کد | pr-21494 |
---|---|
نام | یحیی |
نام خانوادگی | توکلی |
سال تولد | 1350 |
وضعیت جسمی | فقدان حرکتی |
نوع فعالیت | علمی-فرهنگی ، اجتماعی |
زبان | فارسی |
تحصیلات | فوق دیپلم کامپیوتر |
مهارت | نویسنده |
کشور | ایران |
استان | خراسان رضوی |
شهر | مشهد |
توضیحات |
یحیی توکلی متولد 1350 است و تاکنون چند عنوان کتاب و مقاله منتشر کرده و در مجتمع توانیابان مشهد هم برای معلولین کلاسهای توانافزایی فکری دارد. زندگینامه جامع از ایشان نداریم. او دارای معلولیت شدید و اختلال در دست و پاها است و روی ویلچر است. اما دو کتاب به سبک رمان درباره بهشت و جهنم نوشته است. تحقیق این آثار را از سال 1390 شروع کرد وی بازبینی و نظارت و تطبیق مطالب با متون اصیل دینی چند سال طول کشید؛ تا اینکه در سال 1396 منتشر گردید. این دو اثرش که با عناوین آغاز در بینهایت و تنها تا نقطه صفر منتشر شده، دارای نکات فراوان تاریخی، اخلاقی و سازنده است و برای همه افراد به ویژه برای افراد دارای معلولیت سودمند میباشد و مطالعه آنها توصیه میشود. برای تهیه کتابها نشر طنین قلم: taninghalam@yahoo.com فروشگاه اینترنتی کتاب: www.ketab.ir/taninghalam وبلاگ اینترنتی نویسنده: bookbj.blog.ir کانال تلگرام نویسنده: @bookbj پست الکترونیکی نویسنده: yaseman_t@mailfa.com تلفن پخش نویسنده: 09364091522 |
متن زندگی نامه |
یحیی توکلی گفتوگو درباره کارنامه و فعالیتها متولد 1350 معلولیت ضایعه گردنی کاردانی مدیریت دولتی یحیی توکلی اهل کاشمر و متولد 1350 است. چند کتاب از او دیدیم و تصمیم گرفتیم او را پیدا کنیم و مصاحبهای با او داشته باشیم. بالاخره در مهرماه 1397 با او گفتوگو کردیم. این مصاحبه توسط خانم قاسمی در مهر 97 اجرا شد. * خودتان را برای کاربران معرفی کنید؟ ـ من در کاشمر در 1350 متولد شدم، در 1381 وقتی 31 ساله بودم بر اثر تصادف از ناحیه گردن قطع نخاع شدم. بعد از آن در مشهد با موسسه توانیابان همکاری کردهام. * در مورد فعالیتهایتان توضیح بدهید. ـ من قبل از تصادفم در زمینه کارهای کامپیوتری فعالیت داشتم. در یک شرکت شبکه کامپیوتری کار میکردم. پس از تصادف در سال 1381 بعد از دو سال یعنی از سال 1383 با توانیابان آشنا شدم. در موسسه توانیابان مربی نرمافزارهای گرافیکی و آیسیدیال هستم. ولی افکار و اندیشههایم به قوت خودش باقی است. چون انسان میتواند با این افکار و اندیشهها در هر کاری حضور داشته باشد. الآن حوزه کامپیوتر کارم است، و آن کتابها افکار و اندیشههایم است. * شما نویسنده هستید و کتاب منتشر کردهاید، درست است؟ ـ بله چند عنوان کتاب تألیف و منتشر کردهام. * لطف میکنید در مورد تألیفاتتان توضیح بدهید؟ ـ اولین کتابی که کار کردم کتاب میکس و مونتاژ کامپیوتری بود و به مبانی تدوین و تدوین کامپیوتری پرداختم. دلیل تألیف این کتاب این بود که من دیدم الآن اکثر مردم تجهیزات عکاسی و تصویربرداری دارند، دوربین دارند، کامپیوترهای شخصی دارند و معمولاً عکسهای شخصی میگیرند، و دوست ندارند عکسهای شخصیشان را بدهند بیرون برایشان مونتاژ کنند. من آمدم این کتاب را نوشتم که مردم با نرمافزارهای میکس و مونتاژ آشنا بشوند و خودشان کمکم این کار را انجام بدهند. این شد که با چنین ایده و انگیزهای کتاب مبانی تدوین را نوشتم، و فکر نمیکردم که در عرض چهار ماه به چاپ دوم برسد. به چاپ دوم رسید، ولی دیگر چاپ سوم را انجام ندادیم، چون نرمافزارهای کامپیوتری به سرعت به روز میشوند و کتابی که امسال چاپ شده سال دیگر از دور خارج است و نباید استفاده شود. باید ما یاد بگیریم و به جامعه کامپیوتری این را یاد بدهیم که شما کتاب سال قبل را نخوان و کتاب جدید بخوان. چون باید مردم در زمینه کامپیوتر به روز باشند تا از دنیا عقب نمانند. اما در مباحث اعتقادی ما مجموعه اعتقادات نسبت به جهان هستی را در دو جلد کتاب نوشتهایم. این دو کتاب با این دیدگاه نوشته شده که قیامت شده، مردم از روی پل صراط عبور کردهاند و کارنامه اعمالشان را هم گرفتهاند. حالا قرار است با مقدار حسنهای که از این دنیا بردهاند آن دنیا زندگی کنند. یکی از این کتابها "تنها تا نقطه صفر" نام دارد، که در این کتاب شخصیت ما در سرزمینهای جهنمی حرکت میکند و با آدمهایی که در جهنم هستند آشنا میشود و میگوید شما چکار کردهاید که آمدهاید به جهنم؟ و در کتاب دیگر به نام "آغاز در بینهایت" این شخصیت و کاراکتر ما در بهشت حرکت میکند و با آدمهای بهشتی آشنا میشود. ما نظرمان این نیست که بهشت و جهنم را توصیف بکنیم، خداوند در سور مختلف یاسین، الرحمن، واقعه و ... بسیار زیبا و به کفایت جهان آخرت را توصیف کرده است. ما میخواهیم یک فرمایش نبی مکرم اسلام را در حد وسعمان جامه عمل بپوشانیم،"حاسِبوا أنْفُسَکُم قَبلَ أنْ تُحاسَبوا"، ما دنبال این موضوع هستیم که بیاییم خودمان را بسنجیم، و ببینیم ما در اینجا که داریم زندگی میکنیم، من که این معلولیت را دارم، من که با این وضعیت دارم زندگی میکنم چطوری باید زندگی بکنم، و اعمال من در آن دنیا چه بازتابی دارد، و آیا من میتوانم جزء محبین باشم، یا خیر؟ بعد یک کتاب دیگر کار شده که خاطرات من در توانیابان است. اسمش خاطرات است، ولی در واقع درسهای زندگیای است که بچههای معلولین در توانیابان به جامعه میدهند. من یک اعتقادی دارم، این بچههای معلول که ما در این دنیا داریم میبینیم اینها میلیاردرهای آن دنیا هستند، اینها هر کدامشان درسهای اخلاقی دارند، درس انسانسازی دارند. این درسهای آدم سازی و این الگوهای اخلاقی را در قالب خاطرات در این کتاب نوشتهایم به نام "من و توانیابان". این کتاب دو جلدی است که الآن جلد اولش را نوشتهایم، جلد دومش در حال نگارش است. و سه جلد کتاب دیگر هم در حال تحقیق و نگارش است، و اگر بقای عمری باشد انشاءالله آنها را هم به امید خدا سال 1398 ببینیم میتوانیم دو سه جلد کتاب دیگر بدهیم به بازار یا نه. * مقاله هم داشتهاید؟ ـ بله، در نشریات مختلف چاپ شده است. * چند عنوان بوده؟ ـ یک بحثی ما داشتیم در یک نشریه به نام شوق حضور، این نشریه از من پرسید که معلولین هم میتوانند از کامپیوتر استفاده کنند؟ من گفتم بله، حتی معلولی که نه دست دارد و نه پا دارد. گفتم من خودم الآن انگشتانم کار نمیکند، ولی دارم کار گرافیک انجام میدهم، دارم کار فتوشاپ انجام میدهم، دارم کار میکس و مونتاژ فیلم انجام میدهم، انگشتانم کار نمیکند ولی دارم نرمافزار افتر افکتس کار میکنم. پس اینطور نیست که کسی بگوید من انگشتانم کار نمیکند پس نمیتوانم. وقتی من اینها را به آن نشریه گفتم، گفتم مقالاتشان را هم برایتان مینویسم. مقالات یعنی تکنیکها، گفتم تکنیکها را برایتان مینویسم که یک فرد معلول چکار بکند تا از حداقل توانایی که دارد حداکثر استفاده را بکند و با این نرمافزارها کار کند. * در زمینههای دیگر هم فعالیت داشتهاید، از جمله ورزش، در زمینه شعر، موسیقی؟ ـ در زمینه بحث سخنرانی بازاریابی فعالیت داشتهام و خیلی جاها برای سخنرانی رفتهام. سخنرانیهایم هم در زمینه زندگی به سبک اسلامی، و هم در زمینه تکنیکهای بازاریابی بوده است. * از نظر شما ضرورت اقدامات فرهنگی برای جامعه هدف چه است؟ ـ ببینید، باید این اتفاق بیفتد. من به بچههای اینجا میگویم منِ توکلی برای شما اول دوستتان هستم، بعد یارتان هستم، یار فکری، یار فنی، یار مالی، یار روحی عاطفی، بعد در مرحله چهارم مربی هستم برای شما. یعنی ما باید اول برای بچهها کار فرهنگی بکنیم. این بچه تا خودش را قبول نکند نمیآید پای کلاس من بنشیند. در کلاس من نیاید بنشیند بازار نمیرود. تا در بازار نرود بهعنوان یک نیروی کار به او نگاه نمیکنند. من یک جا برای سخنرانی رفته بودم، برحسب اتفاق چند نفر از مسئولین بهزیستی هم آنجا بودند. من تا دیدم مسئولین بهزیستی هم هستند، موضوع صحبتم را به یک سمت و سوی دیگری کشاندم. گفتم اگر شما بیایید برای معلولین کار فرهنگی انجام بدهید و اینها را بکشانید به سمت کار، و بهعنوان قشر کار دیده بشوند، گفتم بهعنوان مثال شما اگر یک معلول را تحت پوشش کاری بگیرید در سال چقدر به او حقوق میدهید؟ اولاً شما هیچ وقت حقوق کامل به معلولین نمیدهید. اگر قانون کار یک میلیون و دویست هزار تومان است، شما به معلول هفتصد هزار تومان بیشتر نمیدهید. خیلی بخواهید منت بگذارید نهصد هزار تومان به معلول میدهید. به عبارتی میشود در سال حدود یازده میلیون تومان. حالا شما در سال این یازده میلیون تومان را به معلول نمیدهید و بهعنوان قشر کار به او نگاه نمیکنید، بعد آخر کار چه میشود؟ چند سال دیگر این معلول بیمار میشود و یا مشکلات دیگر پیدا میکند، و شما حاضر میشوید چهل و چهار میلیون تومان هزینه این معلول بکنید. چرا؟ به خاطر اینکه آن یازده میلیون تومان را در سال به او ندادهاید. بعد بحث دیگر این است که شما اگر در سال یازده میلیون تومان به این معلول بدهید اندازه بیست میلیون از او کار میکشید. پس دیدگاهتان را درست بکنید. کاری که شما دارید در دفتر فرهنگ معلولین انجام میدهید یک کار پایهای است. این را هم بگویم این زحمتی که شما میکشید را کسی بعداً نمیبیند. میدانید چرا کسی کار شما را نمیبیند؟ چون من و شما هیچ وقت زحمت معلم کلاس اولمان را نمیبینیم. چون من و شما همیشه به این افتخار میکنیم که فلان دانشگاه فلان استاد، استاد ما بوده. اما نمیگوییم که معلم کلاس اول به ما الفبا را یاد داد که من توانستم در دانشگاه یاد بگیرم. شما دارید کار فرهنگی میکنید، ضرورت هم دارد، چون اگر این اتفاق برای بچه من نیفتد بچه من رشد نمیکند، بچه من در جامعه خودش را پیدا نمیکند. * شما سمت دیگری غیر از مربی، در مجتمع توانیابان ندارید؟ ـ اول دوستشان هستیم، بعد رفیقشان، بعد یارشان، در آخر هم مربیشان هستیم. آدرس: مشهد، بلوار وکیلآباد، بین 59 و 61، مجتمع توانیابان * در مورد دو نفر از کارآموزان شما هم میخواهم سوال بپرسم، این دو نفر را اگر میشود بیشتر برای ما معرفی بکنید. یکی آقای قناع و دیگری آقای میرزایی. ـ آقای سید مجید غنا، بزرگترین ویژگی عجیبی که این انسان داشت این بود که هیچ وقت هیچ چیزی به او برنمیخورد. این بزرگترین حسنی بود که ایشان داشتند. خیلی خوب است که انسان اینطوری باشد. ایشان یک چند وقتی هم مغازه خدمات کامپیوتری داشتند. به خاطر معلولیتی که داشت با دو عصا حرکت میکردند. همیشه آدم بشاش و خندهرویی بودند. آدمی نبود که جا بزند، آدمی نبود که ناراحت بشود. عرض کردم که بزرگترین حسنش این بود که ناراحت نمیشد. ایشان سال 1387 شاگرد من بودند. آقای سید جلال غیور میرزایی دو فرزند دارد و با مشکلات مالی شدیدی دست و پنجه نرم میکند، ولی با تمام این مشکلاتی که دارد هر وقت که با او صحبت کنید و بپرسید که سید جلال چطور هستی، همیشه میگوید که عالی هستم عالی. ایشان هم سال 1388 یا 1389 شاگرد من بودند. * با تشکر از اینکه در این گفتوگو شرکت کردید. |
تاریخ ثبت در بانک | 27 شهریور 1397 |