کد | pr-18851 |
---|---|
نام | زینب (زهره) |
نام خانوادگی | خلیلی مقدم |
سال تولد | 1370 |
وضعیت جسمی | نابینا |
نوع فعالیت | علمی-فرهنگی ، اجتماعی |
زبان | فارسی |
تحصیلات | کارشناسی علوم تربیتی گرایش پیش دبستانی و دبستانی، دانشجوی کارشناسی ارشد آموزش کودکان استثنائی |
مهارت | موسیقی / معلم |
کشور | ایران |
استان | خوزستان |
شهر | بهبهان |
توضیحات |
خانم خلیلی متولد 1370 است. او تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی رشته علوم تربیتی گرایش پیش دبستانی و دبستانی در دانشگاه چمران اهواز گذرانده و هم اکنون دانشجوی رشته آموزش کودکان استثنائی در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه دولتی شیراز میباشد. او به تازگی معلم ابتدایی بچههای نابینا در ماهشهر استان خوزستان شده است. همچنین مدت کوتاهی در کلاس موسیقی شرکت داشته و سنتور مینواخته است. تصمیم دارد بعد از اتمام دوره کارشناسی ارشد موسیقی را ادامه بدهد. |
متن زندگی نامه |
توضیح زینب خلیلی مقدم با نام خانگی زهره، متولد 1370، معلم موفقی در شهر بهبهان است. او به رغم نابینایی توانسته هم در تحصیلات عالی و دانشگاهی و هم در تدریس و شغل شریف آموزگاری موفق باشد. خودش علت موفقیتش را حضور در جامعه و ارتباط با مردم میداند. مریم قاسمی در گفتوگو با او که در 25 تیر 1399 انجام یافت، تلاش کرده زندگینامه او پیشرفتها و موفقیتهایش را سوال کند و گفتههایش را به اشتراک گذارد. متن مصاحبه * به منظور آشنایی با فعالیتهای شما، لطفاً زندگینامه خودتان را بفرمایید؟ ـ من زهره خلیلیمقدم، البته در خانه به من میگویند زهره، ولی اسم اصلی شناسنامهای من زینب است. متولد سوم خرداد 1370 هستم، یعنی در حال حاضر 29 سال سن دارم. بعد اینکه در حال حاضر فقط پایاننامه ارشدم مانده که دفاع بکنم و ببینم استادم فعلاً به من چه میگوید، یعنی مراحل آخرش است. کارشناسیم را دانشگاه شهید چمران اهواز، در رشته علوم تربیتی گرایش پیش دبستان و دبستان خواندهام. ارشدم هم دانشگاه شیراز بودم و رشته روانشناسی آموزش به کودکان استثنایی خواندم. * علت نابینایی شما چه بوده است؟ ـ من اول که به دنیا آمدم 25 درصد دید داشتم. البته تا هفت سالگی تشنج هم میکردم، بعد هشت سالگی به مدرسه رفتم. به خاطر همین مشکل تشنجم و اینها دکتر هم معمولاً میرفتم. یک سالی رفتم دکتر شیراز، همین سال 1395 که دانشگاه قبول شدم در شیراز گفتند که شما بیماری آر پی دارید. دکتر به من گفت که چشم شما بر اثر بیماری آر پی به مرور زمان همان 25 درصد دیدی هم که اول داشتید ضعیف شده و دیگر کاملاً از بین رفته؛ و گفت که برای بعضیها اینطور نیست، بعضیها میآیند عینک دوربین یا نزدیک بین میگیرند و میبینند که یک بیماری آر پی هم دارند و روی شبکه و اعضای چشمشان تأثیر نگذاشته. ولی این بیماری آر پی شما تأثیرگذار بوده و باعث شده که شما این مشکل را پیدا بکنید. البته زمانی هم که من نُه ماهه بودم مادرم من را برد بیمارستان لبافی نژاد تهران و آنجا دکتر به مادرم گفته بود که این دیدی که ایشان دارند ممکن است بهتر بشود یا بدتر بشود که همان گزینه دومی شد و بر اثر همان بیماری که خدمتتان عرض کردم. * کودکی خود را کجا گذراندهاید؟ اگر خاطرهای دارید برای ما بیان کنید. ـ من با توجه به شغل پدرم که کشاورزی بود یا مثلاً آزاد بود، معمولاً چندین شهر رفتهام. به هر حال ممکن است یک مدت مرودشتِ استان فارس باشم، یک مدت بیایم سمت استان کهکیلویه و بویراحمد، الآن هم که دیگر در بهبهانِ استان خوزستان ماندگار شدهایم. زمانی که من به دنیا آمدم استان خوزستان بودیم ماهشهر؛ یعنی من ماهشهر به دنیا آمدهام، اصلم ماهشهری است، بعد از آن چند شهر بودهام دیگر. به دنیا آمده یک شهر، بزرگ شده همه جا. من همیشه خودم را که میخواهم معرفی کنم چون چندین شهر بودهام میگویم بزرگ شده همه جا حساب میشوم. * دوره ابتدایی کدام شهر بودهاید؟ ـ دوره اول تا سوم ابتدایی را من در شهر کهکیلویه از توابع استان کهکیلویه و بویراحمد گذراندهام. چهارم و پنجم و دوره راهنمایی و دبیرستان همه را دیگر بهبهان بودم. * مدارس ویژه نابینایان رفتهاید یا نه؟ ـ از کلاس اول تا پنجم را بله. ولی بعدش دیگر رفتم تلفیقی با بچههای عادی بودم. * راهنمایی و دبیرستان را گفتید بهبهان گذراندید؟ اسم مدرسهتان چه بود؟ ـ بله، بهبهان بودم. راهنمایی مدرسه ساره بود، دبیرستان هم مدرسه سمیه بود. * چه تاریخی وارد دانشگاه شدید؟ ـ من دوره کارشناسی را اول مهر سال 1391 و ارشد را هم اول مهر ماه سال 1395 وارد دانشگاه شدم. * موضوع پایان نامه شما چیست؟ ـ موضوع پایاننامه من «پیشبینی بهزیستی روانشناختی مادران کودکان استثنایی در هوش هیجانی و حمایت اجتماعی ادراک شده» است؛ یعنی کسانی که فرزند استثنایی دارند، درواقع چه تأثیراتی روی هوش هیجانیشان میگذارد و چه تأثیراتی روی حمایت اجتماعی میگذارد. چون بعضی خانوادهها هستند که وقتی فرزند استثنایی به دنیا میآورند، حالا چه نابینا یا کمبینا، چه کمتوان ذهنی، چه ناشنوا، معمولاً از لحاظ حمایت بعضیها میتوانند حمایتهای خوبی بگیرند، بعضیها هم دوستانشان میتوانند حمایت کنند، اما فامیلهای درجه یک (نه خانواده خودشان) ممکن است مثلاً زیاد با آنها ارتباط برقرار نکنند. یا خودشان هم حتی وقتی که یک کودک را به دنیا میآورند که چنین مشکلاتی را دارد احساس گناه میکنند از این بابت و میگویند حتماً ما یک کاری کردهایم که این اتفاق افتاده. بعد ما میخواهیم اینها را بررسی بکنیم روی مادران این کودکان. چون مادران وظیفه نگهداری این کودکان را بر عهده دارند و همیشه شب و روزشان را با این کودکان میگذرانند. پدر معمولاً نقش حمایتی دارد و بیشتر ممکن است بیرون از خانه کار کند و در مسائل مربوط این کودکان ممکن است زیاد قرار نگیرد. ولی مادران معمولاً در مسائل این کودکان هستند. * مقالات یا کتابی دارید که چاپ شده باشد؟ یا کتابی که آماده تألیف باشد؟ ـ مقاله کتاب و اینجور چیزها نه، ندارم. فقط دو تا مقاله را قرار است که بگذارند برایم در مجله، از پایاننامهام که این مقالهها را دریافت کرده فعلاً. این هم ازنظر استاد ببینیم که چگونه است. قرار است این هفته بررسی کند و اگر اشکالاتی دارد یا اصلاحاتی نیاز است به من اعلام کند و در غیر این صورت بفرستد مجله. * شغل شما چیست؟ ـ من معلم هستم و بچههای نابینا را معمولاً تدریس میکنم؛ یعنی الآن سال سومم است و با امتحان استخدامی سال 1395 آمدهام که یک فراخوان بود در 21 آبان که یک سری از افراد امتحان دادند، نمیدانم خبرش را دارید یا نه، که بعد از آن هم باز 1396 بود، 1397 بود، هنوز هم فکر کنم یک آزمون دیگر هم قرار است باشد. * در چه مدرسهای تدریس میکنید؟ ـ من دو سال اول در مدرسه دکتر خزائلی ماهشهر بودم، بعد آمدم بهبهان مدرسه پویا. در مدرسه دکتر خزائلی که بودم، سه تا پایه را درس میدادم. بعد به این صورت هم بود که فقط نابینای مطلق الآن دیگر خیلی کم شده. معمولاً افرادی هم هستند که چند معلولیت دارند؛ یعنی مثلاً ممکن است بیناییشان یک مقداری در حد رفت و آمد باشد و خط بریل بخوانند و کمتوان ذهن هم باشند. نمیدانم اینها را در جریانشان قرار گرفتهاید که الآن چند معلولیت شدیداً زیادتر شده است. * با توجه به اینکه شرایط استخدامی برای دوستانی که دارای معلولیت هستند سخت است، مخصوصاً برای نابینایان، شما با این مشکلات روبرو بودید یا نه؟ با توجه به اینکه در دفترچههای استخدامی اکثراً میگویند که موردی ندارد، یعنی سهمیه ویژه معلولان حتی پارسال هم گذاشته شد، ولی عملاً وقتی که برای مصاحبه میروند دوستان را رد میکنند. شما این مشکلات را نداشتید؟ ـ نه، من این مشکل را نداشتم برای رد کردن در مصاحبه. اطلاعات عمومی که از من میپرسیدم را جواب دادم، آن سوالاتی را هم که نمیدانستم میگفتم نمیدانم. اینها میخواهند صداقت آدم را بسنجند و صحتش را بسنجند که واقعاً آن چیزی را که نمیداند بگوید نمیدانم و جواب سربالا به کسی ندهد. من اینطوری متوجه شدم. * پس خدا را شکر برای استخدام مشکل نداشتید. ـ فقط اولش، آن هم زمانی که من کافینت رفتم آن کسی که اطلاعاتم را ثبت میکرد معلولیتم را قید نکرده بود، بعد موقعی که میخواستم مصاحبه بدهم رفته بودم آموزش و پرورش کل اهواز، بعد گفتند که شما اصلاً نمیتوانید بیایید مصاحبه و اینها. بعد مادرم پرسید که مگر جریان چه است؟ گفتش که شما درواقع نمیتوانید. گفتم شما باید به آموزش تهران اطلاع بدهید، بگویید یک نفر نابینا است که اینطوری است. چون اگر من معلولیتم را قید کرده بودم دیگر من را میگذاشتند جزء افرادی که آزمون معلمان استثنایی را میدهند؛ اما با این شرایط من آزمون بچههای عادی را دادم. آموزش تهران به آنها گفت که «نه مشکلی نیست، اشکال ندارد، شما میتوانید از ایشان مصاحبه بگیرید. خودش هم میگوید که میخواهد بچههای نابینا را درس بدهد. این اصلاً مشکلی ندارد.» * ما با دوستان دیگر که مصاحبه انجام میدادند میگفتند الآن بیشتر مدارس استثنایی هم سعی میکنند که از معلمان بینا استفاده بکنند؛ یعنی مثلاً کسی که خودش حالا معلولیت داشته باشد و رشته مرتبط هم باشد، میگویند نمیتواند از عهده آموزش بربیاید. ـ ببینید، این قانون را من شنیدهام، از پارسال این کار را کردهاند و این محدودیت را گذاشتهاند متأسفانه، دلیلش را هم نمیدانم چیست. ولی من فکر میکنم که با این کار باعث میشوند که افراد بیشتری اذیت بشوند به نظر من. به نظر من هم افراد بیشتری اذیت میشوند، هم اینکه نتوانند آن شغلی را که مورد نظرشان است را درواقع به آن برسند. ازنظر من الآن ما در جامعه جا افتادهایم کلاً. آن موقع خیلی برای افراد عادی تعجب آور بود که فردی مثل ماها تا بخواهد درس بخواند، مدرسهای برود، نمیدانم این کارها را انجام بدهد. من این کم کاری را متأسفانه میدانید از چه میبینم؟ از اینکه افراد اطلاعات کمی درباره انواع معلولیتها دارند و آن هم به خاطر این است که مثلاً یک روز معلولینی یک مصاحبهای در شبکه خبر یا رسانهها میشود، رفت تا دوازدهم آذر سال دیگر. یا روز عصای سفید 23 مهر یک برنامهای پخش میکنند، حاجی نوروز سالی یک روز، رفت تا سال دیگر. معلول است مردم آگاهی لازم را پیدا نمیکنند. به نظر من باید یک برنامه در تلویزیونها رسانهها پخش بشود در این مورد و حالا حداقل هر هفته یک ساعت خاصی را بگذارند در این رسانهها در مورد این افراد صحبت بشود که مردم آگاهیهای بیشتری را کسب بکنند و ما هم بتوانیم تواناییهای خودمان را به دیگران ثابت بکنیم. از رسانهها من این کمکاری را متوجه هستم. * به نظر شما یک فرد نابینا باید چه کاری انجام بدهد تا یک زندگی موفقی را در جامعه داشته باشد؟ ـ به نظر من افراد نابینا با مردم اگر ارتباط خودشان را بتوانند به خوبی داشته باشند میتوانند باز هم موفق باشند. چونکه جامعه امروز ما جامعه ارتباط است. جامعه این نیست که مثلاً شما بنشینید گوشه خانه و بگویید الآن من گوشه خانه نشستهام، شاید برای من کاری درست بشود کاری انجام بشود چیزی به وجود بیاید و منتظر این لحظات و ساعتها آدم نباید باشد. باید ما ارتباط برقرار بکنیم تا بتوانیم خودمان را ثابت بکنیم به دیگران؛ و مسلماً مورد کمک افراد دیگر هم قرار میگیریم صددرصد. اینطوری هم نیست که کسی هم به ما مثلاً در مورد مشکلاتمان کمکی نکند. من اینطوری فکر میکنم، اگر ما بتوانیم در بین مردم زندگی بکنیم، هم از گوشهگیریمان کم میشود، هم اینکه احساس تنهایی خمودگی خستگی و اینجور چیزها را نداریم، هم اینکه خودمان را یک فرد عادی میدانیم. درست است که یک نقص داریم به هر حال، اما خودمان را یک فرد عادی میدانیم. مثل داستان شاهزاده است که میگفتند، در صورتی که مثلاً کوتاهتر بود یا حالا لاغر و نحیف هر چیزی که بود، در جامعه بود دیگر، با مردم بود. وقتی آدم با مردم باشد، آن مشکلش هم زیاد مورد دید خیلی زیاد قرار نمیگیرد که مثلاً بگویند «این نابیناست، چه کار میتواند بکند؟ چطوری میتواند کار را انجام بدهد؟» * علت عدم موفقیت بعضی از نابینایان را شما در چه میدانید؟ ـ در همین عدم ارتباط، گوشه گیری، در همینکه یک پشتیبان خوبی ازنظر خانواده داشته باشند، عامل موفقیت را من خانواده میدانم، یعنی پدر و مادر و بخصوص مادران که من معمولاً با این افراد ارتباط دارم. * اگر صحبتی باقی مانده میشنویم. ـ آرزوی موفقیت میکنم برای همه افراد معلول، حالا چه نابینا، چه معلول جسمی، چه ناشنوا و همه افراد انشاءالله که میتوانند خودشان را به اندازه توانایی خودشان ثابت بکنند اگر دو نکته را در زندگیشان داشته باشند، یکی تلاش و یکی هم ایمان و توکل به خدا. * با تشکر از اینکه در این گفتوگو شرکت کردید. |
تاریخ ثبت در بانک | 3 اردیبهشت 1397 |