کد sr-9379  
عنوان اول تعدد دیه در جنایت منجر به ناشنوایی کودکان  
نوع کاغذی ، الکترونیک  
مقاله نشریه فقه  
شماره پیاپی 76  
سال 1392شمسی  
ماه تابستان  
شماره صفحه (از) 143  
شماره صفحه (تا) 156  
زبان فارسی  
موضوعات تعدد دیات ، ناشنوایی کودکان ، تداخل اسباب ، جنایت بر منافع بالقوه ، قانون مجازات اسلامی  
متن مقدمه
شنوایی یکی از حواس پنجگانه انسان است. توانایی درک صدا، با گوش و از طریق تشخیص ارتعاشات صورت میگیرد. عدم توانایی در شنیدن را ناشنوایی میگویند. محروم بودن از این حس، فقط به مفهوم نشنیدن صدا نیست، بلکه ماحصل این محرومیت، موجب عدم دستیابی به بسیاری از امکانات مفید و امیدبخش زندگی فردی و اجتماعی میشود تا آن جا که ممکن است فرد را از مسیر موفقیت دور نماید. ممکن است این حس در جنایات عمدی یا غیرعمدی، آسیب ببیند و شخص از این نعمت، محروم شود.
در شریعت برای از دست دادن این حس، یک دیه کامل در نظر گرفته شده است که جانی باید به مجنیعلیه بپردازد و روایات متعددی نیز بر این حکم دلالت دارند. قانون مجازات اسلامی نیز بر این حکم صحه گذاشته، در ماده 682 بیان میکند: »از بین بردن شنوایی هر دو گوش، دیه کامل و از بین بردن شنوایی یک گوش، نصف دیه کامل دارد; هرچند شنوایی دو گوش به یک اندازه نباشد.«
شاید در اثر جنایت بر شنوایی مجنیعلیه، منافع دیگر وی نیز از بین برود که در این صورت، بر اساس قاعده عدم تداخل اسباب، به تعداد جنایاتی که بر شخص وارد میشود، دیه جداگانه ثابت خواهد بود و این دیهها بر اساس قاعده »عدم تداخل اسباب«، در یکدیگر تداخل نخواهند کرد. قاعده »عدم تداخل اسباب« مورد پذیرش مشهور فقها و اصولیان قرار گرفته است و در همه ابواب فقه بدان استناد میشود )نراقی، 1417 ق، ص304; محقق حلی، 1407 ق، ص403). قانونگذار نیز اصل بودن این قاعده را پذیرفته است و در ماده 538 ق. م. ا بیان میکند:
»در تعدد جنایات، اصل بر تعدد دیات و عدم تداخل آنها است.«
برای تعدد دیات و عدم تداخل دیه آنها مثالهای فراوانی میتوان ذکر کرد; اما مثال مرتبط با این بحث، این است که در اثر جنایت بر شنوایی، گویایی شخص نیز از بین برود و دیگر نتواند تکلم کند که در این صورت، دو دیه ثابت خواهد بود: یک دیه برای شنوایی; و دیه دیگر، برای گویایی )علامه حلی، تحریر الاحکام الشرعیه علی مذهب الامامیه، 1420، ص609) همچنان که ماده 688 قانون مجازات اسلامی نیز به این حکم تصریح میکند:
»هرگاه در اثر جنایتی، حس شنوایی و گویایی، هر دو از بین برود، هر کدام یک دیه کامل دارد.«
آنچه تا کنون بیان شد، درباره اعضایی است که هنگام جنایت، بالفعل موجود است و دارای منفعت بالفعل میباشند; اما گاهی منفعت هنوز به فعلیت نرسیده است و در آینده به فعلیت خواهد رسید، ولی با جنایت وارده، جلوی به فعلیت رسیدن این منفعت بالقوه نیز گرفته میشود. یکی از بارزترین نمونههای این مورد، جنایتی است که بر شنوایی نوزادان وارد میشود و در اثر آن، گویایی آنان که در حال حاضر بالقوه است و هنوز شکل نگرفته و در آینده فعلیت خواهد یافت، آسیب جدی میبیند.
اکثر فقهایی که جنایت بر شنوایی نوزاد را متذکر شدهاند، بر این عقیدهاند که در صورت جنایت غیرعمدی بر شنوایی نوزادی که هنوز قدرت بر گویایی ندارد و در اثر جنایت، گویایی و تکلم وی نیز از بین برود، یک دیه و ارش تعلق میگیرد، نه دو دیه )خمینی، بی تا، ص589) )سبزواری، 1413، ص29). قانون مجازات اسلامی مصوب 1375 نیز به تبعیت از قول مشهور، در ماده 453 خود بیان میداشت:
»هرگاه کودکی که زبان باز نکرده، در اثر کر شدن نتواند سخن بگوید، جانی علاوه بر دیه شنوایی به پرداخت ارش محکوم میشود.«
بر اساس این ماده قانونی، باید میزان پرداختی به مجنیعلیه به عنوان ارش کمتر از میزان دیه آن عضو باشد; چراکه فقهای شیعه و اهل سنت اتفاق نظر دارند که اگر ارش به جنایت بر عضوی مربوط باشد که دیه معین دارد، نباید ارش به اندازه دیه آن عضو یا بیش از آن باشد; و همچنین در عضوی که دیه معین ندارد نیز مقدار ارش باید کمتر از دیه نفس باشد )حاجی دهآبادی، 1384، ص68).
قانونگذار با توجه به تفاوت موجود بین ارش و دیه - که ممکن است به تضییع حقوق مجنیعلیه منجر شود - نظریه غیرمشهور مبنی بر پرداخت دو دیه را در جنایت یادشده ترجیح داده است و به اصلاح این ماده در قانون مجازات اسلامی مصوب اردیبهشت 1392 پرداخته است:
»هرگاه کودکی که زمان سخن گفتن او فرا نرسیده است، در اثر کر شدن نتواند سخن بگوید و یا کودکی که تازه زمان سخن گفتن او فرا رسیده است در اثر کر شدن نتواند کلمات دیگر را یاد گیرد و بر زبان آورد، علاوه بر دیه شنوایی، دیه یا ارش زوال یا نقص گفتار نیز حسب مورد، ثابت میشود.«
این پژوهش به بررسی مبانی فقهی تغییر موضع قانونگذار اختصاص یافته است و با بررسی ادله قائلان به دو دیه و قائلان به دیه و ارش، ثابت خواهد کرد که تفاوتی بین کودک و بزرگسال نیست; و اگر جنایتی موجب از بین رفتن یا مانع شدن منفعتی دیگر )بالقوه یا بالفعل( شود، دیه آن منفعت نیز به طور کامل ثابت خواهد شد.
بررسی دیدگاه فقها
فقها در برابر این فرع فقهی، چند دسته شدهاند: برخی از فقها همچون مقدس اردبیلی در »مجمع الفائده« یا شیخ در »مبسوط«، اصلاً متعرض این فرع نشدهاند. برخی دیگر از آنان، به رغم بیان احتمالات مطرح در این مسأله، از بیان فتوا احتراز جستهاند )فاضل هندی، 1416 ق، ص412; و نجفی، 1404 ق، ص301). دیگر فقهایی که فتوای خویش را بیان نمودهاند، دو دیدگاه متفاوت دارند که در اینجا ضمن بیان دیدگاهها، ادله آنان نیز بررسی خواهد شد.
1. قائلان به دو دیه
برخی از فقها به ثبوت دو دیه قائلند.
صاحب قواعد مینویسد: »إذا ذهب سمع الصبیّ فتعطّل نطقه، فدیتان )علامه حلی، قواعد الاحکام فی معرفة الحلال والحرام، 1413 ق، ص686).
ادله این دیدگاه
دلیل اول: روایات مثبت دیه
در روایات برای هر یک از جنایات منجر به ناشنوایی و عدم گویایی، دیه مستقل در نظر گرفته شده است.
الف( روایات مثبت دیه برای حس شنوایی
روایاتی بر ثبوت دیه حس شنوایی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره مینماییم.
الف - 1) عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ)ع( أَنَّهُ قَالَ: فِی رَجُلً ضَرَبَ رَجُلًا فِی أُذُنِهِ بِعَظْمً فَادَّعَی أَنَّهُ لَایَسْمَعُ قَالَ یُتَرَصَّدُ وَ یُسْتَغْفَلُ وَ یُنْتَظَرُ بِهِ سَنَةً فَإِنْ سَمِعَ أَوْ شَهِدَ عَلَیْهِ رَجُلَانِ أَنَّهُ یَسْمَعُ وَ إِلَّا حَلَّفَهُ وَ أَعْطَاهُ الدِّیَةَ قِیلَ یَا أَمِیرالْمُوْمِنِینَ فَإِنْ عُثِرَ عَلَیْهِ بَعْدَ ذَلِکَ أَنَّهُ یَسْمَعُ قَالَ إِنْ کَانَ اللَّهُ رَدَّ عَلَیْهِ سَمْعَهُ لَمْ أَرَ عَلَیْهِ شَیْئاً )طوسی، تهذیب الاحکام، 1407 ق، ص265; و حر عاملی، 1409 ق، 362).
در این روایت که فقها آن را »صحیحه« دانستهاند )نجفی، 1404 ق، 297; مقدس اردبیلی، 1403 ق، ص433; و مجلسی دوم، 1406 ق، 565) حضرت صادق)ع( درباره مردی که با استخوان به گوش مردی زده و آن مرد ادّعا دارد که شنوایی خود را از دست داده است، فرمود: »در کمین او میمانند و یک سال از او تغافل میشود و منتظر میمانند، اگر شنید یا دو نفر علیه او شهادت دادند که او میشنود، ]که روشن است[ وگرنه او را سوگند میدهند و دیه را به او میپردازند. سوال شد: ای امیرالمومنین، اگر بعداً متوجه شد که او میشنود؟ حضرت فرمود: اگر خداوند شنواییاش را به او باز گرداند، بر او چیزی نیست.«
الف - 2) اِبراهیم بْنِ عُمَر عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ)ع( قَالَ: قَضَی أَمِیرُالْمُوْمِنِینَ)ع( فِی رَجُلً ضَرَبَ رَجُلًا بِعَصًا فَذَهَبَ سَمْعُهُ وَ بَصَرُهُ وَ لِسَانُهُ وَ عَقْلُهُ وَ فَرْجُهُ وَ انْقَطَعَ جِمَاعُهُ وَ هُوَ حَیُّ بِسِتِّ دِیَاتً )فیض، 1406 ق، 686; و کلینی 325 1407).
امام صادق ) فرمود: »امیرالمومنین علی)ع( درباره کسی که مردی را با عصا زده بود و در اثر آن، شنوایی، بینایی، گویایی، عقل، آلت تناسلیاش ]به لحاظ برخی منافع[ رفته و توان آمیزش او نیز از بین رفته بود در حالی که زنده بود، به شش دیه حکم دادند.«
الف - 3) عَنْ یُونُسَ أَنَّهُ عَرَضَ عَلَی الرِّضَا)ع( کِتَابَ الدِّیَاتِ وَ کَانَ فِیهِ فِی ذَهَابِ السَّمْعِ کُلِّهِ أَلْفُ دِینَارً وَ الصَّوْتِ کُلِّهِ مِنَ الْغَنَنِ وَ الْبَحَحِ أَلْفُ دِینَارً وَ شَلَلِ الْیَدَیْنِ کِلْتَاهُمَا الشَّلَلِ کُلِّهِ أَلْفُ دِینَارً وَ شَلَلِ الرِّجْلَیْنِ أَلْفُ دِینَارً الْحَدِیثَ )حر عاملی، 1409ق، ص357).
یونس کتاب دیات را بر حضرت رضا)ع( عرضه کرد و در آن کتاب بود که: »برای از بین رفتن همه شنوایی، هزار دینار; و از بین رفتن همه صوت به گونهای که از بینی حرف میزند و یا جوهر صدایش گرفته شود و با نَفَس حرف زند، هزار دینار; و فلج دو دست با هم و فلج شدن همه بدن، هزار دینار; و فلج دو پا هزار دینار.
فقها بر اساس این روایات، بر ثبوت دیه کامل برای شنوایی اتفاق نظر دارند و هیچ فقیهی خلاف این قول را بیان نکرده است )طوسی، المبسوط فی الفقه الامامیة، 1387 ق، ص125; علامه حلی، تحریر الاحکام الشرعیه علی مذهب الامامیة، 1420، ص608).
ب( روایات مثبت دیه برای گویایی
نطق و گویایی نیز از جمله منافع مهمی است که در صورت آسیب دیدن و محروم شدن مجنیعلیه از آن، موجب ثبوت دیه کامل خواهد بود. روایاتی بر ثبوت دیه گویایی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره مینماییم.
ب - 1) قَالَ أَبُوجَعْفَرً)ع( ضَرَبَ رَجُل رَجُلًا فِی هَامَتِهِ عَلَی عَهْدِ أَمِیرِالْمُوْمِنِینَ)ع( فَادَّعَی الْمَضْرُوبُ أَنَّهُ لَایُبْصِرُ بِعَیْنَیْهِ شَیْئاً وَ أَنَّهُ لَایَشَمّ رَائِحَةً وَ أَنَّهُ قَدْ خَرِسَ فَلاَیَنْطِقُ فَقَالَ أَمِیرُالْمُوْمِنِینَ)ع( إِنْ کَانَ صَادِقاً فَقَدْ وَجَبَتْ لَهُ ثَلَاث دِیَاتِ النَّفْس الحدیث )شیخ صدوق، 1413 ق، ص19).
امام محمد باقر)ع( میفرمایند: در زمان حکومت امیرالمومنین )ع(، مردی بر فرق سر مردی زد و مضروب ادّعا کرد که هیچ نمیبیند و بو را استشمام نمیکند و زبانش از کار افتاده است و نمیتواند تکلم کند. حضرت فرمود: اگر راست بگوید، سه دیه برای اوست.
ب - 2) روایت ابراهیم بن عمر که بیان آن گذشت.
ب - 3) روایاتی که از دست رفتن بخشی از نطق را در نظر گرفتهاند: عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ)ع( فِی رَجُلً ضَرَبَ رَجُلاً فِی رَأْسِهِ فَثَقُلَ لِسَانُهُ أَنَّهُ یُعْرَضُ عَلَیْهِ حُرُوفُ الْمُعْجَمِ کُلّهَا ثُمَّ یُعْطَی الدِّیَةَ بِحِصَّةِ مَا لَمْ یُفْصِحْهُ مِنْهَا )طوسی، تهذیب الاحکام، 1407 ق، 263).
سلیمان بن خالد از امام صادق)ع( چنین روایت کرده است: »آن حضرت)ع( درباره مردی که بر سر مردی زد و زبان او سنگین شد، فرمود: حروف الفبا بر او عرضه میشود و به اندازهای که از این حروف را نمیتواند ادا کند، دیه به او پرداخت میشود.«
این روایات با قاعده عدم تداخل اسباب )هر سببی، مسبب جداگانه میطلبد(، به این نتیجه میرسند که اگر جنایتی بر شخص وارد آید و شنوایی و گویایی وی از بین برود و به تعبیری، کر و لال شود، دو دیه ثابت خواهد شد.

اشکال اول
ممکن است برخی این شبهه را طرح نمایند که در روایات مثبت دیه برای گویایی، از لفظ »الرجل« استفاده شده است و »الرجل« به انسانی منصرف است که تکلم و گویایی او شکل گرفته و به فعلیت رسیده باشد; اما نوزادانی که هنوز قادر به سخن گفتن نشدهاند و قوه گویایی آنان بالقوه است، مشمول روایت نمی شوند و باید برای جنایت بر گویایی و تکلم آنان، ارش معین گردد.
در پاسخ این اشکال باید گفت که طفل با غیرطفل در ملاک حکم، اشتراک دارند و تفاوتی میان آنان نیست. همان ملاکی که برای ثبوت دیه نطق و گویایی در روایات آمده، در اطفال نیز وجود دارد; زیرا در این روایات برای صرف عدم قدرت بر تکلم، به دیه حکم شده است. مثلاً سکونی از امام صادق)ع( نقل میکند که آن حضرت فرمود:
أُتِیَ أَمِیرُالْمُوْمِنِینَ)ع( بِرَجُلً ضُرِبَ فَذَهَبَ بَعْضُ کَلَامِهِ وَ بَقِیَ الْبَعْضُ فَجَعَلَ دِیَتَهُ عَلَی حُرُوفِ الْمُعْجَمِ ثُمَّ قَالَ تَکَلَّمْ بِالْمُعْجَمِ فَمَا نَقَصَ مِنْ کَلاَمِهِ فَبِحِسَابِ ذَلِکَ وَ الْمُعْجَمُ ثَمَانِیَةُ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً فَجَعَلَ ثَمَانِیَةً وَ عِشْرِینَ جُزْءاً فَمَا نَقَصَ مِنْ کَلَامِهِ فَبِحِسَابِ ذَلِکَ )حر عاملی، 1409 ق، ص360).
»مردی را که مورد ضرب قرار گرفته بود و قسمتی از تکلمش را از دست داده بود، نزد امیرالمومنین)ع( آوردند. آن حضرت، دیه او را بر پایه حروف الفبا قرار داد. پس از آن فرمود: به حروف الفبا تکلم کن; پس هر چه از حروف او ناقص بود، به همان نسبت حساب میکرد و حروف الفبا بیست و هشت حرف است; بنابراین حضرت)ع( دیه را بیست و هشت جزء قرار داد و هر اندازه که حروف او ناقص بود، به همان نسبت حساب میکرد.«
در این مورد، امکان برگشت قدرت تکلم نسبت به همه یا برخی حروف منتفی نبوده است، اما آن حضرت)ع( تفصیلی ندادهاند.

اشکال دوم
چه بسا کسانی این اشکال را طرح کنند که بین جنایت بر شنوایی و از بین رفتن گویایی، ملازمهای وجود ندارد، بنابراین ملزم کردن جانی به پرداخت دو دیه، خلاف احتیاط است.
در پاسخ باید گفت بین جنایت بر شنوایی و از بین رفتن تکلم و گویایی، ملازمهای نیست، اما در نوزادی که هنوز سخن گفتن را نیاموخته، این ملازمه وجود دارد. این ملازمه از آنجا ناشی میشود که صحبت کردن، امری اکتسابی است و انسان از راه شنیدن، زبان محیط اطراف خود را فرا میگیرد و سپس قادر به تکلم میگردد; از این رو گفتار نوزادان، بدون شنیدن به وجود نخواهد آمد و کودکانی که به هر علت ناشنوا باشند، قادر به تکلم نخواهند بود.
دلیل دوم: اطلاق ادله
ادلهای که برای ذهاب سمع، نطق و سایر منافع، دیه کامل در نظر گرفتهاند، این مورد را نیز دربر میگیرند.
در صحیحه ابراهیم بن عمر میخوانیم:
أَبِیعَبْدِاللَّهِ)ع( قَالَ: قَضَی أَمِیرُالْمُوْمِنِینَ)ع( فِی رَجُلً ضَرَبَ رَجُلًا بِعَصاً فَذَهَبَ سَمْعُهُ وَ بَصَرُهُ وَ لِسَانُهُ وَ عَقْلُهُ وَ فَرْجُهُ وَ انْقَطَعَ جِمَاعُهُ وَ هُوَ حَیّ، بِسِتِّ دِیَات )کلینی، 1407، ص325; و طوسی، تهذیب الاحکام، 1407، ص252).
امام صادق)ع( فرمود: »امیرالمومنین علی)ع( در مورد کسی که مرد دیگری را با عصا زده بود و در اثر آن شنوایی، بینایی، گویایی، عقل، آلت تناسلیاش ]به لحاظ برخی منافع[ زایل شده و توان آمیزش او از بین رفته بود در حالی که زنده بود، به شش دیه حکم کردند.«
در همه روایاتی که دیه منافع در آنها ذکر شده است، سخن از دیه در مقابل ذهاب است; و ائمه معصوم)ع( تفاوت نگذاشتهاند بین موردی که از اصل زایل شود و یا به حالت تعطیلی در آید; البته در کلمات فقها تفصیل و تغایری میان زوال قوه و تعطیل آن دیده میشود که نوعی اجتهاد است و به نص خاص استناد ندارد.
2. قائلان به یک دیه و یک ارش
محقق سبزواری مینویسد:
فی ذهاب سمع الصبی الدیة کما فی الرجل و لو تعطّل نطقه به فالحکومة مضافة إلی الدیة; أما الأول: فللإطلاق کما مر; و أما الثانی: فلأن الحکومة لجنایة تعطیل النطق التی لم تحدد شرعا، و الدیة لذهاب السمع. نعم لو زال النطق فتجب دیتان )سبزواری، 1413، ص261).
از بین بردن شنوایی کودک، همانند مرد ]بزرگسال[ موجب دیه است; و اگر در اثر آن، نطق و گویایی وی نیز به حالت تعطیل درآید، حکومت نیز بر دیه افزوده خواهد شد. وجوب دیه به جهت اطلاق عمومات است; و وجوب حکومت، بدین جهت است که جنایت، موجب تعطیلی گویایی وی شده است که شرعاً اندازهای ]دیه[ برای آن معین نشده است و دیه به دلیل از بین رفتن شنوایی است. بله اگر گویایی زایل شود، دو دیه واجب خواهد بود.
ادله این دیدگاه
دلیل اول: عدم زوال گویایی
به باور این دسته از فقها، در صورت جنایت بر شنوایی نوزاد، گویایی و نطق وی زایل نمیشود بلکه به حالت تعطیل در میآید; و بین تعطیل نطق، با زوال نطق تفاوت وجود دارد. در واقع، این گروه از فقها معتقدند قوه ناطقه و گویایی نوزاد، در اصل از بین نرفته است، بلکه به دلیل مانعی که همان عدم شنوایی باشد، فعلاً به حالت تعطیلی در آمده است.
از کلام محقق سبزواری، به قرینه تقابل دو واژه تعطیل و زوال، میتوان تغایر معنایی آنها را فهمید; یعنی تعطیل سمع، چیزی برگشتپذیر است، به گونهای که زوال صدق نکند.
نقد و بررسی
به نظر میرسد این دلیل، از استحکام لازم برخوردار نیست و در رد آن، میتوان به موارد زیر استناد کرد.
الف( به چه دلیل باید گفت که تعطیل منفعت با زوال منفعت، متفاوت است; کما اینکه بسیاری از فقها تصریح دارند که تعطیلی یک قوه و منفعت، با زوال آن تفاوتی ندارد. صاحب مفتاح الکرامه مینویسد:
»أن التعطل کالزوال بل یشمله لغة و عرفاً« )حسینی عاملی، بی تا، ص464).
همانا تعطیل شدن، مانند زوال است; بلکه از نظر لغوی و عرفی نیز شامل آن میشود.
یا فاضل هندی مینویسد:
»لمساواة تعطیل المنفعة زوالها فی المعنی، بل لشمول الزوال له لغة« (1416، ص412).
صاحب جواهر نیز مینویسد:
»و لو ذهب السمع کله بقطع أحد الأذنین فدیة و نصف للأصل المزبور أیضا، و لو حکم أهل المعرفة ببقاء القوة السابقة إلا أنه قد وقع فی الطریق ارتتاق حجبها عن السماع، احتمل الدیة لمساواة تعطیل المنفعة زوالها فی المعنی، بل لشمول الزوال له لغة، و احتمل الحکومة لأصل البراءة و بقاء القوة و إن تعطلت فهو کشلل العضو« )نجفی، 1404، ص300 و 301).
»اگر تمام شنوایی با قطع یکی از گوشها از بین برود، یک و نیم دیه ثابت خواهد بود، به دلیل اصلی که بیان شد، و اگر اهل معرفت به باقی بودن قوه شنوایی حکم نمایند; مگر اینکه در راه آن مانعی به وجود آید که مانع از شنوایی شود; که در این صورت احتمال دارد دیه کامل برای شنوایی ثابت باشد; زیرا تعطیل شدن منفعت در معنا با زوال منفعت مساوی است، بلکه در لغت نیز به این معناست. احتمال دارد به جای دیه، حکومت را ثابت بدانیم، به دلیل اصل برائت و باقی بودن قوه شنوایی; هرچند این قوه تعطیل شده است که همانند فلج شدن عضو میباشد.«
ب( فقها در موارد مشابه این فرع، به دو دیه کامل حکم نمودهاند. مثلاً مقدس اردبیلی مینویسد:
»و لا فرق فی دیة السمع بین ذهاب أثره فقط، و بین رتق فی ثقبة الاذن بحیث یمنع السماع، لانه یصدق علیه بطلان السمع«( 1403، ص430).
»تفاوتی نیست در دیه شنوایی میان از بین رفتن اثرش به تنهایی و ایجاد مانع در سوراخ گوش به نحوی که مانع شنوایی وی شود; زیرا بطلان شنوایی بر آن صدق میکند.«
ج( آنچه در ثبوت دیه مهم است، صِرف از کار افتادن عضو یا منفعت است; نه زایل شدن از اصل و ریشه. این نکته از روایاتی که برای تشخیص صحت ادعای مجنیعلیه درباره زایل شدن یکی از منافع آن وارد شده، قابل دستیابی است. مثلاً حضرت)ع( در اختبار شنوایی مجنیعلیه دستور میدهند که در گوش وی فریاد زده شود یا در مورد بویایی فرمودهاند »أَمَّا مَا ادَّعَاهُ أَنَّهُ لایَشَمّ رَائِحَةً فَإِنَّهُ یُدْنَی مِنْهُ الْحُرَاقُ فَإِنْ کَانَ کَمَا یَقُولُ وَ إِلَّا نَحَّی رَأْسَهُ وَ دَمَعَتْ عَیْنُهُ«، با این که در این گونه موارد، امکان برگشت حس آسیبدیده پس از چند سال، الزاماً منتفی نیست.
د( یافتههای پزشکی نیز بر نقش بیبدیل اطلاعات شنیداری در یادگیری گفتار کودکان اشاره دارد و این یعنی آنکه تعطیل نطق، همان اثر و نتیجه زوال نطق را دارا میباشد; یعنی ابزار نطق ذاتاً موجود است، ولی به علتی کارایی خود را ندارد.
در یافتههای علمی، اطلاعات شنیداری دست کم پنج نقش مهم در یادگیری گفتار در کودک بازی میکنند.
1. کودکان با گوش دادن به گفتار دیگران میآموزند چگونه نفس آلودگی گفتارشان را تنظیم کنند، چطور تنه زبانشان را خم و راست کنند، و چگونه به طور موزون بین واکهها و همخوانها تناوب ایجاد کنند. کودکانی که نمیشنوند، معمولاً این موارد را یاد نمیگیرند که الف( جریان تنفسشان را برای گفتار کنترل کنند; ب( زبانشان را برای ایجاد واکه در دهان، به جلو و عقب بچرخانند; و ج( اندامهای گویاییشان را به نرمی و پیوسته از یک حالت تولیدی به بعدی حرکت دهند.
2. کودکان با گوش دادن به گفتار دیگران میآموزند چگونه رویدادهای خاص گفتار را تولید کنند; مثلاً یاد میگیرند »پ« را با حالت1 باز شدن نسبتاً سریع لبها تشخیص دهند.
3. کودکان با شنیدن، نظام واجشناسی را کامل میکنند. بدین ترتیب، آنها واجهای زبان جامعه خود را میآموزند. اغلب کودکانی که نمیتوانند بشنوند، برخی اصوات زبانشان را به ویژه آنها که همراه اطلاعات شنیداری در فرکانسهای بالا هستند مانند »س« و »ش« یاد نمیگیرند.
4. بازخورد شنیداری، کودکان را درباره نتایج حالتهای تولیدیشان2 آگاه میکند و اینکه چگونه این نتایج با اصوات تولیدشده گویندگان دیگر مقایسه میشود; مثلاً اگر گویندهای هوا را از لبانش با شدت بیرون دهد، میآموزد که این کار صدایی انفجاری تولید میکند. اگر او این کار را در مقایسه با دیگر گویندگان زبانش، با قدرت بسیار زیادتر انجام دهد، صدایی را خواهد شنید که ممکن است به طور نامناسبی بلند باشد. برای یک ناشنوا، ایجاد صدای انفجاری3 مختصر، هنگام تولید همخوانهای انفجاری، نامعمول نیست.
5. بازخورد شنیداری میتواند اطلاعاتی را برای پایش تولید گفتار جاری و کشف خطاها ایجاد کند. مثلاً ممکن است بشنوید میگویید: »لباست را بپوس!« و سپس به سرعت، گفته خود را تصحیح میکنید و میگویید: »لباست را بپوش!«
وقتی ناشنوایان مکانیسم حسیای نداشته باشند که این پنج نقش را کامل کنند، یادگیری گفتار و نگهداری الگوهای تولیدی مناسب، وظیفهای شاق بلکه برای کودکان ناشنوا ناممکن خواهد بود )ابراهیمی، 1384).
دلیل دوم: تدریجی بودن زوال
تعطیلی نطق بلافاصله حاصل نمیشود; بلکه اثر آن، با تأخیر ظاهر میشود. بنابراین نمیتوان برای آن، دیه ثابت کرد. آیت الله فاضل مینویسد:
أما تعطل نطقه مع کون الصبی یتأخر نطقه فإن قلنا بأنه کالزوال، فعلیه دیة بالإضافة إلیه و إلّا فالحکومة. )فاضل لنکرانی، 1418، ص227).
در این مورد، باید گفت این تأخیر، اثری در ثبوت دیه ندارد و در نهایت باید معتقد شد که تا مدتی صبر میشود شاید طفل، با هوش و فراست خود بتواند از راههایی همچون نگاه به لبها نطق را بیاموزد; ولی در نهایت اگر نطق و گویایی کودک شکل نگرفت، دیه به وی پرداخت شود; نه اینکه در ثبوت دیه و میزان آن بحث شود. کما اینکه در روایات برای موارد متعددی باید صبر کرد و اگر ثابت شد که آن منفعت به طور کامل از بین رفته، دیه ثابت میشود.
دلیل سوم: جریان اصالة البراءة
این دلیل که در کلام معدودی از فقها بیان شده )نجفی، 300 1404 و 301) عبارت است از اینکه چون هنوز اعصاب قوه گویایی فرد در مغز از بین نرفته، در نتیجه در تخصیص دیه به آن شک وجود دارد و در موضع شک نیز باید اصل برائت از ثبوت دیه را جاری کرد و ارش را ثابت نمود.
در پاسخ به این اشکال، باید گفت دلیلی نداریم که ثبوت دیه دایر مدار زوال عضو باشد، نه تعطیلی عضو; بلکه تفصیل میان زوال قوه و تعطیلی قوه، اجتهاد مجتهدان است نه مقتضای ظهور دلیل; و در این صورت، دیگر شکی در تخصیص دیه به تعطیلی عضو وجود نخواهد داشت تا اصل برائت را جاری نماییم.
نتیجهگیری
کودکی که بر اثر جنایت بر سیستم شنوایی، از ارتباطات کلامی بیبهره شده، دو منفعت بزرگ بدن خود را از دست داده است که امید بازگشت آنها نمیرود. به همین دلیل، بر اساس روایات باید دو دیه برای شنوایی و گویایی، به وی پرداخت شود. البته اگر ناشنوایی در دورانی اتفاق بیفتد که کودک مقداری از تکلم خود را کامل کرده باشد، قاعدتاً ارش ثابت خواهد بود، نه دیه; مگر آنکه تأثیر فقدان شنوایی به تدریج ظاهر شود و کودک قدرت تکلم خود را حتی در آن مقداری که یاد گرفته بود، از دست بدهد.
بنابراین تغییر موضع قانونگذار کاملاً مطابق قواعد و ادله است و بطلان ماده 453 قانون مجازات اسلامی پیشین، بیش از پیش واضح میگردد.
مراجع
منابع
1. قانون مجازات اسلامی مصوب 1375.
2. قانون مجازات اسلامی مصوب 1392.
3. ابراهیمی، امیرعباس (1384)، »گفتار، زبان و سوادآموزی در ناشنوایان«، تعلیم و تربیت استثنائی، شهریور 1384.
4. شیخ صدوق )ابن بابویه( محمد بن علی (1413) من لایحضره الفقیه، جلد 3 و
4، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ
دوم.
5. مقدس اردبیلی، احمد بن محمد (1403) مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان، جلد 14، قم، موسسة النشر الاسلامی، چاپ اول.
6. فاضل هندی اصفهانی، بهاءالدین محمد بن حسن (1416) کشف اللثام و الابهام
عن قواعد الاحکام، جلد 11، قم، موسسة النشر الاسلامی، چاپ اول.
7. حاجی دهآبادی، احمد (1384)، »قاعده ارش و حکومت در فقه امامیه و اهل
سنت«، فقه و حقوق )پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی(، بهار 1384.
8. حر عاملی، محمد بن حسن (1409)، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، جلد 29، قم، موسسة آل البیت )ع(، چاپ اول.
9. حسینی عاملی، سیدجواد )بی تا( مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلاّمة، جلد 10، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول.
10. علامه حلی، حسن بن یوسف بن مطهر اسدی (1420)، تحریر الاحکام الشرعیة علی مذهب الامامیة، جلد 5 قم، موسسه امام صادق )ع(، چاپ اول.
1413) - .11)، قواعد الأحکام فی معرفة الحلال و الحرام، جلد 3، قم، موسسة النشر الاسلامی.
12. محقق حلی، ابوالقاسم نجمالدین جعفر بن حسن (1407)، المعتبر فی شرح المختصر، جلد 2، قم، موسسه سیدالشهداء )ع(، چاپ اول.
13. خمینی، سید روحالله )بی تا(، تحریر الوسیله، جلد 2، قم، موسسة مطبوعات دارالعلم.
14. سبزواری، سید عبدالاعلی (1413)، مهذب الاحکام فی بیان الحلال و الحرام، جلد 29، قم، موسسة المنار، چاپ چهارم.
15. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن (1387)، المبسوط فی الفقه الامامیة، جلد 8،
تهران، المکتبة المرتضویة لإحیاء الآثار الجعفریة، چاپ سوم.
1407) - .16)، تهذیب الاحکام، جلد 10، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم.
17. فاضل لنکرانی، محمد (1418)، تفصیل الشریعة فی شرح تحریر الوسیلة، الدیات، قم، مرکز فقهی ائمه اطهار )ع(، چاپ اول.
18. فیض کاشانی، محمد محسن (1416)، جلد 16، اصفهان، کتابخانه امام امیرالمومنین علی )ع(، چاپ اول.
19. کلینی، محمد بن یعقوب (1407)، الکافی، جلد 7، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ چهارم.
20. مجلسی دوم، محمدباقر بن محمدتقی (1406)، ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب
الاخبار، جلد 16، جلد. قم، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی )ره(،
چاپ اول.
21. نجفی، محمدحسن (1404)، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، جلد 43، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ هفتم.
22. نراقی )فاضل نراقی(، مولی احمد بن محمدمهدی (1417)، عوائد الایام فی
بیان الاحکام و مهمات مسائل الحلال و الحرام، قم، انتشارات دفتر تبلیغات
اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول.  
تاریخ ثبت در بانک 21 تیر 1395