کد pr-11370  
نام حسین  
نام خانوادگی گلبیدی  
سال تولد 1307  
وضعیت جسمی ناشنوا  
نوع فعالیت علمی-فرهنگی ، خدماتی  
زبان فارسی  
مهارت خدمات فرهنگی گلبیدی از سال 1330 شمسی آغاز گردید. او در سال 1332 لیسانس ادبیات عرب را از دانشگاه اصفهان گرفت. عشق به تدریس و خدمت به کودکان کرولال در سال 1333 در گلبیدی شعله ور شد. ایشان در این زمان آموزگار کلاس سوم دبستان ملی جعفری اصفهان بودند.  
اهم فعالیت ها بنیانگزار مدرسه ناشنوایان اصفهان  
کشور ایران  
متن زندگی نامه کتاب خدمات مرحوم حسین گلبیدی
17 آذر 1393/0 دیدگاه /در تولیدات, کتابهای منتشر شده /
چاپ
خدمات مرحوم حسین گلبیدی
بنیانگزار مدرسه ناشنوایان اصفهان
تهیه شده در دفتر فرهنگ معلولین
شناسنامه
بهکوشش: محمد نوری، اباذر نصر اصفهانی
امور فنی: مهرداد عالم زاده
تاریخ: زمستان 1390
ناشر: دفتر فرهنگ معلولین
قم، خیابان صفائیه، کوچه37، کوچه3، پلاک26٫
تلفن: 37738019 دورنگار: 37734804-025
www.HandicapCenter.com
info@HandicapCenter.com
هرگونه برداشت و استفاده از کتاب، تنها با ذکر مأخذ و اجازه دفتر امکان پذیر است.
فهرست
مقدمه 5
درگذشت حسین گلبیدی، نخستین آموزگار ناشنوایان اصفهان/ روزبه قهرمان 7
حسین گلبیدی؛ آموزگار و بنیانگزار مدرسه ناشنوایان اصفهان 9
آموزگار عاشق و تأسیس مدرسه ناشنوایان 15
دبستان کرولال‌های گلبیدی اصفهان، مرکز آموزشی برای/ محمد نوری 21
تاریخچه آموزش و پرورش ناشنوایان در اصفهان/ مصاحبه‌کننده: اباذر نصر اصفهانی 27
یاد ماندگار: گفتگو با حسین گلبیدی/ مصاحبه‌کننده: جواد محقّق 41
مقدمه
تاکنون در عرصه معلولین و معلولیت، خدمات ارزنده فراوانی بوده است. از سوی دیگر چه بسیار نیکوکاران یا معلمان دلسوز و زحمتکش همه جان و جوانی خود را برای رشد فرزندان ناشنوا یا نابینای این سرزمین در طبق اخلاص نهادند. امّا متأسفانه بسیاری از این افراد گمنام مانده اند. در عرصه ناشنوایی، مردم ایران، اغلب مرحوم باغچه بان را می‌شناسند با اینکه افرا دیگری مثل مرحوم حسین گلبیدی بوده اند که نقش بسیار حساس و سازنده ایفا نمودند. اما تلاش های او برای کودکان و نوجوانان ناشنوا به جامعه معرفی نشده است.
نخستین بار وقتی در سالهای 1382 تا 1385 مشغول دانشنامه ناشنوایان بودم، توسط پیرمرد باصفایی با خدمات گلبیدی آشنا شدم. گروهی را مأموریت دادم تا او را پیدا کنند و حداقل خاطرات و تجارب او را ضبط نمایند. این تلاش به درج مصاحبه ای با او و نیز مقاله هایی درباره او در این دانشنامه منجر شد. البته پیش از این هم نشریه معلم در دی ماه 1378 مصاحبه مفصلی با او انجام داده بود. این نشریه، او را «نخستین خط شکن سکوت در دنیای کودکان ناشنوای اصفهان» نامیده بود. این وصف را برای او زیبا یافتم و اکنون که حسین گلبیدی، این آموزگار عاشق، از میان ما رفته بر خود مباهات می کنیم که مجدداً کتابچه ای درباره او منتشر کنیم. این دفتر به صورت مجموعه چند مقاله است، هر چند برخی از قسمت های مقالات نسبت به یکدیگر هم پوشانی و تکرار دارد ولی برای حفظ اصالت مقالات از حذف این قسمت-ها خودداری کردیم.
دفتر فرهنگ معلولین، درصدد معرفی چهره های پرکار و خادم معلولین است تا از این طریق فرهنگ خدمت به جامعه معلولین فراگیر شود. همچنین تجارب آنان به فراموشی سپرده نشود، بلکه مجدداً در اختیار نسل جوان قرار گیرد. امیدواریم معلولین مسلمان و مومن قدر زحمات بزرگانی چون گلبیدی را بدانند و پاسدار میراث پرافتخار آنان باشند. از خداوند منان طلب درجات عالی برای مرحوم گلبیدی و علوّ مدارج معنوی را برایش خواستاریم. از فرهیختگان معلول یا معلولیت پژوه استدعا داریم، نقدها و راهنمایی خود را دریغ نفرمایند.
محمد نوری
درگذشت حسین گلبیدی، نخستین آموزگار ناشنوایان اصفهان
روزبه قهرمان
حسین گلبیدی از پیشاهنگان آموزش ناشنوایان در اصفهان و پایه‌گذار نخستین مدرسه ناشنوایان در آن شهر در سکوت رسانه‌های خبری در 29 آبان ماه 1389 در سن 82 سالگی درگذشت و در جوار حق به سکوتی ابدی رسید.
درگذشت او تنها از سوی انجمن‌های ناشنوایان گرامی داشته شد و رسانه‌های خبری در میان هیاهوی خبرهای بزرگ روزگار ما، درگذشت این آموزگار فداکار ناشنوایان را به دست فراموشی سپردند.
حسین گلبیدی که به سال 1307 در محله بید آباد اصفهان به دنیا آمده بود آموزش ابتدایی را در یک مکتب خانه در مسجد سید و مسجد آمیرزا باقر گذراند. پس از گذراندن دوره سربازی با تلاش و پشتکار به تحصیلات تکمیلی در دانشگاه پرداخت و لیسانس ادبیات عرب را از دانشگاه اصفهان گرفت.
خدمات فرهنگی گلبیدی از سال 1330 شمسی آغاز شد. عشق به آموزش سبب شد که او در سال 1333 به عنوان آموزگار کلاس سوم دبستان ملی جعفری اصفهان سرگرم کار شود. گلبیدی در بهمن همان سال به استخدام رسمی آموزش و پرورش در آمد و به روستایی در حوالی شهر بروجن منتقل شد. از آن جا که او به آموزش کودکان کرولال نیز علاقه داشت، ایشان تلاش کرد این آموزش را با یک کودک کرولال به نام «اسحاق ایرانپور» تجربه کند. این تجربه به علاقه گلبیدی به آموزش کودکان ناشنوا افزود تا جایی که از وزارت فرهنگ درخواست امتیاز تأسیس دبستانی برای کودکان ناشنوا در اصفهان کرد.
گلبیدی در گفت و گویی که با موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان در سال 1387 داشت، یاد آور شد که در آن زمان او از فعالیت باغچه‌بان بی خبر بود تا آن که در مرداد 1334 در سفری به تهران با کارهای جبار باغچه‌بان و آموزشگاه او در تهران آشنا می‌شود. باغچه‌بان ضمن ستایش از تلاش‌هایش، او را تشویق به ادامه کار می‌کند. گلبیدی به اصفهان باز می‌گردد و با پشت کار آموزش ناشنوایان را در اصفهان پی می‌گیرد.
موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان درگذشت این آموزگار پرکار و فداکار را به خانواده ایشان و همه فرهنگ دوستان ایران به ویژه جامعه ناشنوایان تسلیت می‌گوید.
حسین گلبیدی؛ آموزگار و بنیانگزار مدرسه ناشنوایان اصفهان
حسین گلبیدی در 1307 در محله بیدآباد اصفهان به دنیا آمد تحصیلات ابتدایی را در مکتبی که در مسجد سید اصفهان و مسجد آمیرزا باقر دایر بود، گذراند.
خدمات فرهنگی او از 1330 آغاز گردید. او در 1332 کارشناسی ادبیات عرب را از دانشگاه اصفهان گرفت. عشق به تدریس و خدمت به کودکان کر و لال در 1333 که آموزگار کلاس سوم دبستان ملی جعفری اصفهان بود، در او شعله‌ور شد. حادثه‌ای که منجر به پیدایش این روحیه و انگیزه در او شد.
در آن دوره، با کودک کر و لالی مواجه شده بود که پدرش برای جلوگیری از رها شدن در کوچه و خیابان، او را به دبستان سپرده بود. او چون زبان نداشت و نمی‌توانست با بچه‌ها ارتباط برقرار کند، در ساعات تفریح در کناری می‌ایستاد و به دیگران نظاره می‌کرد. دل گلبیدی به حال او سوخت و برای اینکه او را از ناراحتی درآورد، او را نزد خود می‌خواند و با ایما و اشاره با وی صحبت می‌کند، کودک کرولال خوشحال می‌شد. گلبیدی هم از اینکه توانسته او را از تنهایی ناراحت کننده خارج کند، دلشاد ‌شده بود.
به تدریج گلبیدی، چند کلمه‌ای به او آموخت و چون کلمات را توانست خوب تلفظ کند، او را به دفتر دبستان نزد معلمان می‌برد تا تشویقش کنند. سپس به مدیر دبستان پیشنهاد کرد تا اجازه دهد این کودک را در کلاس خود جای دهد و او را آموزش دهد و در امتحانات، با سایر شاگردان امتحان دهد.
این پیشنهاد پذیرفته شد و گلبیدی شروع به تدریس او کرد. هنوز چند ماهی نگذشته بود که پیشرفت یادگیری او مخصوصاً شعری که به او آموخته بود و در مقابل سایر معلمان اجرا کرد، باعث تعجب آنان شد.
در نهایت، این کودک کرولال توانست در امتحانات ثلث دوم در میان شاگردان شنوا به رتبه اول دست یابد. این امر بیش از پیش او را علاقمند به ادامه کار با کرولالها کرد. در این هنگام او به مدیریت مدرسه‌ای که با دبستان اخیر حدود شش کلیومتر فاصله داشت، منصوب شد. به علت داشتن علاقه ویژه به همان کودک کرولال، صبح ها با دوچرخه به در منزل او می‌رفت و او را به مدرسه می‌برد و عصرها نیز با دوچرخه او را به منزل باز می‌گرداند.
گلبیدی در بهمن 1333 رسماً به استخدام آموزش و پرورش درآمد و به روستای فرادنبه، در حوالی شهر بروجن منتقل گردید و چون علاقمند تدریس به کودکان کرولال بود، درباره احتمال وجود این گونه کودکان تحقیق کرد تا اینکه یک کودک کرولال به نام اسحاق ایرانپور به او معرفی شد.
گلبیدی او را همراه با شاگردان شنوا تحت تعلیم قرار داد. پس از مدتی که اسحاق توانست چند صفحه از کتاب اول را به درستی بخواند و املای آن را بنویسد، اداره فرهنگ بروجن این گونه پیشرفت کودک کرولال را تأیید کرد و نتیجه آن را به اداره فرهنگ اصفهان گزارش داد.
پس از یکسال، چون تعداد شاگردان کرولال به هشت نفر رسید، اداره فرهنگ اصفهان به ناچار در 1335 ابلاغ مدیریت و آموزگاری دبستان کرولالها را برای گلبیدی صادر کرد.
بدین ترتیب، تاریخ آموزش ناشنوایان اصفهان، بعد از تبریز و تهران، برای اولین بار با کار گلبیدی آغاز گردید.
این دبستان در دو سال اول در منزل محقری در خیابان طالقانی دایر بود و سپس به منزل وسیعی دارای مساحت هزار متر مربع در مقابل مدرسه چهارباغ کوی عالم‌آرا منتقل یافت که پرداخت اجاره پنج ساله آن بر عهده گلبیدی بود و اداره فرهنگ اصفهان هیچ گونه کمک مالی نمی‌کرد. بنابراین گلبیدی تا 1340 به تنهایی از صبح تا عصر مشغول تدریس و نیز تنظیف دبستان بود و از عصر تا پاسی از شب گذشته مشغول تهیه وسایل کمک آموزشی بود.
حدود بیست تابلو الکتریکی برای کمک به امر آموزش فارسی، حساب، جغرافیا و مفاهیم کسرهای اعشاری و متعارفی و غیره به دست گلبیدی تهیه شد.
گلبیدی در 1334 امتیاز دبستان کرولالها را از وزارت فرهنگ تقاضا کرد. پس از این تقاضا به تهران احضار شد و برای آزمون به دبستان کر و لالهای باغچه‌بان در دروازه دولت معرفی شد.
گلبیدی که باغچه‌بان را نمی‌شناخت، تا آن روز گمان می‌کرد که خود، نخستین آموزگار کودکان کر و لال است؛ غافل از اینکه باغچه‌بان سی سال پیش از این، آموزش کر و لال ها را آغاز کرده بود.
جبار باغچه‌بان پس از آزمایش او را پذیرفت. اما به‌رغم اصرار فراوان باغچه‌بان، برای ماندن و اقامت او در تهران، گلبیدی به اصفهان بازگشت. پس از بازگشت، مدیریت دبستان مفید اسلامی را عهده‌دار شد. بالاخره در 1335 شمسی اداره فرهنگ اصفهان مجوز تأسیس دبستان کر و لالهای اصفهان را صادر کرد. این دبستان، دو سال در منزل کوچکی در خیابان طالقانی دایر بود. پس از آن به منزل بزرگی منتقل شد. اما اداره فرهنگ به او کمکی نمی‌کرد.
در 1340، دکتر مهران، وزیر فرهنگ، به اصفهان رفت پس از بازدید از کر و لالهای اصفهان، ومدرسه آقای گلبیدی و مشاهده طرز کار تابلوهای الکتریکی ویژه آموزش هندسه که چند شکل هندسی روی آن ایجاد و مشخصات آنها توضیح داده شد، دستور اعطای نشان عالی به گلبیدی را صادر کرد و مبلغی حدود پنج برابر حقوق ماهانه را به عنوان پاداش داد و وعده اعزام آموزگار و مستخدم برای کمک به گلبیدی را داد.
او در 1342 قطعه زمینی وقفی به مساحت هزار و پانصد متر را که در کوی دولت سابق و خیابان آیت‌الله طیب فعلی واقع شده است، از اداره اوقاف اصفهان اجاره کرد و با هزینه شخصی بنایی به وسعت چهارصد متر مربع در آن ایجاد کرد.
گلبیدی در 1362 که بازنشسته شد، حدود هفت آموزگار و معلم کارگاهی داشت و شاگردان دبستان افزون بر خواندن و نوشتن، با فنون برق، مشبک‌کاری، ماشین‌نویسی، درودگری و نقاشی آشنا می‌شدند.
گلبیدی در اواخر عمر در مغازه‌ای در پاساژ خیابان آیت‌الله طالقانی کار می‌کرد و در جمع‌آوری اعانه برای انجمن حمایت از زندانیان اصفهان فعالیت می‌کرد و با فروتنی خاص و علاقه ویژه به ناشنوایان در مراسم آنان مانند مراسم اختتامیه ششمین گردهمایی مسئولان کانون-های ناشنوایان کشور (اردیبهشت 1382) که از سوی هیئت مدیره کانون ناشنوایان اصفهان برپا شد، حضور می‌یابد و با سخنرانی خویش رهنمودهای لازم را به حضار می‌دهد.
از گلبیدی، اثر مستقلی در زمینه آموزش ناشنوایان در دسترس نیست. ولی دیدگاه ها و تجارب او در لابه‌لای سخنرانی و مصاحبه‌ها، به صورت مکاتبه و خاطره‌نویسی دیده می‌شود. او، در به کارگیری وسایل کمک آموزشی در امر آموزش کودکان ناشنوا برای یادگیری درس و لزوم آموزش هنر و فنون به شاگردان ناشنوا برای تقویت و باروری استعداد ذاتی، تأکید دارد.
مآخذ
باغچه‌بان، ثمینه، بهره ناشنوایان، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1355، ص 52-51؛ قهرمان، روزبه، بررسی چگونگی گسترش آموزش و پرورش ناشنوایان در جهان اسلام، به خصوص در ایران، پایان‌نامه کارشناسی ارشد در رشته تاریخ و تمدن ملل اسلامی، مشهد، دانشگاه آزاد، 1381؛ همو، مصاحبه «مکاتبه» با حسین گلبیدی و پاسخ او، 20/3/1382، ص176-174؛ گلبیدی، حسین، آیین فرزانگی، اداره کل آموزش و پرورش استان اصفهان 1376، ص 192-175؛ اطلاعات شخصی حسین گلبیدی.
آموزگار عاشق و تأسیس مدرسه ناشنوایان
حسین گلبیدی در محله بید آباد اصفهان به سال 1307 شمسی به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی را در مکتبی که در مسجد سید اصفهان و مسجد آمیرزا باقر دایر بود، گذراند.
خدمات فرهنگی گلبیدی از سال 1330 شمسی آغاز گردید. او در سال 1332 لیسانس ادبیات عرب را از دانشگاه اصفهان گرفت.
عشق به تدریس و خدمت به کودکان کرولال در سال 1333 در گلبیدی شعله ور شد. ایشان در این زمان آموزگار کلاس سوم دبستان ملی جعفری اصفهان بودند.
در این زمینه «گلبیدی» می‌گوید: در آن زمان، با کودک کرولال مواجه شدم که پدرش برای جلوگیری از رها شدن در کوچه و خیابان، او را به دبستان سپرده بود. او چون زبان نداشت و نمی‌توانست با بچه‌ها ارتباط برقرار کند، در ساعات تفریح در کناری می‌ایستاد و به دیگران نظاره می‌کرد، دلم به حال او سوخت و برای اینکه او را از ناراحتی درآورم، او را نزد خود می‌خواندم و با ایما و اشاره با وی صحبت می‌کردم، کودک کرولال خوشحال شد. منهم از اینکه توانستم او را از تنهایی ناراحت کننده خارج کنم، دلشاد می‌شدم.
رفته رفته چند کلمه ای به او یاد دادم و چون کلمات را توانست خوب تلفظ کند، او را به دفتر دبستان نزد معلمان می‌بردم تا او را تشویق کنند.
بنابراین به مدیر دبستان پیشنهاد کردم که اجازه دهد این کودک را در کلاس خود بنشانم و او را تعلیم بدهم و در موقع امتحانات، با سایر شاگردان امتحان بدهد. خوشبختانه این پیشنهاد مورد قبول واقع شد و من شروع به تدریس او کردم. هنوز چند ماهی نگذشته بود که پیشرفت یادگیری او مخصوصا شعری را که به او آموخته بودم و در مقابل سایر معلمان اجرا کرد، باعث تعجب آنان شد. در نهایت، این کودک کرولال توانست در امتحانات ثلث دوم در میان شاگردان شنوا به رتبه اول دست پیدا کند. این امر بیش از بیش مرا علاقمند به ادامه کار با کرولالها کرد.
در این موقع، من به مدیریت مدرسه ای که با دبستان اخیر حدود شش کیلومتر فاصله داشت، منصوب شدم. به علت داشتن علاقه ویژه به همان کودک کرولال، صبح ها با دوچرخه به درب منزل او می‌رفتم و او را به مدرسه می‌بردم و عصر ها نیز با دوچرخه او را به منزل باز می‌گرداندم.
گلبیدی در بهمن 1333 رسماً به استخدام آموزش و پرورش درآمد و به قریه «فرادنبه» در حوالی شهر بروجن منتقل گردید و چون علاقمند تدریس به کودکان کرولال بود، در مورد احتمال وجود اینگونه کودکان تحقیقات به عمل آورد تا اینکه یک کودک کرولال به نام «اسحاق ایرانپور» به او معرفی شد.
گلبیدی او را به همراه با شاگردان شنوا تحت تعلیم قرار داد. پس از مدتی که اسحاق توانست چند صفحه از کتاب اول را بدرستی بخواند و هم املا آن را بنویسد.
اداره فرهنگ بروجن اینگونه پیشرفت کودک کرولال را تایید کرد و نتیجه آن را به اداره فرهنگ اصفهان گزارش دادند از این رو، گلبیدی بخاطر عشق و علاقمندی زیاد به کار با کرولالها، تقاضای امتیاز دبستان کر و لالها را از وزارت فرهنگ کرد لذا در مرداد 1334 به تهران احضار شد و برای آزمایش، به دبستان «کر و لالهای باغچه‌بان» که در دروازه دولت دایر بود، معرفی شد.
ناگفته نماند که گلبیدی نام «جبار باغچه‌بان» و وجود دبستان برای تعلیم به کودکان کر و لالها را نشنیده و نمی دانست و تصورش این بود که او مبتکر تدریس کر و لالها در ایران است. بنابراین وقتی به حضور باغچه‌بان رسید، متعجب شد که سی سال قبل از او، باغچه‌بان این کار را آغاز کرده است.
باغچه بان در این دیدار، پس از آزمایش ها، گلبیدی را ستود و با بزرگواری گفت:
«با توجه به علاقه ای که به تدریس کر و لالهای دارید، من از وزارت فرهنگ تقاضا می کنم که تو را به این دبستان منتقل کند و به اندازه ای که اداره فرهنگ به تو حقوق می دهد، فوق العاده می دهم و زنی را هم به عقد تو در می آورم و یکی از اطاق های دبستان را هم در اختیارت قرار می‌دهم.»
اما متأسفانه پیشنهاد باغچه‌بان در نزد وزارت فرهنگ، عملی نگردید و گلبیدی دوباره به اصفهان برگشت و به دبستان «مفید اسلامی» معرفی شد.
صاحب امتیاز دبستان قبول کرد، گلبیدی مدیریت آن را به عهده بگیرد و در صورت داشتن اوقات بیکاری با کودکان کرولال کار کند، او توانست رسماً اوّلین کودک کرولال را که بسیار کم بنیه بود، به شاگردی بپذیرد. بعد از یکسال، چون تعداد شاگردان کرولال به هشت نفر رسید، اداره فرهنگ اصفهان به ناچار در سال 1335 ابلاغ مدیریت و آموزگاری دبستان کر و لالهای را برای گلبیدی صادر کرد. بدین ترتیب، تاریخ آموزش ناشنوایان اصفهان (بعداز تبریز و تهران) برای اوّلین بار توسط گلبیدی آغاز گردید. این دبستان در دوسال اوّل در منزل محقری واقع در خیابان طالقانی دایر بود و سپس به منزل وسیعی دارای مساحت هزار متر مربع در مقابل مدرسه چهار باع کوی عالم آرا منتقل یافت که پرداخت اجاره پنج ساله آن را بر عهده گلبیدی بود و اداره فرهنگ اصفهان هیچگونه کمک مالی نمی کرد بنابراین گلبیدی تا 1340 به تنهایی از صبح تا عصر مشغول تدریس و نیز تنظیف دبستان بود و از عصر تا پاسی از شب گذشته مشغول تهیه وسایل کمک آموزشی بود.
حدود بیست عدد تابلو الکتریکی برای کمک به امر تعلیم فارسی، هندسه، حساب، جغرافیا و مفاهیم کسرهای اعشاری و متعارفی و غیره توسط گلبیدی تهیه شد. در سال 1340، دکتر مهران – وزیر فرهنگ – به اصفهان آمد و بعد از بازدید از دبستان کرولالهای اصفهان (گلبیدی) و مشاهده طرز کار تابلوهای الکتریکی ویژه آموزش هندسه که چند شکل هندسی روی آن ایجاد و مشخصات آنها توضیح داده شد، دستور اعطای یک نشان عالی به گلبیدی را صادر کرد و مبلغی حدود پنج برابر حقوق ماهانه را به عنوان پاداش داد و وعده اعزام آموزگار و مستخدم برای کمک به گلبیدی را داد.
گلبیدی در سال 1341 صاحب اوّلین آموزگار و مستخدم شد و در سال 1342 قطعه زمینی موقوفه به مساحت هزار و پانصد متر را که در کوی دولت سابق و خیابان آیت الله طیب فعلی واقع شده است، از اداره اوقاف اصفهان اجاره کرد و با هزینه شخصی بنایی به وسعت چهار صد متر مربع در آن ایجاد کرد.
گلبیدی در سال 1362 که بازنشسته شد، حدود هفت آموزگار و معّلم کارگاهی داشت و شاگردان دبستان علاوه بر خواندن و نوشتن، با فنون برق، مشبک کاری، ماشین نویسی، درودگری و نقاشی آشنا میشدند.
مرحوم حسین گلبیدی در اواخر عمرش در موزهای واقع در پاساژ خیابان آیت الله طالقانی کار می کرد و در جمع‌آوری اعانه برای انجمن حمایت از زندانیان اصفهان فعالیت می‌کرد و با فروتنی خاص و علاقه ویژه نسبت به ناشنوایان داشت، در مراسم آنان مانند مراسم اختتامیه ششمین گردهمایی مسئولان کانون های ناشنوایان کشور (اردیبهشت 1382) که توسط هیئت مدیره کانون ناشنوایان اصفهان برپا شد، حضور یافت و با سخنرانی خویش رهنمودهای لازم را به حضار می‌داد.
گلبیدی اثر مستقلی در زمینه آموزش ناشنوایان را از خود باقی نگذاشت. هرچند دیدگاهش در لابه لای سخنرانی و مصاحبه به صورت مکاتبه و خاطره‌‌نویسی دیده می‌شود:
1٫ بکارگیری وسایل کمک آموزشی در امر تعلیم به کودکان ناشنوا (برای تسهیل در یادگیری درس)
2٫ لزوم آموزش هنر و فنون به شاگردان ناشنوا (برای تقویت و باروری استعداد ذاتی)
مأخذ
بنیاد پژوهشهای ناشنوایان ایران.
دبستان کرولالهای گلبیدی اصفهان، مرکز آموزشی برای ناشنوایان در اصفهان
محمد نوری
حسین گلبیدی، همچون جبار باغچه‌بان نقش موثری در خدمات آموزش کر و لالها داشت. او از 1330 در دبستان ملی جعفری مشغول آموزش بود و حادثه‌ای موجب جلب توجه او به ناشنوایان شد.
کودک کر و لالی را به دبستان سپردند. این کودک در زمانهای استراحت، چون زبان نداشت و نمی‌توانست با بچه‌ها ارتباط برقرار کند، در کناری می‌ایستاد و به دیگران نگاه می‌کرد. قلب رئوف گلبیدی برای این کودک به درد آمد. برای اینکه او را از ناراحتی درآورد، گاه او را نزد خود می‌خواند و با ایما و اشاره با وی صحبت می‌کرد.
کودک خوشحال می‌شد و گلبیدی هم از اینکه توانسته بود او را از ناراحتی خارج کند دلشاد می‌شد.
رفته رفته چند کلمه‌ای به او آموخت و چون کلمات را توانست تلفظ کند، او را در دفتر مدرسه نزد معلمان می‌برد و او کلمات را ادا می‌کرد و معلمان او را تشویق می‌کردند و او نیز به ادامه کار علاقمند می‌شد.
پس از مدتی که توانست جملاتی را به او بیاموزد، به مدیر مدرسه پیشنهاد کرد نام کودک را در میان محصلان کلاس اول ثبت کرده و در کلاس خودش به او جایی دهد.
با این پیشنهاد گلبیدی موافقت شد و آن کودک به طور رسمی شروع به تحصیل کرد و با کمال تعجب توانست در امتحانات ثلث دوم در بین دانش‌آموزان سالم، به رتبه اول دست یابد. این امر بیش از پیش گلبیدی را علاقه‌مند به ادامه این کار ساخت.
گلبیدی در 1333 به استخدام رسمی فرهنگ درآمد و او را به بروجن منتقل کردند. چون علاقه‌مند تدریس به کودکان کر و لال شده بود، در بروجن نیز تحقیقاتی درباره وجود کودکان کرولال کرد تا اینکه کودک کرولالی به او معرفی شد و او را همراه با دانش‌آموزان سالم تحت آموزش قرار داد. پس از چند ماه توانست چند صفحه از کتاب را به او بیاموزد که هم بخواند و هم املای آن را بنویسد.
با آزمایشی که اداره فرهنگ بروجن و همچنین اداره فرهنگ اصفهان از این کودک گرفت، هر دو اداره تحقق این کار را گواهی کردند و با وزارت فرهنگ مکاتبه شد تا دستور دهند کلاسی مخصوص این قبیل کودکان دایر کنند.
آبان 1334 اداره فرهنگ اصفهان ابلاغی به عنوان آموزگاری در دبستان « مفید اسلامی» برای گلبیدی صادر کرد. او چون علاقه‌مند به تدریس کرولالها بود، تقاضا کرد او را تنها به آموزش کر و لال ها بگمارند؛ اما متأسفانه اداره فرهنگ در پاسخی همراه با استهزا، می‌نویسد: این اداره برای تدریس کر و لال اعتباری ندارد.
گلبیدی یک سال بعد در 1335، دوباره از وزارت فرهنگ تقاضا می‌کند و این بار با صدور مجوز، اداره فرهنگ اصفهان ابلاغ او را برای مدیریت و آموزگاری مدرسه کرولالها صادر می‌کند. گلبیدی، دو سال در خیابان طالقانی در منزل کوچک اجاره‌ای، کار خویش را ادامه داد و سپس منزل وسیعی که حدود یک هزار متر مربع وسعت داشت، مقابل مدرسه چهار باغ کوی عالم‌آرا اجاره کرد و تا 1340 به تنهایی عهده‌دار امر تدریس و حتی نظافت مدرسه بود.
در این مدت اداره فرهنگ هیچ گونه آمادگی برای کمک به او نشان نداد. او هم از صبح تا عصر مشغول تدریس و از عصر تا پاسی از شب گذشته مشغول تهیه وسایل کمک آموزشی بود. او در این سالها، نزدیک به بیست تابلوی الکتریکی برای آموزش درسهایی نظیر فارسی و حساب و هندسه و جغرافیا، تهیه کرد.
در 1340 دکتر مهران، وزیر فرهنگ، از مدرسه بازدید کرد و با مشاهده روش کار این تابلوها و موفقیت‌های گلبیدی، دستور اعطای یک نشان، و نیز دستور کتبی مبلغی معادل پنج ماه حقوق به عنوان پاداش را صادر کرد و درباره معلم و مستخدم هم به مدیر کل دستوراتی داد.
البته نشان و پاداش داده شد، اما از معلم و مستخدم تا سال 1341 که هدایت‌الله موسوی به مدیریت کل منصوب شد، خبری نبود و در این سال نخستین معلم و مستخدم در اختیار گلبیدی قرار گرفت.
مرحوم گلبیدی در 1342 قطعه زمین موقوفه‌ای را که در کوی دولت (آیت ‌الله طیب فعلی) بود، از اداره اوقاف اجاره کرد و با هزینه شخصی حدود چهارصد متر ساختمان در آن ایجاد، و مشغول کار شد. او توانست با ایجاد شش کلاس پسرانه و دخترانه و کارگاه های مختلف، دانش‌آموزان را افزون بر خواندن و نوشتن یا حرفه‌های نجاری و مشبک‌کاری، با ماشین‌نویسی، نقاشی و سیم‌کشی برق آشنا کند که هر یک از دانش‌آموزان پس از پایان دبستان به کارهای مورد علاقه مشغول شدند و برخی نیز، تحصیلات را تا مراحل متوسطه و کارشناسی ادامه دادند.
گرچه شروع و ادامه کار با مشکلات بسیاری همراه بود، ولی علاقه شخصی و کم توقعی او موجب ایجاد موسسه‌ای آبرومند و پر افتخار شد.
گلبیدی، در 1362 بازنشست شد و موسسه را به اداره آموزش و پرورش تحویل داد.
تلاش و دلسوزی او در این مدرسه بسیاری را تحت تأثیر قرار داد. شهید مرتضی مطهری در یادداشتی در مهرماه 1349 از خدمات گلبیدی بسیار تجلیل و قدردانی کرده است.
متفکران و فرهیختگان همچون محمد خوانساری در 1349، محمدتقی جعفری در 1345، علی شریعتمداری در 1343، محمدتقی شریعتی در 1343، محمدتقی فلسفی در 1340، حبیب‌الله فضائلی در 1337 و دهها شخصیت داخلی و خارجی دیگر با دیدن مرکز آموزشی گلبیدی یا شنیدن وصف آن در یادداشتهایی، این تلاش را ستوده‌اند.
زندگینامه حسین گلبیدی: آشنایی بیشتر با این مرکز، منوط به آگاهی از زندگی بنیانگذار آن است. او در 1307 در محله بیدآباد اصفهان به دنیا آمد. نخست در مکتب آشیخ عزیزالله سیاهانی در مسجد اصفهان و سپس در مکتب ملااحمد در مسجد آمیرزا باقر، به تحصیلات ابتدایی خود پایان داد. در دوره سربازی با مطالعه شخصی و شرکت در امتحانات متفرقه گواهینامه ابتدایی خود را دریافت کرد. وی مطالعه شخصی خود را ادامه داد و تا دریافت دیپلم پیشرفت کرد.
در 1330 در دبستان ملی مفید، کار خود را آغاز کرد و در 1333 به طور رسمی وارد آموزش و پرورش شد و در 1332 از دانشگاه اصفهان در رشته ادبیات عرب مدرک کارشناسی گرفت. از استادان برجسته او، استاد محمد مهریار، استاد بدرالدین کتابی، دکتر شهرتاش و دکتر موسوی را می‌توان نام برد.
استاد حسین گلبیدی، افزون بر تأسیس دبستان کرولالهای اصفهان، در ده ها فعالیت فرهنگی و اجتماعی شرکت فعال داشته که می‌توان به فعالیت های زیر اشاره کرد: شرکت فعال در تأسیس انجمن تبلیغات دینی با حدود یکهزار عضو در 1335؛ تأسیس دفتر نمایندگی مجله مکتب اسلام در 1340 که در طول سه سال تصدی ایشان، شمارگان آن از صد نسخه به پنج هزار نسخه رسید؛ ریاست موسسه خیریه ایتام، انجمن مددکاری امام زمان(عج) در 1349؛ مشارکت در تأسیس کانون علمی و تربیتی جهان اسلام در 1346؛ شرکت در تأسیس موسسه فرهنگی آموزشی ابابصیر در 1348؛ همکاری با انجمن حمایت از زندانیان اصفهان.
گلبیدی بیشتر این فعالیتها را در محل دبستان کر و لالها انجام می‌داد. از ابتدای تأسیس این مدرسه تا پیش از انقلاب اسلامی ایران، صدها تن از شخصیت های برجسته مملکتی از این مدرسه دیدار کرده و دفتر یادبود این مدرسه را امضا کرده‌اند.
مآخذ
مجله سالانه فرزانگی، ستاد بزرگداشت مقام معلم استان اصفهان، جلد چهارم، بهار 1376، ص 175-179٫
دانشنامه ناشنوایان (دانا)، جلد سوم، تهران، موسسه فرهنگی فرجام جام جم، 1388٫
تاریخچه آموزش و پرورش ناشنوایان در اصفهان در گفت‌‌وگو با حسین گلبیدی
مصاحبه‌کننده: اباذر نصر اصفهانی
مدیریت دانشنامه ناشنوایان از آقای حسین گلبیدی اطلاعات مختصری داشت و می‌دانست از نظر تاریخی ایشان ریشه و سلسله جنبان فرهنگ و آموزش ناشنوایی در منطقه اصفهان است. از اینرو، تصمیم گرفته شد به سراغ او رفته و با انجام گفت‌وگویی، دیدگاه ها و اطلاعات او را ثبت کنیم تا در حافظه تاریخ بماند، و نسلهای آینده ناشنوا و نیز پژوهشگرانِ عرصه ناشنوایی متوجه باشند، چه کسانی، چه نقشهایی آفریده‌اند.
آقای گلبیدی همچون بسیاری از فرهیختگان این مرز و بوم در لابلای تاریخ پرهیاهوی معاصر فراموش شد و حتی آن‌گونه که بایسته او بود از خدماتش سپاسگزاری شایسته نشد.
البته ایشان و همه خادمان و عاشقان فرهنگ ناشنوایی بدانند، مدیریت این دانشنامه علی‌رغم محدودیت های فراوان تا جایی که می‌توانست تلاش کرد تا واقعیت ها، ضبط و ثبت و در لابلای مقالات درج شود؛ حقایق برملا شود و چهره‌های اصیل معرفی شوند. به همین دلیل گفت‌وگویی با آقای حسین گلبیدی انجام دادیم و نوشتار آن را در جلد سوم دانشنامه ناشنوایان، بخش ضمائم به مناسبت مدخل گلبیدی آوردیم.
به امید اینکه همه کسانی که در ساخت بنای رفیع فرهنگ ناشنوایی مشارکت داشتند، شناسایی و معرفی شوند. این آرزو وقتی تحقق پیدا می‌کند که فقط به قله‌ها، مثل جبار باغچه‌بان توجه نکنیم و همه کسانی که در مناطق دور و نزدیک متصدی امور مختلف بوده‌اند معرفی شوند.
من حسین گلبیدی در 1307 در شهرستان اصفهان متولد شدم. پیش از شغل معلمی‌، خیاط بودم. در همان هنگام که خیاط بودم، در انجمن تبلیغات دینی که در اصفهان تأسیس شد، حضور داشتم. آقایان ضیاءالدین، مرحوم آیت‌الله کرمانی و حاج آقا جمال‌الدین صمدی هم در آن انجمن عضویت داشتند. این انجمن در 1324 تأسیس شده بود و نشریه‌ای به نام ندای دین منتشر می‌کرد؛ تا اینکه در 1327 با ممانعت اطلاعات شهربانی، فعالیت آن، عملاً تعطیل شد.
در همان سال، 1327 با دوستان، مجمعی به نام مجمع اتحادیه مسلمین تأسیس کردیم که بیشتر در دوره‌های انتخابات فعال بود. سپس تشکیلاتی به نام کانون علمی و تربیتی جهان اسلام، عضو شدم. دفتر مرکزی آن در اصفهان استقرار داشت. این تشکل شبیه حسینه ارشاد تهران بود و کسانی چون شهید مرتضی مطهری، شهید سید محمد حسینی بهشتی، عضو آن بودند.
پس از یأس و دلسردی از احزاب و تشکل ها، تمامی همت، نیرو و استعداد خود را در عرصه آموزگاری مصرف کردم و بین سال های 1330 تا 1362 فقط به شغل معلمی پرداختم. این دوره از سال های پربرکت و پر خاطره عمرم بود.
پس از پذیرش در آموزش و پرورش، ابتدا در دبستانی به نام «دبستان جعفری»، وابسته به جامعه الاسلامی، مشغول شدم که در خیابان بیدآباد نزدیک مسجد سید واقع شده بود. آغاز ورود من به عرصه ناشنوایی از اینجا شروع شد که سر کلاس دوم ابتدایی بودم، کودک کر و لالی را که هم اکنون در خیابان مسجد سید به شغل پیراهن‌‌دوزی اشتغال دارد، به آن مدرسه آوردند. او را در کلاس پیش‌دبستانی جای دادیم تا بچه‌ها اذیتش نکنند.
در زنگ های استراحت، این بچه را می‌دیدم که گوشه‌ای می‌ایستاد و نظاره‌گر دیگر کودکان بود. همواره برای او ناراحت بودم و سراغ او می‌رفتم و با او صحبت می‌کردم.
پس از مدتی چند کلمه به او آموختم و از او خواستم تا آنها را ادا کند و پس از اینکه او ادا کرد، من خیلی خوشحال شدم و این روش را ادامه دادم.
یادم هست که شعری در کتاب اول دبستان بدین صورت بود: «من که از گل بهترم پسرم من پسرم». این شعر را به او آموختم.
پشت کار او در یادگیری، مرا تشویق کرد تا با او بیشتر کار کنم. در کنار آموزش او همواره به فکر راه حل و چاره‌اندیشی بودم تا انبوهی از ناشنوایان مانند دیگر قشرهای جامعه باسواد شوند و در جامعه مفید و مولد باشند.
وقتی شعری به او یاد می‌دادم، پس از من با زبان بی‌زبانی آن را تکرار می‌کرد. روزی او را به دفتر آوردم که شعر را برای معلم ها بخواند، معلمان و مدیران تحت تأثیر شعرخوانی این کودک قرار گرفتند و مرا تشویق کردند تا کار را با او ادامه دهم. پس از آموزش برخی کلمات، به مدیر مدرسه شرکت او در کلاس اول ابتدایی را پیشنهاد دادم تا بلکه او را، فوق‌العاده درس بدهم.
با پذیرش این پیشنهاد، دوره آموزشی ناشنوایان عملاً آغاز شد و شروع درس دادن به او اولین تجربه من بود. معمولاً ناشنوایان دقت زیاد دارند و کارهای ظریف و نیازمند به حوصله و دقت را بهتر از افراد سالم انجام می‌دهند. مثلاً خط و نقاشی آنها خیلی خوب است. زیرا هنگام کار، همه حواسشان معطوف به کار است.
این کودک که در سطح محدود و با امکانات کم آموزش داده شد، در ثلث دوم، شاگرد اول شد. حدود یک سال که آنجا بودم مدام روی این کودک کار کردم و به عنوان اولین ناشنوایی که تعلیم می‌دادم.
تجربه‌های مفیدی کسب کردم. سپس به مدیریت مدرسه‌ای در دروازه دولت، کوچه جهانبانی منصوب شدم. منزل این کودک در بیدآباد بود؛ و فاصله‌ها زیادتر شده بود. از این رو، خودم هر روز صبحها با دوچرخه او را از منزل به مدرسه می‌آوردم و عصر هم باز می‌گرداندم. البته همه فعالیت‌های آموزشی من درباره این کودک بدون حقوق و رایگان بود.
در 1333 در اداره فرهنگ استخدام شدم. قبل از آن در استخدام مدرسه ملی بودم. پس از استخدام به بروجن، قریه فردامبه منتقل شدم. در آنجا چون علاقه‌مند به آموزش کر و لالها بودم، به جستجوی بچه‌های کرولال پرداختم.
دست‌فروشی یک فرزند کر و لال داشت؛ به او پیشنهاد آوردن فرزندش به مدرسه و آموزش او را دادم؛ اما با مخالفت او مواجه شدم.
سپس به بروجن رفتم و فرزند ناشنوای یک قصاب را پیدا کردم. او را تشویق به درس و آمدن به مدرسه کردم و مقدمات پذیرش او را فراهم کردم. پس از پذیرش او هر روز با دوچرخه به فردامبه می‌آمد.
مسافت فردامبه تا بروجن حدود هشت تا نُه کیلومتر بود. پس از مدتی تصمیم گرفتم با اداره آموزش و پرورش درباره طرح ها و علاقه‌ها و کارهای خودم مکاتبه کنم. نامه نوشتم که من در اصفهان چنین برنامه‌ای داشتم و مایل هستم با مساعدت اداره، کلاسی ویژه ناشنوایان برگزار کنم. البته فکر می‌کردم که این کار ابتکار من در ایران است؛ غافل از اینکه مرحوم باغچه‌بان پیش از من این کار را آغاز کرده است.
این نامه به تهران ارسال شد و به دلیل تعهد خدمت پنج ساله در خارج از شهر، کاری از پیش نرفت. نامه دیگر به مدیریت اداره نوشتم و تأکید کردم که نمی‌خواهم منتقل شوم و هر جایی که اداره آموزش و پرورش صلاح بداند، آمادگی دارم برای این کار خدمت کنم.
در مرداد ماه 1334، یکی از دوستان ساکن شهرکرد خبر موافقت با انتقالی را به من رساند. من به تهران رفتم و سراغ آقای احمد مهران را که معاون وزیر فرهنگ بود گرفتم. البته توصیه‌ای از حاج آقا فیض‌الله نوری دبیر فیزیک در اصفهان به همراه داشتم؛ آقای مهران قبلاً مدیر مدرسه هراتی بود و با آقای نوری آشنایی و روابط دوستانه با هم داشتند. به هر حال اینها زمینه‌های مساعد برای موافقت با طرح من بود.
وقتی سراغ آقای مهران رفتم، با پرسش و گفت‌وگو اطلاعاتی از کارهای من به دست آورد. از جمله پرسید: گواهی آموزش به کرولالها را چه کسی به شما داده است؟ گفتم اداره‌های آموزش و پرورش اصفهان و بروجن مجوز داده‌اند.
ایشان گفت: اینها متخصص در این زمینه نبوده‌اند و صلاحیت اعطای گواهی نداشته‌اند. از اینرو شما را به آقای باغچه‌بان معرفی می‌کنم و اگر ایشان گواهی کرد، شما را منتقل می‌کنیم.
بهرحال نزد آقای باغچه‌بان رفتم و او مرا آزمود و گفت: به نظر من شما کر و لال‌ها را بهتر از سالم‌ها می‌توانید آموزش دهید. آنگاه پرسید: متأهل هستید؟ گفتم: نه. گفت: اگر بیایی تهران و کمک من باشی، من به اندازه پرداخت اداره فرهنگ، به شما حقوق می‌دهم. البته فوق‌العاده هم می‌دهم و وسایل ازدواجت از جمله خانه‌ای را نیز فراهم می‌کنم.
در پاسخ گفتم: مانعی ندارد؛ اما قلباً مایل به رفتن به آنجا نبودم. زیرا مدرسه باغچه‌بان مختلط بود و پسران و دختران، بزرگ بودند و من هم مجرد بودم و احساس کردم مفسده دارد. ولی فکر کردم اگر پاسخ منفی دهم، ایشان مرا تأیید نمی‌کند. به همین سبب پذیرفتم.
ایشان گفت: با آقای مهران، معاون وزیر، در این زمینه صحبت می‌کنم. پس از آنجا به منزل آیت‌الله کاشانی رفتم. به دلیل ارتباطات قبلی، با ایشان آشنا بودم؛ گزارشی از کارهای خود را به ایشان دادم و در ادامه گفتم: مایل نیستم به تهران بیایم و دوست دارم در اصفهان استخدام بشوم و به آموزش کر و لالها همت بگمارم.
پسر ایشان، سید مصطفی کاشانی، نماینده مجلس بود. یک نامه خطاب به آقای مهران نوشت و درخواست استخدام کرد. زیرا فهمید که مهارت و اطلاعاتی در زمینه ناشنوایان دارم. گفت: من با آقای باغچه‌بان صحبت می‌کنم و شما چند روز دیگر بیا و جواب را بگیر.
پس از چند روز به ملاقات ایشان رفتم، گفت: من دستور داده‌ام شما را به شهرتان منتقل کنند تا همان برنامه را ادامه دهید. سپس به بروجن برگشتم و دائم با اداره اصفهان در تماس بودم. بالاخره در شهریور ماه اطلاع یافتم که ابلاغم آمده، ولی با عنوان آموزگاری دبستان مفید که دبستان عادی بود و در فلکه چهارسوق در خیابان طالقانی کنونی قرار داشت. به آنجا رفتم و گفتم: من می‌خواهم کرولال درس بدهم.
آنها گفتند: شما را به عنوان آموزگار فرستاده‌اند. ولی اگر مدیریت مدرسه را قبول کنید و افزون بر آموزش چند ساعته در کلاس، کارهای دفتری را هم قبول کنید، می‌توانید شاگرد کر و لال بگیرید و به آنها درس بدهید.
من هم مجبور بودم به خاطر کار و علاقه‌ام این پیشنهاد قبول کنم. آنگاه برای آموزش کر و لالها آگهی دادم. از اینرو باید دبستان «مفید» در سال 1334، را اولین مدرسه برای آموزش ناشنوایان اصفهان دانست.
تا سال 1335 آنجا بودم؛ و حدود شش نفر کر و لال که دختر و پسر بودند و سر کلاس ها حاضر می‌شدند آموزش دیدند. در این مدت بعضی از بچه‌های کر و لال را خودم با دوچرخه می‌آوردم و می‌بردم. این ماجرا تا سال 1335 ادامه داشت.
در 1335 تقاضای امتیاز تأسیس مدرسه کر و لال را به اداره دادم؛ یعنی مدرسه‌ای با عنوان دبستان کر و لا‌لها دایر کنم. بالاخره با تلاش فراوان امتیاز را گرفتم. مهم این بود که اداره آموزش و پرورش مجبور شد تمام وقت مرا به این کار اختصاص دهد و من به آرزوی قلبی خود که تلاش دائمی برای ناشنوایان بود رسیدم.
پس از مدتی از دبستان «مفید» بیرون آمدیم و آموزش ناشنوایان را به خیابان طالقانی، کوچه علی‌قلی‌بیگ به یک خانه محقری منتقل کردیم. این منزل محقر، اولین دبستان کر و لال های مستقل در اصفهان بود. اجاره آن خانه، در هر ماه 180 تومان بود و این اجاره در آن زمانم سنگین بود. مجبور بودم با تلاش فراوان اجاره دیگر هزینه‌های مدرسه را از جاهای مختلف تهیه می‌کردم. از جمله، بر طبق مصوبه قانونی، می‌توانستیم از خارجی‌های ساکن در ایران مطالبه مبالغی به عنوان مالیات داشته باشیم؛ با استفاده از همین شیوه قانونی، از امریکایی ها یک کارگاه نجاری با تمام وسایل گرفتیم.
تعدادی میز و نیمکت گرفتیم. نیکوکار دیگری یک نفر هم یک دستگاه سمعک چند نفره هدیه کرد. یکی هم آمپلی فایر و چندین وسیله مورد نیاز دیگر اهدا کرد. البته از بچه‌ها هم ماهیانه بین 4 تا 5 تومان می‌گرفتیم.
حدود 2 سال در آن مکان بودیم. این نکته مهم است که تا 7 سال مدرسه و آموزش ناشنوایی را خودم به تنهایی مدیریت می‌کردم و از برنامه‌ریزی و ارتباطات تا دیگر کارها، همه را به تنهایی انجام می‌دادم؛ بالاخره در مدرسه مدیر و هم معلم و هم مستخدم بودم. در آن سالها ابتکاری داشتم، درست مانند مانیتور کامپیوتر کار می‌کرد.
تابلوهایی ساخته بودم که تمام درسها را می‌توانستیم روی آنها نمایش دهیم. این تابلوها، بیست عدد بود و با برق کار می‌کرد. در اثر دیدن همین تابلوها بود که نیکوکارها، حتی آمریکاییها خوششان می‌آمد و مساعدت می‌کردند.
این طرح‌ها معمولاً فکر خودم بود. با مطالعه و تفحص، به ویژه احساس نیاز و گاهی اوقات با مشاهده برخی صحنه‌ها به طراحی و ابتکار می‌رسیدم. مثلاً یک تابلو ساخته بودم که تمام اشکال هندسه مسطحه روی آن نمایش داده می‌شد. وقتی یک شکل روی تابلو ایجاد می‌شد فوری چراغ روشن می‌شد و زیر آن نام شکل هم نوشته می‌شد. محاسبه مساحت و محیط آن را نیز نمایش می‌داد تا زمانی که در خیابان طالقانی بودم، حدود سه تابلو درست کردم: یکی برای فارسی و دیگری برای جدول ضرب بود.
وقتی در خیابان طالقانی مستقر بودیم، در 1337، روزی به مرحوم سپاهانی – پدر مسئول کتابفروشی فرهنگسرا واقع در دروازه دولت کنونی- گفتم: جای ما کوچک است. او هم محلی بزرگ را در خیابان چهارباغ، مقابل مدرسه چهارباغ, کنارنهر آب، که حالا پاساژ شده است، پیشنهاد کرد.
ساختمان‌های آنجا خرابه بود. تصمیم گرفتم، یک مکان خیلی خوب و تمیز در آنجا ایجاد کنم. آنجا را پنج ساله به بیست هزار تومان رهن کردم. به فکر افتادم، هزینه اجاره و رهن را از خود محل تأمین کنم.
در این مکان، دو باغچه خیلی بزرگ داشت؛ با باغبانی قرار گذاشتیم که گل تولید کنیم و بفروشیم؛ و زمین و آب از ما و کاشت و فروش گل از او باشد و سالانه مبلغی به مدرسه بدهد. از سوی دیگر دیوارها و ستونهای آنجا را نیز تعمیر کردیم. اسباب بازی مانند چرخ و فلک ساختم.
سال 1340 دکتر مهران وزیر آموزش و پرورش به اصفهان آمد؛ از او دعوت کردیم تا از مدرسه بازدید کند. وقتی به مدرسه آمد من با تابلوها چند شکل نمایش دادم. او پرسید: این تابلوها اختراع کیست؟ گفتم ابتکار خودم است. خیلی خوشحال شد و به مدیر کل آموزش و پرورش اصفهان به نام معصوم خانی، گفت یک نشان برای من از تهران تقاضا کند. همچنین در یاداشتی، دستور پرداخت پنج ماه حقوق اضافی داد.
سپس از مشکلات سوال کرد. من هم گفتم: من اینجا هم مدیرم و هم معلم و هم مستخدم هستم. به همین خاطر ایشان به مدیر کل دستور داد، معلم و مستخدم بدهد.
در 1340 اولین معلم را به ما دادند. البته هر معلم به محض ورود به کلاس نمی‌رفت و ابتدا چند ماه برای آنها دوره آْموزشی می‌گذاشتم و همه روش آموزش ناشنوایان را که اغلب باتجربه به دست آورده بودم به آنها یاد می‌دادم.
بعد از 5 سال و اتمام اجاره، یک باغ 1500 متری در خیابان طیب اجاره کردم و ساختمان مدرسه را در آنجا دایر کردم. پس از انتقال به اینجا، شهرداری هر ماه مقداری کمک می‌کرد؛ منبع دیگر و مهم شهریه بچه‌ها بود.
بعد از بازنشستگی این مکان را به بنیاد فرهنگی امام محمد باقر(ع) واگذار کردم. در این مدرسه افزون بر آموزش نظری، به ناشنوایان حرفه‌وفن هم آموزش می‌دادیم؛ از اینرو کارگاه های نجاری, برق, ماشین‌نویسی و چندین بخش دیگر تأسیس کردیم. در آن وقت حدود 45 دانش‌آموز مشغول بودند. تعداد وضعیت آموزگاران هم خوب شده بود به طوری که برای همه کارگاه ها معلم داشتیم.
این روند تا سال 1362 یعنی موعد بازنشستی اینجانب ادامه یافت. به هر حال، از نظر تاریخی مدرسه «طیب» را باید اولین مرکز حرفه‌ای برای ناشنوایان اصفهان دانست. زیرا برای اولین بار اینجا آموزشهای کلاسیک حرفه‌ای داشتیم.
طرح ادغام مدارس دولتی و مدارس ملی که قبل از پیروزی انقلاب اجاره شد و دولت مدارس ملی را خرید و آنها را دولتی کرد، ما شرکت کردیم و تبدیل به مدرسه دولتی شدیم؛ ولی برنامه‌های ما تغییر نکرد و مدیریت همچنان بر عهده خود من بود.
در مورد منابع آموزشی و متون درسی برای ناشنوایان هم بگویم که ما منبع خاصی برای درس دادن نداشتیم و خودمان منابع را به مناسبت سطح تحصیل و دیگر نیاز ها تهیه می‌کردیم. تا آنجا که خبر دارم، در تهران هم متون درسی و منابع آموزشی خاصی در مدرسه‌های ناشنوایی وجود نداشت.
در سال 1362 بازنشسته شدم و علی‌رغم میل باطنی خود از نظام آموزشی ناشنوایان بیرون آمدم و همه را به اداره آموزش و پرورش تحویل دادم.
الان بعد از گذشت چند دهه کار و تلاش وقتی به گذشته می‌نگرم، ضعف‌ها و قوت‌ها را بررسی می‌کنم؛ کارنامه کل کار را مثبت ارزیابی می‌کنم. اما دلیل اصلی موفقیت من در این راه فقط علاقه بود. حتی به هنگام خواب، خوابِ امور آموزشی ناشنوایان را می‌دیدم. بی‌نهایت به این کار علاقه داشتم. از جاهای مختلف از جمله از مراکز تربیت معلم می‌آمدند تا این مرکز را ببینند و از تجارب خودجوش ما عبرت بگیرند.
غالباً به بازدیدکنندگان می‌گفتم که تمام وسایل و لوازم اینجا را با زحمت تهیه کردم و همه برنامه‌ریزی‌ها از خودم بود و کسی کمک جدی نمی‌کرد. حتی در آغاز، و سال های اولِ شروع آموزش ناشنوایان کمک که نمی‌کردند هیچ، تخطئه هم می‌کردند. گاه با مانع‌تراشی و سنگ‌اندازی جدی هم مواجه می‌شدیم.
بالاخره حدود سه دهه در حوزه فرهنگ و آموزش ناشنوایان تلاش کردم و در سال 1362 که من از مدرسه ناشنوایان بیرون آمدم، به دوره ثبات رسیده بودم و مشکلات متعدد و موانع جانکاه را پشت سرگذاشته بودم. حداقل 50 شاگرد داشتیم و برنامه‌ریزیها بسیار دقیق و منظم شده بود. بهرحال، با بازنشستگی تقریباً اجباری، این مدرسه به دست آموزش و پرورش و سپس به اداره استثنایی سپرده شد.
بعد از بازنشستگی در سال 1362 تقریباً ارتباطم را با کار ناشنوایان قطع کردم؛ زیرا از بازنشستگی ناراحت شدم؛ آنها می‌توانستند مرا تا سال 1364 نگه دارند. ولی بازنشستگی پیش از موعد به من دادند.
این اقدام نسنجیده آنها باعث شد که مأیوس و دلسرد شوم و ارتباط خود را با آموزش ناشنوایان قطع کنم. به ویژه وقتی می‌دیدم برنامه‌ریزیها مبتنی بر تجارب پیشین نیست. البته اخیراً برخی انجمنهای ناشنوایان به سراغ من آمده‌اند و با آنها تبادل فکری دارم. به  
تاریخ ثبت در بانک 7 دی 1395