کد pr-23450  
نام زهره  
نام خانوادگی مسگرا  
مرتبط با معلولان عمومی  
نوع فعالیت علمی-فرهنگی  
زبان فارسی  
اهم فعالیت ها از مدیران آسایشگاه معلولین و سالمندان کهریزک  
کشور ایران  
استان تهران  
متن زندگی نامه ایشان از مدیران آسایشگاه معلولین و سالمندان کهریزک است. او مدیر داخلی دفتر بانوان نیکوکار است. خانم پروین آیینه‌وند با ایشان مصاحبه کرده که ذیلاً می‌آید.
زهره مسگرا یکی از بانوان فعال و کارآمد دفتر بانوان نیکوکار است که نام فامیل خود را از همسر خود شادروان دکتر منصور مسگرا و برحسب شهرتی که آن مرحوم در انجام کارهای نیک بر جای گذاشته، برگرفته است. گفت‌وگوی ما با خانم مسگرا در محیطی دوستانه آغاز شد و پس از آن سوالات ما بود و پاسخ‌های خانم مسگرا که گهگاه با قطره‌های اشک صمیمانه هر دوی ما همراه می‌شد.
آنچه می‌خوانید نه تنها تجربه‌های شخصی وی در عرصه نیکوکاری است، بلکه یادی است از شادروان دکتر منصور مسگرا که تمامی ساکنان کهریزک همواره از او به نیکی و با نام پدر یاد می‌کنند.

لطفاً خودتان را معرفی کنید:
اینجانب زهره مسگرا در حال حاضر مدیر داخلی دفتر بانوان نیکوکار هستم. تقریباً بعد از همان ابتدای تأسیس آسایشگاه با معرفی همسرم ـ که از موسسان آسایشگاه نیز بود ـ مرتب به آسایشگاه کهریزک رفت و آمد می‌کردم. از سال 1365 در بازارهای بانوان ـ که به نفع آسایشگاه برگزار می‌شود ـ شرکت می‌کردم و غرفه‌ای هم داشتم. از سال 1378 هم تا به امروز مدیر داخلی دفتر بانوان نیکوکار هستم.

فعالیت شما در بازار بانوان چگونه است؟
کمک‌های نقدی و غیر نقدی را که مردم عزیزمان به دفتر می‌آورند تحویل می‌گیریم. گروهی با عنوان روابط عمومی در دفتر مشغول فعالیت هستند که با کارخانجات و شرکت‌های تولیدی و همچنین مردم خیر ارتباط برقرار می‌کنند و کمک‌ها و نیازهای آسایشگاه را به اطلاع آنان می‌رسانند و در صورت تمایل افراد خیر، پیگیری برای دریافت و تحویل کمک‌ها به انبار انجام می‌شود.
یکی از مهم‌ترین کارهای ما بازارهایی است که در سال سه بار برپا می‌شود. گاهی اوقات بازارهای ویژه به عنوان حراج فوق‌العاده نیز برپا می‌شود، اما بازارهای اصلی ما سه بار در سال یعنی بازار پاییزه، بهاره و تابستانه است.

کمی از مرحوم دکتر و فعالیت‌شان با آسایشگاه برایمان بگویید.
همسر من عاشق آسایشگاه کهریزک بود. قبل از همکاری با کهریزک با یک آسایشگاه که در پلشت ورامین بود همکاری داشت. آنجا آسایشگاهی کوچک و فاقد هرگونه امکانات بود. ایشان روزهای پنجشنبه به آنجا می‌رفت و سعی می‌کرد مقداری از احتیاجات آنجا را فراهم کند. وقتی با آقای دکتر حکیم‌زاده آشنا شد به آسایشگاه کهریزک آمد. آن روزها کهریزک خیلی نیازمند بود و هنوز برای مردم ناشناخته بود. او تا جایی که از دستش بر می‌آمد فعالیت می‌کرد. برای یک وعده غذا که فقط شامل لوبیای پخته و نان بود باید از صبح تا شب می‌دوید تا بتواند یک وعده غذا را تهیه کرده و شکم سالمندان را سیر کند. مرتب با کارخانجات و شرکت‌های مختلف تماس می‌گرفت تا نیازهای مختلفی مانند: کولر، یخچال، تجهیزات آشپزخانه و... را تأمین کند. دکتر آن‌قدر کهریزک را دوست داشت که اسامی تک تک افرادی را که در آنجا زندگی می‌کردند می‌دانست. صبح پنجشنبه یا جمعه به هر ترتیبی که امکان داشت در باران و برف، گرما و سرما خودش باید به کهریزک می‌رساند. گاهی خیلی دلم برایش شور می‌زد، زیرا صبح ساعت 5 برای کار از خانه بیرون می‌رفت، وقتی به ایشان حرفی می‌زدم در جواب پاسخ می‌داد: «نگران من نباش، کس دیگری مواظب من است. در ضمن می‌دانی چند نفر در آسایشگاه منتظر من هستند؟».
وقتی به کهریزک می‌رسید، باید به همه سرکشی می‌کرد بعضی مددجویان به خاطر ایشان صبح زودتر بیدار می‌شدند تا خود را برای دیدن دکتر مرتب کنند. مرحوم دکتر همیشه می‌گفت: «آنها همه بچه‌های من هستند». احساس ایشان نسبت به کهریزک این چنین بود. هر کاری از دستش بر می‌آمد انجام می‌داد. مثلاً شب عید سبزی پلو ماهی را ترتیب می‌داد که ایشان و چند نفر از دوستانش بانی اولیه این غذای سنتی شب عید بودند. از مدت‌ها قبل برای آن فعالیت می‌کردند که سبزی را از کجا بگیریم، ماهی را از کجا بگیریم، و... با یک عشق و علاقه خاصی مایحتاج سبزی پلو ماهی را فراهم می‌کردند که هم کارکنان از آن استفاده کنند و هم مددجویان. نمی‌توان بگویم چقدر عاشق کهریزک بود.
من اعتقاد زیادی به انجام کار نیک داشته و دارم و هیچ وقت ایشان را از این کار منع نمی‌کردم، بلکه خیلی از روزها به خصوص ایام تعطیل پا به پای او به کهریزک می‌آمدم.

آسایشگاه امروز با دیروز چه فرقی دارد؟
وقتی آن دو اتاق اولیه آسایشگاه را به یاد می‌آورم که چقدر کثیف و فاقد هرگونه امکانات بود، و آن را با امروز مقایسه می‌کنم، تفاوت بین آن روز و امروز را حس می‌کنم. امروزه وقتی از در اصلی وارد آسایشگاه می‌شویم آن فضای سبز که کمتر کسی می‌تواند از آن برخوردار باشد و یا نظافت قابل توجه بخش‌های مددجویان هر کسی را به تحسین وا می‌دارد. درگذشته امکانات زیادی نداشتیم. آسایشگاه امروز با آسایشگاه دیروز اصلاً قابل مقایسه نیست. ممکن است عده‌ای فکر کنند که ما در مورد کهریزک تعصب داریم. البته من و خانواده‌ام خیلی خیلی تعصب داریم! آسایشگاه مثل بچه ماست که ما شاهد رشد آن بوده‌ایم و دیده‌ایم که با همت مردم و زحمت‌های کارکنان پرتلاش چگونه به شکل امروزی آن در آمده است.
منبع: نگاه سبز، هادی عمویی طالقانی، تهران، 1385، ص 311-314.
 
تاریخ ثبت در بانک 7 بهمن 1397