. مربی پایه‌گذار رشته کاراته کم‌بینایان و نابینایان در استان اصفهان هستم که تقریباً از بچه‌های همنوع خودم بالغ بر پانزده تا کمربند مشکی دان دو به بالا را تربیت کرده‌ام.
در زمینه جوجیتسو هم به همین شکل، از همان سالی که فعالیتم را شروع کردم، بعد از دو سال در سال دوم راهنمایی دان یک را گرفتم، از همان سال که رفتم سراغ مدرک مربیگری درجه سه، از همان موقع هنرجو پذیرفتم، و در همین عرصه برای بچه‌ها دوباره خدمت ارائه دادم، و در همان زمینه هم یک سری شاگرد تربیت کردم. من خودم خیلی خوشحالم که در آن زمینه هم فعالیت کردم و توانستم به همنوعان خودم یک سری آموزش‌هایی در راستای همان رشته رزمی جوجیتسو بدهم. رشته رزمی جوجیستو را در فرهنگ عامیانه، دفاع شخصی هم می‌گویند.

* علاوه بر پیشرفت‌هایی که گفتید، گویا ابداعات و ابتکارات ورزشی هم داشته‌اید؟
ـ چون رشته تحصیلی من هم تربیت بدنی بود، از سال 1386 به بعد با جناب آقای استاد سی‌فو محسن جهانگیر بنیانگذار رشته «مبارزه چشمان بسته است» یا «حس برتر» کار کردم. ایشان الآن از ایران رفته است. ولی آن دوره‌ای که فعالیت داشت، من از سن پنج سالگی زیر نظر ایشان بودم، و استاد من در کونگ‌فو بود. در سال 1386 ایشان یک سبکی را برای من به ثبت رساند که تقریباً در راستای یادگیری و آموزشی که خودشان به من داده بود، قرار داشت، نه اینکه سبکی که به رسمیت بشناسند باشد. من این سبک را از ایشان یاد گرفتم. سبک مبارزه چشمان بسته یک سبک ابداعی، یک سبکی که فقط منحصراً مختص بچه‌های نابینا بود، و جز شخص نابینا هیچ کسی نمی‌تواند انجامش بدهد، و این خیلی سبک فوق‌العاده‌ای بود. چون این ورزش صد درصد عملی بود، نیاز به بینایی داشت. و مبارزه‌ای که هر ورزشکار می‌خواست در این ورزش انجام دهد باید بینایی داشته باشد. ولی من به دنیا اثبات کردم که می‌توانم بدون اینکه بینایی داشته باشم آن مبارزه را انجام بدهم.
سه مقام کشوری در سال 1391 تا سال 1393 کسب کردم، و نائب قهرمانی مسابقات ترکیه برای مسابقات آزاد را در سال 1394 کسب کردم. بعد از سال 1394 به خاطر آسیب خیلی شدیدی که به چشمم خورد به صورت مستقیم و در عرصه مبارزه فعالیت نداشتم. ولی در زمینه‌های آموزش و مشاوره استعدادیابی و بقیه زمینه‌هایی که می‌توانستم فعالیت کنم، علی‌الخصوص تحصیلی و گسترش رشته مبارزه با چشمان بسته در عرصه علم در رشته تحصیلی خودم که سال 1396 فوق را شروع کردم و سال 1398 فوقم را گرفتم، در همین عرصه اقدام کردم پایان‌نامه‌ای هم که به موسسه آموزشی خودم پیشنهاد دادم، در راستای همین سبک ابداعی بود. یعنی هم استادی این رشته به من واگذار شد و همین موجب شد تا این سبک در بچه‌های نابینا توسعه یابد. همچنین در جنبه‌های علمی و فنی و تجربی آن را گسترش دادم و به اثبات رساندم که این سبک یک سبک کاملاً فنی با کیفیت و استاندارد و واقعاً حقیقی است، واقعاً عینی و موثر و واقعیت‌دار است.

* اساساً چه شد که شما جذب ورزش شدید؟ انگیزه و عامل جذب شما چه بود؟
ـ علت و اساس اینکه من به سمت ورزش سوق پیدا کردم، این بود که در دوره ابتدایی، مربی ورزشی من جناب آقای مستأجران استعداد مرا به درستی تشخیص داد و مرا در این رشته سوق داد. همین الآن هر جا این استاد بزرگوار را ببینم دستان ایشان را می‌بوسم. علاوه بر راهنمایی درست، من توانستم از حمایت‌های ایشان بهره‌مند شوم. انگیزه‌ای که به من می‌داد نسبت به فعالیتم، نسبت به اینکه «تو استعداد این را داری که در عرصه‌های قوی‌تری قدم بگذاری». آن زمان در مدرسه در رشته‌هایی مثل گلبال و دومیدانی فعالیت می‌کردم، و ایشان من را ترغیب می‌کرد، تا در رشته‌های قوی‌تر شرکت کنم. من را تشویق می‌کرد و می‌گفت تو استعدادش را داری و می‌توانی گام‌های بلندتری برداری. برداشتن گام‌های بلندتر برای من شاید زیاد معنایی نداشت. ولی این استاد وقتی به پدرم گفت: شما فرزندتان را در کلاس هنرهای رزمی بگذارید تا در آنجا فعالیت داشته باشد و پدرم را تشویق کرد تا در جهت رشد و پیشرفت من کوشاتر باشد. پدرم در زندگی من موثر بوده و در تمام این سرنوشتی که تاکنون طی کرده‌ام و تک تک پله‌هایی که طی کرده‌ام، موثر بوده است. دستان این پدر را می‌بوسم که همیشه حامی من بوده، همیشه پشت من بوده، و همیشه من را حمایت می‌کرد، و هر باری که زمین خوردم دست من را گرفت و بلندم کرد. من از ابتدای کار خیلی تحت فشار بودم، به خاطر اینکه جامعه مقابل من یک جامعه‌ای بود که فعالیت من را کاملاً نقض می‌کرد. وقتی می‌خواستم، خودم را نشان بدهم یا وقتی به عنوان یک رزمی‌کار نابینا یا یک رزمی‌کار کم‌بینا مطرح می‌شدم، به جای تشویق، مرا تضعیف می‌کردند. از دوران کودکی و دبستان این سختی‌ها را باید به دوش می‌کشیدم و تحمل می‌کردم. واقعاً از پدرم ممنونم که مثل یک استاد، حامی من بود و همیشه حمایتم می‌کرد. در واقع پدرم بعد از آقای مستأجران، دومین کسی است که در زندگی‌ام موثر بوده است. نفر سوم که در زندگی‌ام موثر بوده، استاد سی‌فو محسن جهانگیر است. او از همان ابتدا که با ایشان کلاسم را شروع کردم و در سن پنج سالگی زندگی ورزشی‌ام با ایشان رقم خورد، و ابتدای کارم و ورودم به مراحل اولیه زیر نظر ایشان بود. تا آخرین زمانی که، به تهران می‌رفتم، و تحصیلاتم که تمام شد در تابستان‌ها برمی‌گشتم و می‌آمدم مسابقات می‌دادم؛ در همه این مراحل با استاد در ارتباط بودم. و تا سال 1386 که ایشان اصفهان تشریف داشتند و بعد که به تهران رفتند، و سپس به کشور چین رفتند. تا قبل از اینکه ایشان بروند چین من با ایشان در ارتباط بودم، و ایشان باعث می‌شد تا انگیزه و روحیه به من بدهند، و هیچ وقت این استعداد بد نشود، و هیچ وقت من به این فکر نکنم که حالا چرا ورزش، و هیچ وقت به این فکر نکنم که حالا دیگر بس است، یا به هر فعل منفی دیگر که می‌توانست باعث توقف من بشود، فکر کنم. تک تک این سه شخصیت که خدمتتان معرفی کردم، همیشه حامی و پشتیبان من بودند. چه آقای مستأجران که دوران دبستان بودند، این استاد بزرگوار را دیگر ندیدمشان، دوران راهنمایی معلم ورزشم کس دیگری بود، ولی همیشه حرف‌های ایشان، الگوی رفتار من بوده است، و چه پدرم، و چه استاد سی‌فو جهانگیر سه مهره اصلی پایه‌ریزی پله‌های پیشرفت من در زندگی هستند.
بعدها که به دبیرستان و دانشگاه آمدم، همواره آنان مشوق من بودند. البته خودم شخصاً هم به تجربه رزمی و دانش ورزش نابینایی و علم رزم برای نابینایان علاقه داشتم و دغدغه داشتم بدانم در دنیای نابینایان، علم ورزش به کجا می‌رسد؟ و از لحاظ علمی هم این پروسه برای خودم هم جالب بود. استادان خیلی بزرگواری مثل جناب آقای دکتر علی‌پور جناب آقای دکتر جدیدی حامی من بودند. آقای دکتر علی‌پور دکترای فلسفه و منطق داشت. من در مدرسه شهید محبی از ایشان راهنمایی می‌گرفتم. جناب آقای دکتر جدیدی دکترای تربیت بدنی داشت، و ایشان مربی ورزش من در دوران دبیرستان بود. ولی من بهره‌ای که از این دو استاد عزیز بردم در دوران دبیرستانم جامع و کامل‌تر از حتی دوران کارشناسی و کارشناسی ارشدم بود. یعنی تجارب خیلی خوبی از این استادان کسب کردم. این تجارب خیلی تأثیرگذار بود و موجب شد در کارشناسی و کارشناسی ارشد در همین رشته پیشرفت‌هایی داشته باشم.

* حالا چرا از گرایش‌های تربیت بدنی بیومکانیک را انتخاب کردید؟ حالا نسبت به گرایش‌های دیگر با توجه به شرایط شما یک گرایش تقریباً سخت‌تری است برایتان.
ـ قطعاً همین است. اولاً خیلی از شما ممنونم که این سوال را از من پرسیدید. این سوالی که شما از من پرسیدید را من هر روز صبح از خودم می‌پرسم که چرا من بیومکانیک را انتخاب کردم. علت و اساس اینکه من بیومکانیک را انتخاب کردم دقیقاً همینی است که در جمله شما کلید خورد، اینکه سخت‌ترین رشته علوم ورزشی و تربیت بدنی بود، که خیلی خیلی دایره عملیش بالا، و خیلی خیلی دایره سطح انتظار آن هم از سطح بیناییش خیلی بالا بود. این رشته دو پایه علمی و عملی داشت که پایه عملی قطعاً بینایی می‌خواهد، و پایه تئوریش هم باز بینایی می‌خواهد. حالا این را خدمت شما توضیح بدهم که رشته‌ای که پایه‌گذاری کردیم، رشته مبارزه با چشمان بسته بود. سعی کردم جامع‌ترین و تخصصی‌ترین رشته را عرضه کنم. برای اینکه بتوانم جزء جزء قسمت‌های سبکی که می‌خواهم ارائه بدهم، سبکی که می‌خواهم راجع به آن حرف بزنم، را بتوانم تحلیل و تجزیه کنم؛ نیز تعریف کنم و توضیح بدهم و تشریح کنم. تک تک این قسمت‌ها را از داخل رشته بیومکانیک می‌توانستم در بیاورم. و تک تک گرایش‌های خود بیومکانیک حرکت‌درمانی حرکت اصلاحی یا قسمت بیومکانیک توانبخشی یا قسمت بیومکانیک مهندسی ورزش، تک تک این قسمت‌ها برای من باز که می‌شد دست من را باز می‌کرد برای اینکه بتوانم کامل‌تر بکنم سبک خودم را اولاً کامل‌تر کنم؛ دوم هدفی را در زندگی در نظر گرفته‌ام و همواره به سوی آن در تلاش هستم. از آقای دکتر علی‌پور سه کلمه‌ای یاد گرفته‌ام و الگوی عمل زندگیم در هر مرحله زندگی قرار داده‌ام: «بینش، دانش، ورزش». هدف من برای زندگی کردن بینش دانش و ورزش است. به هر حال علت اساسی که بیومکانیک را انتخاب کردم را اگر بخواهم جامع کامل و فشرده برای شما توضیح بدهم، بر پایه سه عنصر می‌چرخد. عنصر اول بینش است، که دلم می‌خواهد دیدگاه، اعتقاد، طرز فکر، طرز فرهنگ نسبت به این رشته را کامل داشته باشم، و این رشته تمام آن بینش لازم را به من می‌داد. عنصر دومش که دانش باشد، تمام آن اطلاعات علمی و پوشش علمی و گستره فعالیتی که برای همنوعان خودم می‌خواهم در آینده انجام بدهم، این دانش به من می‌داد. و عنصر سوم ورزش که آن هم رشته بیومکانیک بود که نسبت به تمام رشته‌های دیگرش می‌توانست قابلیت این را داشته باشد که سطح ورزش من را خیلی بالاتر بگیرد، و سختی من را دقیقاً طبق فرمایش شما خیلی قوی‌تر سختی به من ارائه بدهد، و تازه آن شخص موردنظر بشوم که بتوانم وقتی یک حرفی را می‌زنم که فرضاً «آقا این رشته این موضوع این شکل وجود دارد و به درد بچه‌های ما می‌خورد» بتوانم از حرفم دفاع بکنم، و بتوانم واقعاً اثبات کنم و برای آن استدلال بیاورم.

* به نوعی این بیومکانیک تقریباً مکمل آن ورزشی است که شما از کودکی آغاز کردید، درست است؟
ـ قطعاً، بله، مکمل همین رشته‌ام بود.

* بعضی مقام‌هایی که به دست آورده‌اید را بیان کردید. ولی اگر کامل‌تر توضیح بدهید ممنون می‌شویم که در چه رشته‌هایی چه احکام و مقام‌های شاخصی را به دست آورده‌اید؟
ـ بالغ بر پنجاه مقام اول استانی، چه در استان تهران چه در استان اصفهان و چه در استان‌های دیگر کسب کرده‌ام. در سطح کشور من می‌رفتم مبارزه انجام می‌دادم و مقام می‌آوردم. البته قبل از هر چیز، این نکته را عرض کنم، تمامی مسابقات من و تمامی مقام‌های من مقام‌های مبارزات آزاد است، مبارزاتی که با افراد بینا صورت می‌گرفت، مبارزاتی که کاملاً، حالا در جامعه ما شاید کلمه مبارزات غیرقانونی حتی رویش بگذارند. اما من می‌گویم اتفاقاً این مبارزات قانونی است. چرا؟ چون‌که من که الآن از این فعالیت از این مبارزه دارم حرف می‌زنم و یک سابقه‌ای را پشت سر گذاشته‌ام، می‌توانم بگویم هیچ مشکلی ندارد واقعاً برای یک فرد کم‌بینا یا نابینا که بخواهد در این عرصه فعالیت کند و بخواهد در این راه قدم بگذارد. با در نظر گرفتن اینکه کاملاً طبیعی و منطقی است و ریسک خیلی زیادی و آسیب خیلی زیادی دارد، ولی بنا بر علم آگاهی و تجربه و آن دایره فنی که طرف بلد است، می‌تواند کمترین آسیب و بالاترین درصد مثبت ریسک را برای خودش و به نفع خودش بگیرد.
من در مسابقات قهرمانی کشور سوپرکاپ مبارزات آزاد سال 1391 و 1392 و 1393 به هت‌تریک مسابقات رسیدم. چون وقتی سه بار در سه سال متوالی یک نفر به مقام قهرمانی می‌رسد، آن شخص به رتبه بالاتر یا به گام بالاتر یا به مرحله بالاتر ارتقا پیدا می‌کند و در آن مسابقات دیگر واردش نمی‌کنند. چون در آن مسابقات لِوِلش بالاتر رفته است. و ایشان باید برود یک لِوِل بالاتر. من در سال 1394 هم در مسابقات ترکیه، نائب قهرمانی مسابقات ترکیه را توانستم کسب کنم؛ در آن سال در همین زمینه مبارزات آزاد.
اینکه من تأکید می‌کنم بر پایه مسابقات آزاد، واقعاً معیارم این است که به دنیا بگویم که «آقایان» «دنیا» من شخصی بودم که توانستم اثبات بکنم که بچه‌های نابینا بچه‌های کم‌بینا یا دارای هر معلولیت دی  
تاریخ ثبت در بانک 11 تیر 1399  
فایل پیوست
تصویر