کد pr-20360  
نام سمیرا  
نام خانوادگی علیپور موسی آبادی  
سال تولد 1368  
وضعیت جسمی فقدان حرکتی  
نوع فعالیت علمی-فرهنگی  
زبان فارسی  
تحصیلات دیپلم برنامه نویسی کامپیوتر  
مهارت نویسنده کتاب، برنامه نویسی کامپیوتر، طراحی روی سفال  
کشور ایران  
استان اصفهان  
توضیحات می‌خواهم از تو بنویسم، پدر
پدر جانم، برای از تو نوشتن، واژه‌ها و جملات چقدر حقیرند.
می‌توانم زمانی را تصور کنم که متوجه متفاوت بودن فرزندت شدی و ناگهان دنیا بر سرت خراب شد. ولی به حکم مرد بودن و پدر بودن، خم به ابرو نیاوردی. آن قدر منطقی و عادی با من رفتار می‌کردی که هیچ وقت متفاوت بودنم را احساس نکردم. در زمانه‌ای که فرزند معلول توسط خانواده از دید مردم پنهان می‌شد، چه شجاعانه و جسورانه تصمیم به هجرت از روستا به شهر گرفتی و تنها دلیلش پیشرفت تحصیلی و بهبود وضعیت جسمی من بود. چقدر قهرمانانه همه جا و با افتخار من را همراه خانواده نشان می‌دادی. یقین دارم جسارت و بزرگ منشی را از تو به ارث برده‌ام. من هجوم کنایه‌ها و بدرفتاری‌ها را با تو، به جرم داشتن فرزند معلول می‌دیدم و سکوتت را می‌شنیدم. پدر مهربانم، وقتی تو را از دست دادم، به معنای واقعی فلج شدن را فهمیدم و با تمام وجود لمس کردم و به راستی که بهترین و تنها تکیه‌گاه هر دختر پدرش است. پدر جان، من به وسعت تمام اقیانوس‌ها تنها شدم از زمانی که ندارمت.
همه می‌گویند پدر باشد حتی بد و نامهربان باشد اما من این حرف را قبول ندارم، پدری که بی‌اندازه خوب و مهربان باشد در نبودش هم عشق و محبتش باقی می‌ماند. پدرهای مهربان، هیچ وقت نمی‌میرند.
روحت شاد و یاد و نامت تا همیشه جاودان.

قهرمان زندگی‌ام
می‌خواهم شما را با قهرمان بی‌همتای زندگی‌ام آشنا کنم؛ کسی که متعلق به خودش نیست. پرستار صبوری که بدون حقوق و مزایا، بی‌وقفه در تمام ساعات روز مشغول خدمت رسانی است. این فرشته مهربان برای رفتن به یک سفر یا یک مهمانی، حتی برای چند ساعت مرخصی نمی‌گیرد. او باید حواسش به همه چیز باشد؛ مراقبت‌های پزشکی، تغذیه، ورزش، تحصیل و هزاران دغدغه دیگر که در کنار مدیریت خانواده و تربیت فرزند دیگر کار آسانی نیست. و گاهی عده‌ای چقدر بی‌رحمانه او را به دلیل داشتن فرزند معلول سرزنش می‌کنند.
مادری که نه تنها دو سال بلکه سالیان سال است، هنگام خواب شبانه مراقب فرزند خود است که مبادا اتفاقی برای فرزندش بیافتد و او متوجه نشود.
چند سالی است این قهرمان از نیمه راه بدون همراه شده است و باید برای فرزندانش هم پدر باشد و هم مادر.
آری، مادرم از بسیاری از مادران، مادرتر است.
 
متن زندگی نامه سمیرا علیپور، 16 شهریور 1368 در یکی از روستاهای اطراف شهر اصفهان چشم به جهان گشود. به گفته مادرش، وقتی تقریباً هشت ماهه بود، متوجه شدند مثل بقیه هم سن و سالانش نمی‌تواند بنشیند و چهار دست و پا حرکت کند و حدس زدند حتماً باید مشکلی وجود داشته باشد. چون آن زمان، بیماری سمیرا به خوبی شناخته شده نبود، تشخیص درستش در همه جا ممکن نبود؛ اما از همان زمان، بررسی‌های پزشکی و درمان آغاز شد. بعدها آزمایش‌های ژنتیکی نشان داد سمیرا به بیماری آتروفی عضلانی نخاعی (SMA) نوع دو مبتلاست. وقتی هفت ساله شد، خانواده تصمیم گرفتند برای پیشرفت تحصیلی و پزشکی او، از روستا به شهر اصفهان مهاجرت کنند. سمیرا با تلاش و با وجود سختی‌ها در مدارس ویژه کودکان دارای معلولیت جسمی تحصیل کرد و در مقطع دیپلم در رشته برنامه نویسی کامپیوتر فارغ التحصیل شد. سپس، در رشته نرم‌افزار کامپیوتر در دانشگاه آزاد خمینی شهر پذیرفته شد و مدت دو نیمسال به تحصیل مشغول بود؛ اما متأسفانه در ترم سوم و پس از فوت پدرش و سخت‌تر شدن شرایط، تحصیل را رها کرد. با این حال، سمیرا بی‌کار ننشست و در انواع دوره‌های طراحی سایت و فتوشاپ و برنامه‌نویسی شرکت کرد و آنها را با موفقیت گذراند. او به مدت دو سال در یک مدرسه ویژه کودکان استثنایی در بخش کامپیوتری همکاری داشت و یک نیم سال نیز معلمی و تدریس کامپیوتر به کودکان را تجربه کرد. در این سال‌ها او در کنار دیگر کارهایش، در نوشتن و وبلاگ نویسی نیز فعال بود و به دلیل علاقه زیادش به نوشتن، تصمیم گرفت بر نویسندگی و داستان نویسی و سرودن شعر بیشتر تمرکز کند. تعدادی از داستان‌ها و شعرهای او در چند مجله مطرح کشور به چاپ رسیده است و برخی خوانندگان برای استفاده از شعرهای او ابراز تمایل کرده‌اند. این روزها او همچنان می‌نویسد و تمرین می‌کند به این امید که روزی نویسنده بزرگی شود. او همچنین، در اوقات فراغتش طراحی روی سفال انجام می‌دهد.
-------------------

1. از طریق کتاب خوبتان "طنین آغاز" با شما آشنا شدیم، زندگی نامه تان اول کتاب آمده است و دیگر به آن نمی پردازیم، بفرمایید چرا این کتاب را طنین آغاز نامیده اید؟
با سلام و خسته نباشید خدمت شما. اسم طنین آغاز برگرفته از یکی از اشعار من که داخل همین کتاب هم به چاپ رسیده است. این اسم را انتخاب کردم تا هدفی را که همیشه دنبال آن بودم آغاز کنم و همچنین سبک زندگی جدید و تازه ای را به خوانندگان کتاب منتقل کنم

2. این کتاب مجموعه ای از نوشته های متنوع و نیز اشعار گوناگون است، در مجموع چه می خواسته اید بگویید و در پی چه هدفی بوده اید؟
اول از همه معرفی خودم و توانمندی هام و معرفی بیماری من یعنی همان sma چون بسیار ناشناخته هست و تعداد محدودی فقط اسمش را شنیده اند و بعد صحبت من با کسانی که دارای معلولیت هستند اما انگیزه و روحیه خودشان را از دست دادن تا بگویم در اوج سختی و مشکلات و درد ها می توان زندگی کرد دنبال علایق و اهداف مورد نظر رفت ‌و موفق شد ‌و همچنین تلنگری به کسانی که زندگی را خیلی سخت گرفته اند.

3. در اول کتاب نوشته اید برای مجلات هم مطلب می نویسید، نویسندگی برای شما چه سودی و آثاری داشته که در پی آن هستید؟
من سالهاست مینویسم از دفترچه خاطرات و وبلاگ نویسی شروع شده تا به امروز من برای مجلات بصورت رایگان می نوشتم و هیچگونه سود مالی برای من نداشت اما انسان به یکباره موفق نمی شود برای اینکه بتوانم انسان موفقی شوم باید مسیر طولانی و سختی را طی می کردم و همچنان تلاش کنم.

4. تجربه‌هایی که در این راه کسب کرده اید چیست؟
کلا تمام اتفاقات پیرامون ما تجربه هایی هستند که در راه رسیدن به اهداف ما نقش مهمی دارند. برای رسیدن به قله باید فراز و نشیب های زیادی را پشت سر گذاشت

5. آیا به معلولین توصیه می‌کنید این راه را بروند؟
توصیه من به معلولین این هست که هیچگاه منتظر دستی نباشیم تا به ما کمک کند قبول دارم سخت است خیلی سخت اما غیر ممکن نیست خودمان باید به فکر خودمان باشیم. من وقتی تمام راه ها به رویم بسته شد و فقط در چارچوب اتاقم بودم نوشتن را انتخاب کردم پس همیشه راهی وجود دارد به دنبال علایق خودتان بروید.

6. به نظر می‌رسد نویسندگی بهترین راه برای معرفی توانمندی‌ها و نیز برای معرفی کاستی‌ها و مشکلات در معلولین است، چگونه می‌توان معلولین را جذب این حرفه کرد؟
انسان در هر مسیری که قرار گرفت می تواند توانمندی ها و کم و کاستی ها و مشکلات را معرفی کند فرقی نمیکند از چه طریقی باشد. هر کسی باید دنبال علاقه خودش برود کسی را نباید وادار به کاری کرد

7. آیا سازمان‌ها و مراکز دولتی از شما حمایت کرده‌اند؟ مثلاً برای نویسندگی شما را تشویق کرده‌اند، لوح تقدیر یا حمایت از شما کرده‌اند؟
هیچ ارگان و مرکزی از من هیچ گونه حمایتی نکرد. من صفر تا صد این مسیر را خودم به تنهایی گذراندم حتی انجمنی که در آن عضو هستم و بهزیستی از این کتاب خبری نداشت ‌و من حمایتی ازشان نخواستم چون می دانستم چه پاسخی می دهند. ‌و با افتخار بدون هیچ کمکی تمام مسیر را خودم سپری کردم

8. در پایان چه سخن و توصیه ای دارید؟
ضمن عرض تشکر از توجه و محبت شما برای شما و تمام دوستان آرزوی آرامش و موفقیت دارم.
 
تاریخ ثبت در بانک 13 تیر 1397  
فایل پیوست
تصویر
 
تصویر