کد | pr-17797 |
---|---|
نام | رضا |
نام خانوادگی | ترکاشوند |
سال تولد | 1367 |
وضعیت جسمی | نابینا |
نوع فعالیت | علمی-فرهنگی |
زبان | فارسی |
تحصیلات | کارشناسی حقوق، کارشناسی ارشد آموزش زبان فرانسه |
مهارت | رضا ترکاشوند متولد 1367 نابینا و دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات فرانسه میباشد. او کار ترجمه یا ترجمه مقالات برای سایتها و شرکتها و تدریس به نابینایان انجام میدهد. او در آزمون استخدامی سال 91 شرکت کرد و حتی رتبه 1 را کسب کرد ولی به دلیل نابینایی او را جذب نکردند. زبان انگلیسی را تسلط کامل دارد و زبان را هم با کتابهایی که داشته فرا گرفته است و با مکالمه با چند تن از دوستان امریکایی اش آن را تقویت کرده است. در زمینه مسائل نابینایی با دوستان در امریکا و دیگر کشورها در ارتباط است. |
اهم فعالیت ها | ترکاشوند دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد آموزش زبان فرانسه در دانشگاه تهران است و علاوه بر زبان فرانسه، به زبان انگلیسی نیز تسلط دارد. |
کشور | ایران |
استان | کرمانشاه |
شهر | کنگاور |
متن زندگی نامه |
رضا ترکاشوند – استان کرمانشاه، شهرستان کنگاور –آوای تلاش * - 25 خرداد 1400 پیاده شده توسط محمدیاری به تاریه 14 مرداد 1400 مجری: «جناب آقای ترکاشوند» به برنامه آوای تلاش خوش آمدهاید، خوشحالیم که در خدمتتان هستیم. بفرمایید خودتان را معرفی کنید. ترکاشوند: رضا ترکاشوند هستم، اصالتاً اهل یکی از شهرستانهای استان کرمانشاه شهرستان کنگاور هستم. مجری: درمورد مشکل بیناییتان توضیح بدهید. ترکاشوند: من نابینای مطلق هستم. من مادرزادی نابینا بودم، و علتش هم آبمروارید نابینا بود. مجری: فقط شما نابینا هستید در خانواده، یا اعضای دیگر هم هستند که مشکل بینایی داشته باشند؟ ترکاشوند: اخوی بزرگتر بنده ایشان هم نابینا هستند، و الآن در دانشگاه سید جمالالدین اسدآبادی هیأتعلمی هستند بعنوان مدرس دانشگاه. مجری: شما تحصیلاتتان را از کجا شروع کردید، در چه شهرهایی، و در چه مدارسی درس خواندید، و دانشگاه چه خواندید؟ ترکاشوند: عرض شود خدمت شما که خب مثل اکثر نابیناها ما در مدارس استثنایی درس خواندیم دوره ابتدایی را. چون بخصوص در یک شهر کوچک بودیم و تعداد نابیناها درحدی نبود که مدرسه خاصی برایشان وجود داشته باشد، و علاوه بر این نکته دیگری که وجود دارد این است که اکثر خانوادهها متأسفانه دید خوبی نسبت به تحصیل نابیناها ندارند. یعنی کار عبثی میدانستند، بخصوص در آن دوره فکر میکردند که خب چه کاری است که مثلاً یک نابینا برود درس بخواند، و اصلاً مگر میشود چیزی یاد بگیرد یک فرد نابینا. یعنی برایشان شاید حتی باورپذیر نبود متأسفانه. و اینکه خب تا همان مقاطع ابتدایی را ما در مدرسه استثنایی خواندیم، و بعد در مدارس تلفیقی یا همان مدارس عادی، که من بیشتر با این نوع مدرسه موافقتر هستم. دوره دانشگاه را هم من در ارومیه، که ابتدا به ساکن ما رفتیم ارومیه و آنجا فقه و حقوق اسلامی خواندیم. بعد حالا یک پروسه دنبال شغل گشتن و اینها شروع شد، و با توجه به اینکه انگلیسی میدانستم دوباره بعد از گرفتن کارشناسی اول بعد از چند سال امتحان کنکور را دوباره شرکت کردم، و دوباره زبان را اینبار انتخاب کردم، منتها چون در رشته علوم انسانی هم رتبهام پانصد شده بود، یک ترم تاریخ خواندم، و بعد دوباره انتقال پیدا کردم به رشته زبان فرانسه. چون در هردوتایش رتبه آورده بودم طبیعتاً اولویت اول را تاریخ زده بودم، و بخاطر همین یک ترم هم تاریخ خواندم. الآن هم که ارشد آموزش زبان فرانسه هستم. مجری: خب طبیعتاً استان کرمانشاه و شهرهایی که در مناطق مرزی هستند، تا حدودی به قول شما نگاه مثبتی نسبت به زندگی تحصیل و اشتغال و فعالیت افراد معلول بخصوص افراد نابینا ندارند. شما این نگرش منفی را احتمالاً در خانواده داشتهاید و در محیط بیرون هم بوده. برای مقابله با این نگرش منفی یا اصلاح این نگاه چکار کردید؟ آیا خانواده خودش نگرششان عوض شد، خودشان آمدند حمایت کردند از شما برای ادامه تحصیل، یا نه، مقاومت و ادامه راه خودتان بود که باعث شد که وارد مدرسه بشوید و ادامه تحصیل بدهید؟ ترکاشوند: واقعیتش ما کاملاً بصورت تصادفی متوجه شدیم که مدرسهای وجود دارد در شهرستان کنگاور که آموزش میدهد. نکته مثبت داستان ما این بود که خانواده اگرچه واقعاً دورنمای خاصی را نمیدیدند برای تحصیل، چون خودشان هم تحصیل کرده نبودند، ما را با این هدف ابتدا به مدرسه فرستادند که جامعهپذیر بشویم. یعنی مثلاً با زبان فارسی آشنا بشویم، تعاملات اجتماعی را یاد بگیریم، بدانیم که باید چطور با دیگران تعامل داشته باشیم. یعنی شاید هدف اولیهشان یک دورنمای خیلی روشنی نبود، از اینکه مثلاً فردی برود هیأت علمی بشود یا دانشگاه برود. ولی خب نگرش مثبتی وجود داشت که بالاخره تأثیر خودش را میگذارد. یعنی به اهمیت تحصیل اعتقاد داشتند و دارند. همین باعث شد که هر بار هم که یک پیشرفتی حاصل میشد، خیلی تشویق میشد از طرف خانواده. منتها جامعه و یا حتی اقوام بعضیها نگرش منفی داشتند، و ما برای اینکه این را اثبات کنیم که بالاخره این نگرش اشتباه است، بخصوص خب اخوی بزرگتر بنده مثلاً چون ریاضیات خیلی ملموس است یک جورهایی مسائل ریاضی را حل میکردند، و وقتی میدیدند که ما مثل دیگران ریاضی داریم حل میکنیم و نتایج ریاضیای که داریم میگیریم با دیگران فرقی نمیکند، برایشان باورپذیرتر میشد. من فکر میکنم ما بهتر است برای اینکه نگرش دیگران را تغییر بدهیم، بجای اینکه مثلاً بنشینیم توضیح بدهیم، اولاً دیگران ما را بهتر میتوانند توضیح بدهند. یعنی شما فرض کنید یک نابینا بیاید خودش درمورد توانمندیهایش توضیح بدهد، شاید برای دیگران باورپذیر نباشد. ولی اگر هدفش تغییر نگرش افراد است، بهتر است کارهای ملموس انجام بدهد. مجری: البته درخصوص شخص شما من فکر میکنم دشواری شروع به تحصیل و ادامه تحصیل درمورد شما بیشتر برای برادر بزرگترتان بوده، و چون ایشان به هر حال زودتر از شما وارد مدرسه شده، و راه را تقریباً برای شخص شما هموار کرده بوده. شما درمورد تحصیلات دانشگاهیتان صحبت کردید، و اینکه کارشناسی فقه و حقوق اسلامی در دانشگاه ارومیه خواندهاید، بعد از چهار سال دوباره آمدهاید کنکور دادهاید، این دفعه یک سال در دانشگاه تهران تاریخ خواندهاید، و تغییر رشته داده و زبان فرانسه را در همان دانشگاه تهران ادامه دادهاید در مقطع کارشناسی ارشد. رتبه کنکورتان چند شد؟ ترکاشوند: در رشته زبان من دقیقش را یادم نیست. مثلاً شاید حدود هزار. ولی در علوم انسانی عرض کردم، پانصد. مجری: بعد کارشناسی ارشد زبان فرانسه را هم دانشگاه تهران قبول شدید، درست است؟ ترکاشوند: بله، ارشد دانشگاه تهران، و البته بجز ارشد زبان فرانسه من در مطالعات مصر هم رتبهام هفت شد. مجری: در زبان فرانسه رتبه شما چند شد؟ ترکاشوند: در زبان فرانسه رتبهام نوزده شد، و در مطالعات جهان هم که چند تا گرایش داشت که در مطالعات مصر من رتبهام هفت شد، مطالعات فرانسه رتبهام یازده شد، و بالاخره چند تا از این گرایشها. مجری: بعضی از دوستان ممکن است علاقمند باشند که زبان فرانسه یا هر زبانی غیر از زبان انگلیسی بخوانند، اسپانیایی ایتالیایی آلمانی یا هر زبان دیگر. خلاصه مختصر به ما بگویید برای تهیه منابع این رشتهها که منابعشان موجود نیست باید چکار بکنند، و برای خواندن و روخوانی از روی این زبانها چکار باید بکنند؟ در این دو حوزه شما چه راهکاری ارائه میدهید؟ ترکاشوند: خب اگر اول کار باشیم ما، هم بصورت صوتی ضبط شده، یعنی خود آن موسسهای که کتابهای اولیه را میدهد، با توجه به اینکه میخواهد قدرت شنیداری فراگیر را تقویت بکند، خودش فایل صوتی خیلی از بخشها را میدهد. یعنی کتاب را میخواند، بخاطر اینکه تو شنیدنت خوب بشود. خب بنابراین مشکل شنیدن و فایل ضبطی و اینها را نداریم ما. برای قسمت فایلهای پیدیاف از نرمافزار استفاده میکنیم. مثلاً نرمافزارهایی مثل کِرزوایل خوب است برای خواندم متون. الآن هم که نرمافزار تبدیل اُسیآر گوگل در دسترس است. ولی خود کِرزوایل اگر شما اینترنت هم نداشته باشید برایتان این کار را انجام میدهد، و حتی صوتیش هم میکند، یعنی فایل خروجی امپیتری میدهد. مقطع بعدی این است که شما تمام الفبا را باید پرینت بریلش را بگیرید، و وقتی کتاب را دارید چاپ میکنید، آن ورژن آن قسمت و ویرایشی را چاپ بکنید که بیشترین صفحات را دارد. یعنی اگر مثلاً کامپیوتر به شما میگوید من دو تا فایل بریل به شما میتوانم بدهم، یکی بیست صفحه، دیگری سی صفحه، شما آن سی صفحه را بزنید. بخاطر اینکه مطمئن بشوید که کوتاه نویسی نشده، و فایل الفبای استاندارد را و آن چیزهایی که رویش است را مطمئن باشید در اختیار میگیرید. این به شما کمک میکند که زبان را آنجوری که هست یاد بگیرید. بعد حالا اگر خواست کوتاه نویسی یاد میگیرد، یا هر چیز دیگر. مجری: غیر از حوزه تحصیل و یادگیری زبان، علاقمندی شما در چه حوزههای دیگری است، و فکر میکنید در چه زمینههای دیگری توانمندیهایی دارید که میتوانید از آن بهره بگیرید و این توانمندیتان شکوفا بشود؟ ترکاشوند: اینکه غیر از زبان به چه حوزههای دیگری علاقه دارم، آن هم برمیگردد یک جورهایی به زبان. چون ما در زبان مجبوریم یک جورهایی ادا دربیاوریم و لهجههای مختلف را کار کنیم، حالا مثلاً ترکی آذربایجانی یک جور، و لهجه کُردی یک جور است، انگلیسی یک جور است، فرانسوی یک جور است، و همین باعث شد که من صداهای مختلفی را سعی کنم تقلید کنم، بخاطر همین به دوبله علاقمند شدم، یا تقلید صدا. مجری: یعنی همه کسانی که رشته زبان میخوانند علاقمند به دوبله هستند، یا این فقط خاص شماست؟ ترکاشوند: نمیشود گفت همه کسانی که، ولی میشود گفت اگر شما خیلی دیگر علاقه داشته باشید به ادای لهجه و زبان و اینها، طبیعتاً این اتفاق برایتان میافتد. چون صداهای مختلفی را دارید تولید میکنید. البته واقعاً نمیشود گفت صددرصد مجری: خب من سوالم را وارونه کنم. شما اگر زبان فرانسه نمیخواندید، بازهم علاقمند به حوزه دوبله میبودید یا نه؟ ترکاشوند: من قبلش علاقمند به دوبله بودم. مجری: خب حالا زبان باعث شده که این بحث دوبله شما بیشتر تقویت بشود. ترکاشوند: طبیعتاً میتوانیم اینجوری نتیجه بگیریم. فکر کنم نتیجه شما منطقیتر است. خب این را هم خدمتتان عرض بکنم که ما در حوزه تئاتر هم قبلاً کار کردهایم، و تیم ما تیم اول تئاتر دانشجویی زبان فرانسه شد. یعنی در آخرین دورهای که برگزار شد، تیم ما در کل کشور تیم برتر شناخته شد. یعنی میخواهم بگویم که حوزه تئاتر هم واقعاً حوزه جذابی است. کلاً هنر حوزهای است که انسان را شاید یک جایی در خودش غرق میکند. مجری: در خصوص تئاتر هم مختصر توضیح بدهید که چه شد که رفتید سراغ تئاتر، و چه مدت این حرفه را دنبال کردید، و سرانجام اینکه تئاتر برای افراد نابینا چگونه است، امکانپذیر است انجامش یا خیر؟ ترکاشوند: ما یک چیزی داشتیم، برای تقویت زبان هم فکر میکنم خیلی ایده خوبی بود، جشنواره کشوری تئاتر بود به زبان فرانسه. یکی از دوستان که البته آن موقع دوست ما نبود، به اسم فاطمه زمانی، تصمیم گرفت که یک تئاتری را اجرا بکند، و ازقضا باید یکی از بازیگران آن تئاتر نابینا میبود. ایشان ظاهراً قبل از من سراغ چند نفر رفته بودند، و خب هرکدامشان گفته بودند «من نقش یک نابینا را چجوری برایتان اجرا بکنم؟» خصوصاً که ما نمیتوانستیم از بازیگران رسمی کمک بگیریم، و خب دانشجوها هم آماتور بودند، و آنهایی هم که هنرپیشه بودند و در دانشکده هنر بودند درحقیقت فرانسه نمیدانستند. بخاطر همین یکی از دوستان من را معرفی میکنند و میگویند «فرانسه میداند.» و این باعث شد که هم یک ارتباطی بین من و سایر دانشجویان شکل بگیرد، و تقریباً یک سال هم وقت گذاشتیم روی این کار، و ماجرای زندگی یک نقاش نابینا بود که البته سابقاً بینایی داشته، و بعد از نابینایی میخواهد دوباره نقاشیاش را پیگیری بکند، و حالا یک سری اتفاقها برایش رخ میدهد در حوزه نقاشی و آن هنری که دارد. و خب عرض کردم، متن خیلی خوبی نوشته شده بود، و باعث شد که آن تیم تئاتر ما تیم برتر شناخته شد، و همینطور متن تئاتر. تئاتری که جدی باشد همین تئاتر بود، و تجربه خیلی خاصی است، اینکه شما دقیقاً کاری که انجام میدهی را دیگران دارند همزمان میبینند، و هر لحظه اگر اشتباه بکنی خب ممکن است باعث خنده و هر اتفاق دیگری بشود. ولی فکر میکنم که اگر نابینا را قبلاً با فضا یا آن سن آشنا کنند، فکر میکنم اتفاقاً خیلی تجربه خوبی است، برای اینکه بالاخره نابینایی واقعیتر به چشم میآید. مجری: چرا ادامه ندادید تئاتر را؟ ترکاشوند: فرصتش فراهم نشده. وگرنه من اگر فرصتش فراهم بشود همچنان علاقه دارم به تئاتر. مجری: «جناب آقای ترکاشوند» با توجه به توانمندیهایی که ما از شما دیدیم، حالا در حوزه درس و تحصیلات، در حوزه هنر دوبله و تئاتر، که بخشی از این توانمندی را هم ما در برنامه دیدیم و برای ما اجرا کردید، الآن شما ازنظر اشتغال در چه وضعیتی هستید؟ ترکاشوند: خوشبختانه من پارسال در آزمون استخدامی شرکت کردم، و بعنوان دبیر آموزش و پرورش در خدمت فراگیران هستیم و خواهیم بود انشاالله. مجری: در مدارس عادی یا استثنایی؟ ترکاشوند: در مدارس عادی. البته در کنار استخدامم، تدریس زبان را هم، اول انگلیسی و بعد فرانسه را داشتم و از این طریق هم بالاخره یک جور شغل حساب میشود. منتها قبل از این من در سال 1391 در یک آزمون استخدامی شرکت کردم، و در آن استخدامی رتبه یک شدم، در ثبت احوال قرار بود که مشغول به کار بشوم، که متأسفانه بر اثر همین دید منفیای که وجود دارد، و من فکر میکنم که یک جاهایی حتی تلاش بر این است که طرف را منصرف کنند از کار. یعنی شما فکر کنید که این در شبکه یک سیما هم پخش شد. وقتی از من پرسیدند که «شما گواهینامه دارید یا نه؟ میتوانید رانندگی کنید یا نه؟» و من گفتم که رانندگی چرا؟ مدیر کل استان، یعنی در حقیقت میشود گفت یکی از مدیران میانی کشور، فرمودند که «خب شما چجوری میخواهی بروی اداره؟» گفتم نهایتش اگر من مستقل نباشم خودم، نهایتش این است که آژانس میگیرم میآیم اداره. یعنی سوالاتی که شاید هیچ ارتباطی با سوژه استخدامی یا آن کاری که شما میخواهید انجام بدهید ندارد، و صرفاً جهت این پرسیده میشود که شما دست از هدفتان بردارید، و دنبال کاری نروید که در حیطه شغلی آنها است.. مجری: شما علی رقم اینکه رتبه یک شدید در استخدامی سازمان ثبت احوال، ولی در مرحله گزینش با این سوال که شما چون گواهینامه ندارید، خب طبیعی است دیگر، یک فرد نابینا قطعاً گواهینامه ندارد دیگر، با طرح این سوال شما را رد کردند؟! ترکاشوند: بله. و طبیعتاً فرد بینا هم، مثل این میماند مثلاً شما کارمند بانک را بگویید گواهینامه دارد یا نه، بعد ردش بکنید. ولی در بحثهای غیررسمی گفتند «آقا شما نفر اول هستید، ما میدانیم که شما آزمون دادهاید، ولی تحت هیچ شرایطی من شما را نمیگیرم.» مجری: به هر صورت امیدوارم که دیگر شاهد اینجور اتفاقات و اینگونه تصمیمات و کجسلیقگیها در خصوص افراد نابینا نباشیم و این اتفاق برای هیچ فردی رخ ندهد. ترکاشوند: ببینید، ما نمیدانیم توی لیوان بقیه چه است. شاید لیوان بقیه خالیتر یا پرتر از لیوان شماست. شما ممکن است به لحاظ بینایی لیوانتان خالی باشد، من نمیگویم برای خودتان تصویرسازی و تصورات واهی درست کنید، ولی در زمینه حقوق، در زمینه روانشناسی، در زمینه زبان، یا دوبله، یا موسیقی، یا هر چیز دیگری لیوان شما خیلی پرتر از لیوان دیگران است. شما ببینید، ازنظر ظاهری عرض میکنم، یک کسی مثل استیون هاوکینگ هیچ چیز ندارد بجز دو تا چشم، و فرصت برابری در اختیارش قرار میدهند، تجهیزاتی به او میدهند، که دنیا را به هزاران نفر دیگر میشناساند. یعنی نیمه خالی لیوان او خیلی است ازنظر ظاهری. این فرد شاید اگر در بعضی از مناطق جهان بود، نمیگویم در ایران، شاید میگفتند که این بنده خدا را ببرید یک آسایشگاه، از طریق خون مثلاً یک غذایی به او بدهید، تا موقعی که از دنیا میرود. ولی فرصت برابر، و نه ترحم، باعث میشود آن آدم اینهمه پیشرفت بکند. و خودباوری آن آدم را هم نمیشود انکار کرد. مجری: دقیقاً همینطور است. اینکه ما افراد را باور کنیم و فرصتهای برابر برایشان فراهم کنیم. حالا این فرصتهای برابر خودش داستان دارد دیگر. الآن دیگر امروز در جوامع پیشرفته دیگر صحبت از فرصت برابر نمیکنند، فراتر از آن میگویند که چگونگی استفاده از فرصت برابر مطرح است. یعنی مثلاً شما تصور کنید من گوشی دارم، شما هم گوشی دارید، این میشود یک فرصت برابر. ولی میگویند این کافی نیست. اینکه من از گوشی چه استفادهای میکنم و شما چه استفادهای میکنید، اینجایش مهم است. من ممکن است بروم با آن بازی بکنم، یا ممکن است بروم چت کنم و کارهای دیگر انجام بدهم، و شما ممکن است با همان گوشی بروید پژوهشهای علمی انجام بدهید، تحلیلی داده کنید، و سایر موضوعات. بنابراین این فرصت برابری که شما مطرح کردید خیلی عالی است. ولی خب امیدوارم ما به نقطهای برسیم که علاوه بر این که فرصت برابر برای همه فراهم میشود، چگونگی استفاده از آن فرصت برابر را هم درنظر بگیریم، و این خیلی مهمتر از خودِ فرصت برابر است. بخش پایانی برنامه است. اگر نکته یا صحبت خاصی دارید ما در خدمتتان هستیم، صحبتهای پایانی شما را میشنویم، و بعد از آن از شما و شنوندگانمان خداحافظی میکنیم. ترکاشوند: هرچند من خودم را در جایگاهی نمیبینم که بخواهم توصیهای بکنم به سایر افراد، اما بنا به تجربههایی که شده من تصور میکنم که حالا یک بحث جامعه است که چطور با ما رفتار کند، خیلی بحث زیاد شده در این حوزه. اما درمورد خودمان من فکر میکنم که برای تغییر نگرش دیگران که اطرافیان ما هستند، ما خیلی نیاز نیست به کارهایی بپردازیم که خیلی کار شاقی باشد. همه دنیا و خود ما میدانیم که ما قرار نیست حداقل با توجه به امکانات فعلی یک گرافیست بشویم. اما میتوانیم به دیگران اثبات کنیم که ما هم مثل آنها فکر میکنیم، دارای تعاملات اجتماعی هستیم، از شنیدن یک شعر لذت میبریم، و تکیهگاه خوبی برای افراد هستیم آن موقعی که به ما نیاز دارند، و تکیهگاه همیشه یک تکیهگاه مادی نیست. یعنی شما درنظر بگیرید که نیاز نیست شما قدرت فیزیکی ضرورتاً داشته باشید برای اینکه تکیهگاه بشوید. بنابراین این را باید ما به دیگران یاد بدهیم و به دیگران یک جورهایی بگوییم با رفتارمان و با عملکردمان. |
تاریخ ثبت در بانک | 3 دی 1396 |