کد pr-23309  
نام اشرف  
نام خانوادگی قندهاری  
سال تولد 1304  
مرتبط با معلولان عمومی  
نوع فعالیت علمی-فرهنگی ، اجتماعی  
زبان فارسی  
مهارت فعال مدنی مددکار معلولان  
کشور ایران  
استان تهران  
متن زندگی نامه اشرف قندهاری متولد 1304ش در شهر مشهد و فرزند تاجر سرشناس قندهاری و مشهدی، حاج محسن قندهاری بود. او در سال 1312 به تهران کوچ کرد. در هفده سالگی با آقای بهادرزاده ازدواج کرد.
از ابتدای تأسیس آسایشگاه کهریزک در سال 1347 توسط دکتر محمدرضا حکیم‌زاده با این آسایشگاه به عنوان مددکار همکاری خود را آغاز کرد و در سال 1352 گروه بانوان نیکوکار را راه انداخت. رسیدگی‌ها و خدمات بسیار او، خاطرات خوبی در بین سالمندان و معلولین بر جای گذاشت و معروف به مادرجون گردید. او تمام دارایی خود و چهل سال از عمرش را وقف امور خیریه کرد. او در سن 91 سالگی در چهارم اسفند 1395 درگذشت.
خانم قندهاری (مادرجون) نقش بسیار در توسعه بهداشت و خدمات بهداشتی داشت. اکنون خاطراتی از او را می‌آورم.
در شب‌های زمستانی خانم قندهاری به نیازمندان رسیدگی می‌کرد. و در یک شب زمستانی پدر یکی از دانش‌آموزان نیازمند به منزل خانم قندهاری می‌رود و می‌گوید که کارگری ساده است که با همسر و پنج فرزند خود زندگی می‌کند. مادرش نیز با آنها زندگی می‌کرد. مادر به دلیل سالخوردگی توان کنترل خود را نداشت و این امر موجب شده بود که همه از خانه گریزان بشوند. اشرف قندهاری با پرس‌وجو، نام یک آسایشگاه را سراغ می‌گیرد. بالاخره آسایشگاهی حوالی کویر نمک قم به نام کهریزک پیدا کرده و نشانی آنجا را به پدر دانش‌آموز می‌دهد. مرد کارگر روز بعد سراغ اشرف خانم می‌رود و از او می‌خواهد که همراهش بیاید. اشرف قندهاری ماجرا را این‌گونه تعریف می‌کند:
«صدای آن مرد مدام در گوشم بود. با شوهر و دخترم راه افتادیم و هر چه می‌رفتیم و می‌پرسیدیم می‌گفتند همین مسیر را برو تا به محل «بو» برسی! من تا آن روز نه معلول دیده بودم. نه سالمند نمی‌دانستم وقتی کنترل ادرار یا مدفوع ندارند یعنی چه. به زمینی هزار متری رسیدیم. کوهی زباله در حیاط بود و دو اتاق خرابه در گوشه‌ای که می‌گفتند دکتر حکیم‌زاده بیماران و نیازمندان را به آنجا می‌آورد تا حداقل سرپناهی داشته باشند و غذایی.»
وقتی رسیدیم؛ «آن روز را هیچ‌وقت از یاد نمی‌برم. گوشه‌ای گوسفند می‌کشتند. گوشه‌ای ماهی پاک می‌کردند و با آب کثیف چاه آن را می‌شستند و به عنوان ماهی شب عید برای مریض‌ها می‌پختند. بوی تعفن بسیار شدیدی پخش بود و تا دست دراز می‌کردی که آدم‌های معلول و سالمند و نیازمند افتاده را بلند کنی شپش از دستت بالا می‌رفت. مار و عقرب هم در هر گوشه‌ای از اتاق می‌خزید!» روز بعد اشرف قندهاری به دیدار دکتر حکیم‌زاده می‌رود. دکتر حکیم‌زاده به او پیشنهاد می‌کند که آستین بالا بزند و به آن‌جا سر و سامانی بدهد. اگر توصیف آن چه خواندید را کنار آن چه امروز در کهریزک می‌بینید بگذارید به کار بزرگ و توانمندی اشرف قندهاری پی می‌برید. یک شهر به نام کهریزک که 480 هزار مترمربع وسعت دارد که در 220 هزار مترمربع آن 28 بخش برای نگهداری از سالمندان و مبتلایان مبتلا به بیماری «ام‌اس» در نظر گرفته شده است. آسایشگاه کهریزک امروز فروشگاه و بیمارستان و مدرسه دارد. اشرف قندهاری همه زندگی و ثروت شخصی‌اش را وقف سالمندان و معلولان کرد.
مأخذ: سایت توانا، دی ماه 1397.
(ن-م)
 
تاریخ ثبت در بانک 22 دی 1397