کد | pr-22855 |
---|---|
نام | خطیب |
نام خانوادگی | فاضلی |
وضعیت جسمی | نابینا |
نوع فعالیت | علمی-فرهنگی |
زبان | عربی |
تحصیلات | حوزه علمیه |
کشور | ایران |
استان | قم |
شهر | قم |
متن زندگی نامه |
حجت الاسلام والمسلمین خطیب فاضلی الگو بارز معلولین جهان اسلام مصاحبهکننده: محمد نوری، دفتر فرهنگ معلولین، 1395 نوری: شما از کی نابینا شدید؟ خطیب: من در یک سالگی بر اثر بیماری آبله بینائیم را از دست میدهم. هفتاد سال پیش هم که علم پزشکی آنقدر پیشرفته نبوده که بشود جلوگیری کرد. نوری: آیا شما تدریس هم دارید؟ خطیب: خیر، بنده فقط منبر میروم. نوری: شما یک اسوهی نمونه و بارز برای همهی معلولین جهان اسلام محسوب میشوید که باید ماندگار گردید. به همین منظور ما در حد توان و وسعمان میخواهیم گامی هرچند کوچک در جهت شناسائی و معرفی نخبگانی مانند جنابعالی برداریم. تا بدین وسیله دینمان را به جامعهی هدف ادا نموده باشیم. پس از جنابعالی تقاضا مینمائیم شمهای از زندگینامهی خود را بیان فرمائید. خطیب: بنده از دوران کودکی به همراه مرحوم والد به مجالس روضه و منبر میرفتم نام پدرم شیخ محمدکاظم لاری فرزند سید عبدالحمید لاری بود که از علمای نجف به شمار میآمد. ما اصالتاً ایرانی هستیم. پدربزرگم سید عبدالحمید هم روحانی بود. و در سامرا ساکن بودند. در کتاب نقبالبشر نوشتهی آقابزرگ تهرانی نام پدر و جد من درج گردیده است. مولا شیخ عبدالحمید لاری از شاگردان مبرز میرزای شیرازی کبیر صاحب فتوا بودند. در کتاب نقباالبشر آقابزرگ تهرانی یادآور میشود که عبدالحمید لاری دارای دو فرزند به نامهای شیخ محمدباقر فاضل و شیخ محمدکاظم بود که محمدباقر فرزند بزرگ ایشان و همچنین روحانی بودند. عموی بنده وکیل سید ابوالحسن موسوی اصفهانی در عنالغربی واقع در استان کوت عراق بودند. پدر من هم از فضلای حوزه به شمار میآمد. وی وکیل آیتالله سیستانی در تهران بود. شیخ عبدالرضا روحانی که هماکنون در قید حیات است میگوید که من رسائل مکاسب را نزد پدرت در نجف آموختم. من هم با ایشان همدرس بودم و با هم به مکتب میرفتیم. شیخ عبدالرضا روحانی هماکنون وکیل آیتالله سیستانی در تهران هستند. بنده متولد سال 1307 هجری شمسی میباشم. من 15 سال بیشتر نداشتم که پدرم را در 24 صفر از دست دادم. سید ابوالحسن موسوی اصفهانی برای ایشان نماز میت به جا آورد. ایشان در نجف اشرف واقع در حرم امیرالمومنین مدفون میباشند. نوری: آیا شما از مراسم ترحیم پدرتان خاطرهای به یاد دارید؟ خطیب: مرحوم سید عبدالرسول جهرمی و آیتالله شریعتمداری از علمای جهرم که چند سالی است که وفات یافتند نیز در مراسم تشییع پدرم شرکت نمودند. پس از فوت پدرم هم سید ابوالحسن موسوی اصفهانی مرا به دیدار طلبید و توسط موسی خانساری پدر شیخ کاظم خانساری برای من به مبلغ یک تا یک و نیم دینار شهریه مقرر نمودند. من پس از وفات پدر و در ماه رجب بالغ شدم. نوری: شما از چه زمانی دروس حوضه را آغاز کردید؟ خطیب: بنده از 15 سالگی درس طلبگی را آغاز نمودم. ولی از هفت سالگی منبر میرفتم. پدرم از همان دوران کودکی مرا به مجالس درس و بحث میبردو به دوستانش هم سپرده بود تا مطالب را برای من قرائت کنند. من هم حفظ میکردم و به منبر میرفتم. پدرم هم برای من جلاالعلوم را میخواند. سپس بنا به پیشنهادی پدرم به من عربی آموختند. من شبهای پنجشنبه در یکی از مدارس برای طلاب منبر میرفتم. من به قدری کوچک بودم که وقتی با پدرم در کوچههای تنگ و تاریک و باریک نجف عبور میکردیم من میترسیدم. اما کمکم خودم برای نماز صبح و ظهر به تنهائی میرفتم. منزل ما نزدیک حرم بود. نوری: پدر شما به غیر از کتاب جلالعلوم چه کتب دیگری برای شما خواند؟ خطیب: ایشان کتاب مذیلالاحزان شیخ محمدباقرشریف و مجالسالسنیة را برای من خواندند. از جمله کسانی که برایم کتاب میخواندند میتوانم به شیخ عبدالرضا روحانی قوچانی اشاره نمایم. او بعد از وفات پدرم هم ملازمم بود. نوری: شما دروس حوزه را تا کجا ادامه دادید؟ خطیب: من تا لمعه را در نجف خواندم و بقیهی دروس را وقتی به ایران آمدم ادامه دادم. من در دروس خارج آیتالله مرعشی نجفی هم حاضر میشدم. و همچنین در درس سید مرتضا فیروزآبادی فرزند سید محمد فیروزآبادی صاحب آیتالاصول هم شرکت مینمودم. نوری: شما در ایران از چه زمانی منبر رفتید؟ خطیب: ما از سال 50 وارد ایران شدیم. و در بیوت آیتالله هائری و آیتالله مرعشی و آیتالله گلپایگانی و منزل آقای مامقانی و آقای آذری قمی و سید عبدالرسول جهرمی در ایام فاطمیه منبر میرفتم. نوری: از چه زمانی در بیت آیتالله سیستانی منبر رفتید؟ خطیب: از همان زمان که موسسه در کوچهی ممتاز قرار داشت. البته منزل آقای شهرستانی زمانی که در مدینةالعلم بودند در دههی اول ماه صفر منبر میرفتم. زمانی هم که سید جعفر مرتضا عاملی در ایران بودند من در منزل ایشان روزهای جمعه منبر داشتم. من در نجف در منزل سید عبدالهادی شیرازی هم منبر میرفتم. من در کربلا حرم امام حسین و حرم حضرت عباس هم ظهرها و هم صبحها در مناسبتهای مختلف منبر میرفتم. نوری: شما صدا و لحن بسیار زیبائی دارید و این از الطاف خداوند تعالی است. شما برای تقویت صوت و لحن چه توصیهای به نابینایان خطیب و منبری دارید؟ خطیب: من از سبک خاصی به نام مثکل استفاده مینمودم. این سبک یکی از سبکهای مرثیه میباشد. یکی از منبریها به من گفت که در این سبک هیچ کس مثل شما نیست. من چندین مرتبه برای درمان به ایران آمدم. در یکی از دفعات به منزل سید ابوالقاسم کاشانی رفتم و با کسب اجازه از ایشان شروع به قرائت قرآن نمودم. پس از اتمام قرائت ایشان مرا تشویق کردند و گفتند که قرآن خواندن من از همه صحیحتر است. من در نجف و ایام جوانی از قراء مشهور بودم. و حدود یکچهارم قرآن را حفظ هستم. من مقداری از زمان منبرم را به قرائت قرآن اختصاص میدادم و قبل از شروع منبر قرآن قرائت میکردم. من در سن بیست سالگی ازدواج کردم. قبل از ازدواجم روزی در مدرسهی جزایری وزیر اقتصاد پاکستان از مدیر مدرسه درخواست میکند که من به قرائت قرآن بپردازم. پس از اتمام قرائت وزیر از من خواست تا به پاکستان بروم و در رادیو پاکستان قرآن بخوانم. من قبل از انقلاب در مسابقات قرآن تهران شرکت میکردم. فرزند آقای افضلی در ادامهی صحبتهای ایشان میفرماید: ما هفتهی پیش در عتبات نایابالزیاره بودیم. در واقع این سفر به خاطر پدر بود. یکی از جاهائی که ما رفتیم کتابخانهی مرحوم شیخ باقر قرشی بود. در آنجا یک جلسهی محدودالخطابه بود و افرادی که به منبر علاقه داشتند آمده بودند. پدر هم به منبر رفتند و تجربیاتشان را ارائه دادند و بسیار مورد اقبال واقع شد و فیلمبرداری هم کردیم. و نیز در همانجا جلسهی پرسش و پاسخ برگزار شد و زندگینامهی ایشان ثبت و ضبط گردید. در خصوص ضبط منبرهای ایشان دو دهه حدود 15 سال پیش در مشهد حسینیهی نجفیها حداقل یک دههی آن ضبط شده است. حدود هفت هشت سال پیش هم ایشان در حسنیهی نجفیهای قم منبر رفت و شبکهی الفرات ضبط و فیلمبرداری نمود. روزی ما به همراه پدر به منزل مرحوم سید مهدی روحانی رفتیم. عید غدیر بود. آقای محسن قرائتی هم حضور داشتند و به پدر گفتند که من در نجف مدرسهی خلیلی پامنبری شما بودم. نوری: آیا شما خاطرهای از آقای امام دارید؟ خطیب: بله، آقای امام مرا در خواب دیدند که روز قیامت است و من به تنهائی در حال راه رفتن هستم. نوری: لطفاً کمی بیشتر راجع به سبک منبرتان توضیح دهید. چرا علما اینقدر به منبر شما علاقه داشتند؟ خطیب: این لطف خدا بود که شامل حال من شد. و این یک نعمت خدادادی است که در صدای من وجود دارد. خیلی از علما از جمله آیتالله کریمی ابراز میکردند که سوز زیادی در صدای من وجود دارد. * دو تا از فرزندان آقای افضلی هم در جلسه حضور داشتند که خودشان را اینطور معرفی میکنند. شاکر افضلی فرزند پنجم خانواده یکی از برادرانم در عملیات والفجر 3 در سال 62 در مهران شهید شدند. نام ایشان محمدمنیر افضلی بود که ملازم پدر نیز بودند. برادر دیگر هم عبدالامیر افضلی فرزند سوم خانواده است. برادران دیگر از بزرگ به کوچک به نامهای محمدکاظم و محمدسعید میباشند. برادر چهارم ما هم که در شب میلاد امام رضا شهید شد محمدمنیر نام داشت. و برادر ششم هم حامد نام دارد. |
تاریخ ثبت در بانک | 11 آذر 1397 |
فایل پیوست |