کد | sr-23319 |
---|---|
عنوان اول | دکتر تمپل گراندین، فعال در کودکان اوتیسمی |
نوع | کاغذی |
مقاله نشریه | بچههای آسمان |
شماره پیاپی | 2 |
سال | 1390شمسی |
ماه | پاییز |
شماره صفحه (از) | 27 |
شماره صفحه (تا) | 30 |
زبان | فارسی |
متن |
تمپل گراندین در 1947 در آمریکا متولد شد، اکنون دارای دکتری در علوم جانوری است. استاد دانشگاه ایالت کالارادو است. او دوره کودکی و نوجوانی سختی را پشت سر گذاشت چون تشخیص داده بودند اوتیسم دارد، تا 5/3 سالگی حرف نمیزد، بعد هم به سختی ارتباط برقرار میکرد از درس و مدرسه متنفر بود. اما با تلاشهای والدین و مربی توانست بر مشکلات چیره شود و به مدارج عالی برسد و اکنون فردی بسیار فعال در اوتیسم است. سرگذشت او تجربه و نمونه خوبی برای خانوادههایی است که کودکان اوتیسم دارند و از سرنوشت آنها میترسند. او نمونه عینی کسی است که اوتیسم بوده و الآن به عنوان استاد دانشگاه، فعال مدنی، نویسنده و پژوهشگر شناخته شده است. سرگذشت و مصاحبه با او در مجله بچههای آسمان، سال اول، شماره 2، پاییز 1390، ص 27-30 منتشر شده است. نابغهای متفاوت دکتر تمپل گراندین تمپل گراندین در سال 1947 در آمریکا متولد شد. او یک پزشک در زمینه علوم جانوری، پروفسوری در دانشگاه ایالت کالارادو، عضو مرکز اطلاعات و تحقیقات اوتیسم و مهمترین نویسنده و مشاور برای رفتار حیوانات اهلی میباشد. گراندین به خاطر کارهایش در حمایت از اوتیسم بسیار معروف شده است او همچنین مخترع Sqeeze machie (ماشین فشار) است. این دستگاه برای آرام کردن افرادی که حسهایشان تند است طراحی شده است. زندگی گذشته و آموزش گراندین در بوستون ماساچوست به دنیا آمد. او در سال 1950 تشخیص اوتیسم گرفت. او در سن دو سالگی آسیب مغزی تشخیص داده شده بود. مادر گراندین با پزشکی صحبت کرد که به او گفتار درمانی را پیشنهاد کرد. او شخصی را استخدام کرد که ساعات زیادی را برای آموزش و بازی با گراندین و خواهرش صرف میکرد. گراندین تا 5/3 سالگی صحبت نمیکرد، به جای برقراری ارتباط جیغ میزد و هیاهو میکرد. در سن 4 سالگی، گراندین صحبت کردن را شروع کرد و پیشرفت کرد. او خودش را موفّق میدانست و دوستان قابل اعتمادی در مدرسه ابتدایی داشت. به هر حال گراندین میگوید مدرسه راهنمایی و دبیرستان بدترین قسمت زندگی او است. در کودکی هر شخصی او را اذیّت میکرد. در آن زمان، وقتی در خیابان قدم میزد، او را مسخره میکردند و به او میگفتند ((ضبط صوت) چون او همه چیزها را چندین بار تکرار میکرد. گراندین میگوید ((حالا از آن موضوع خندهام میگیرد ولی قبلاً واقعاً آزارم میداد)). تمپل گراندین میدانست که متفاوت است. او به جای فکر کردن به لغات از تصاویر استفاده میکرد. تمپل هزاران تصویر در ذهن خود ذخیره کرده بود. وقتی کسی لغتی برای او میگفت او تصویر مربوط به آن را پیدا میکرد. وقتی تمپل میخواست چیزی بگوید تصویر را به لغتی که گفته شده بود تبدیل میکرد. به خاطر همین توانایی، تمپل و حیوانات خیلی خوب یکدیگر را درک میکنند. گفتگوی تمپل گراندین با Msnbc.com: فکر میکنید در کدام قسمت از طیف اوتیسم قرار دارید؟ در حال حاضر نسبت به زمان کودکیم کمتر اوتیسم هستم. یادم میآید بعضی رفتارها مثل کندن کرکهای فرش و چرخاندن بشقابها را برای ساعتها انجام میدادم، نمیخواستم لمس شوم، تا حدود 4 سالگی صحبت نمیکردم، جیغ میزدم و جنب و جوش زیادی داشتم اما وقتی بزرگ شدم، بهبود پیدا کردم. سالها گذشت تا من تشخیص دادم مردمی که در حال صحبت کردن هستند، ممکن است خواستار توجه من باشند، اما نمیدانند که برای من غیر قابل تحمّل و مشکل است که به آنها نگاه کنم زیرا این کار آرامش مرا به هم میزند و به طور وحشتناکی باعث ترس من میشود و این ترس زمانی کاهش مییابد که با مردم فاصله داشته باشم. چه چیزی باعث بهبود شما شد؟ افرادی در زندگیام بودند که به من کمک کردند مادرم، خالهام و معلمم. من یک گفتار درمانگر خصوصی داشتم که انفرادی با من کار میکرد و شخصی که همه روز را با من سپری میکرد و بازی میکرد. در سی سال اخیر داروی ضد افسردگی با دوز پایین استفاده میکردم. هرگز دوز آن را زیاد نکردم. آن دارو به حملههای ناگهانی من کمک میکرد. موضوعی که خیلی اهمیت داشت اینکه مرا با چیزهای جدید آشنا میکردند. از اینکه به دامپروری خالهام بروم خیلی میترسیدم اما مادرم به من میگفت باید برای دو هفته یا همه تابستان به آنجا بروی. از اینکه باید همه تابستان در آنجا میماندم ناراحت میشدم. آن موقع بود که در مورد گاوها آگاهی پیدا کردم. من میتوانستم بین ترسهای آنها و رفتارهایشان ارتباط برقرار کنم. من یک متفکر دیداری هستم نه یک متفکر مبتنی بر گفتار. «تصاویر زبان اول من است و کلمات زبان دوم من» مغز من شبیه تصاویر گوگل است. اگر شخصی کلمه کارخانه را بگوید، اکثر افراد به یک مکان نامعلوم فکر میکنند اما من به جزئیات هر کارخانهای که تا حالا دیدهام فکر میکنم. آیا مشاهده گلههای گاو در شما ایده ((ماشین فشار)) را برای کاهش استرس در کودکان اوتیسم به وجود آورد؟ من گله گاوی را دیدم که در یک شیب تند تحت فشار، منتظر خدمات دامپزشکی بودند. بعضی از حیوانات وقتی بدنشان تحت فشار قرار میگیرد آرامتر میشوند. من نسخه نخستین این دستگاه را وقتی که 18 ساله بودم برای خودم ساختم و فهمیدم اگر حدود 15 دقیقه آن را استفاده کنم، احساس بهتری دارم و آرامش میگیرم. حالا برنامهها و افراد زیادی این دستگاه را استفاده میکنند. شما فکر میکنید اکثر افراد اوتیسم به چه کمکهایی نیاز دارند؟ بچههای کوچک، مخصوصاً 2 تا 5 سال، نیاز به تعاملات انفرادی با یک معلم مجرب را دارند. شما نیاز به شخصی دارید که به فرزندتان آموزش دهد. بدترین چیز این است که شما هیچ کاری با فرزندتان نداشته باشید. شما نباید به کودکتان اجازه دهید تمام روز بنشیند و تلویزیون تماشا کند. تجارب تمپل گراندین من در این گزارش تجاربم را در مورد خود بیان خواهم کرد. بحث اصلی من شامل مشکلات حسی، تفکر بینایی و مشکلات ارتباطی است. حساسیتهای بینایی و صوتی: در مورد خودم باید بگویم شنوایی من شبیه به آمپلی فایر و میکروفن، صدا را تقویت میکرد. در این صورت من دو انتخاب بیشتر نداشتم یا باید اجازه میدادم گوشهایم غرق در صدا شوند و یا اینکه آنها را میبستم، مادرم میگوید که بعضی وقتها من شبیه یک ناشنوا عمل میکردم اما ارزیابیهای شنوایی هیچ نوع مشکلی را نشان نمیدادند. به راستی من توانایی تعدیل محرکهای شنیداری را نداشتم و به این نتیجه رسیده بودم که اگر مشغول انجام رفتارهای اوتیستیک شوم مانع دریافت صداهای دردناک خواهم شد. گاهی من صدا را تعدیل میکنم. برای مثال زمانی که در یک ماشین به یک آواز گوش میدهم، بعد متوجه میشوم نیمی از آواز را بیاختیار حذف کردهام اما این کار را در دانشکده که مجبورم درس را دقیق بنویسم نمیتوانم انجام دهم. در ادارات شلوغ یا در فرودگاهها با تلفن نمیتوانم صحبت کنم در حالی که سایرین به خوبی این کار را انجام میدهند. من نیز صدا را در تلفن غربال میکنم. افراد اوتیستیک با مشکلات پردازش شنیداری شدید قادر نیستند یک گفتگو را در لابی یک هتل آرام بشنوند. افراد اوتیستیک از صداهایی که گوش آنها را آزار میدهد باید محافظت شوند. صداهای ناگهانی و بلند برای آنان مانند مته دندانپزشکی که به یک عصب اصابت میکند، میماند. کودک اوتیستیک در مقابل صداهایی که گوش او را آزار میدهند واکنشهایی مثل گرفتن گوشها، از جا پریدن و یا افزایش ضربان را نشان میدهند. من هنوز مکانهای پر سر و صدا مانند فروشگاهها و سالنهای ورزشی را دوست ندارم. صداهای ممتد و بلند نظیر صدای هواکش دستشویی و سشوار برایم آزاردهنده است. شاید بتوانم گوشهایم را ببندم و از هر صدایی کنارهگیری کنم اما مطمئناً نمیتوانم مانع ایجاد فرکانسهای خاص بشوم. برای یک کودک اوتیستیک غیر ممکن است با صداهای متعدد و آزار دهنده که در یک کلاس درس از طریق مغزش دریافت میکند، تمرکز نماید. (صداهایی که شبیه صدای موتور جت آزاردهنده هستند) صدای جیغ بدترین حالت است. شاید یک صدای خفیف اثر کمتری بر من داشته باشد، اما بر هم زدن و هو کردن گوش مرا آزار میدهند. در دوران کودکی معلم سر خانه من از ترکاندن یک پلاستیک جهت تنبیه من استفاده میکرد. صداهای ناگهانی و بلند برای من بسیار آزار دهنده بودند. ترس از صداهایی که گوش را آزار میدهند علّت بسیاری از رفتارهای ناهنجار کودکان اوتیستیک، مانند قشقرق میباشد. بعضی از آنها به دلیل اینکه از صدای تلفن میترسند میخواهند آن را بشکنند. بسیاری از رفتارهای نامطلوب در این کودکان حکایت از وجود صدای آزار دهنده در محیط آنها دارد. گاهی ممکن است این رفتارها ساعتها قبل از بروز صدا اتفاق بیفتد. برخی صداها مانند صدای زنگ مدرسه، صدای آتش نشانی، سوت بخار، سر و صدای زمین بازی، جیغ و داد، صدای میکروفن و صدای کشیدن صندلی روی کف اتاق از جمله صداهای شایع میباشند که علت ناراحتی بسیاری از کودکان اوتیستیک میباشند. در دوران کودکیم از رفتن به داخل قایقی که ما برای تعطیلات تابستانی میبرد میترسیدم. زمانی که صدای موتور قایق بلند میشد خود را به کف قایق پرتاب میکردم و جیغ میکشیدم. مشکلات لمسی زمانی که دیگران سعی در آغوش گرفتن من داشتند من خود را کنار میکشیدم. زیرا تماس باعث میشد امواج جزر و مدی سخت و فشار آوری از آن محرک لمسی به بدن من فرستاده شود. میخواستم احساس خوبی داشته باشم اما زمانی که آنها مرا نگه میداشتند اثر فشار آوری بر سیستم عصبی من داشت و احساس بیش تحریکی، علّتی برای اجتناب من میشد. یک خارش خفیف و یا گرفتن ناخن که اغلب مردم نسبت به آن بیتوجه هستند برای من شکنجهآور بود. تماس زیرپوش با بدن من شبیه کشیدن یک کاغذ سمباده روی پوست من میماند. شستن موها برای من بسیار ترسناک بود. وقتی مادرم موهایم را مالش میداد مانند این بود که پوست سر من میخواهد کنده شود. انطباق با لباس نو برایم مشکل بود. باید چندین روز آن را میپوشیدم تا احساس پوشیدن لباس نو را نداشته باشم در حالی که سایر مردم بعد از پنج دقیقه خود را با یک لباس نو انطباق میدهند. پوشیدن یک زیرپوش نو ناراحتی بسیاری برایم ایجاد میکرد. باید قبل از پوشیدن آن را میشستم. به جای شلوارک باید شلوار بلند میپوشیدم زیرا دوست نداشتم احساس کنم پاهای من با یکدیگر تماس دارند. استفاده از تجسم تفکر بینایی ذخیره ارزشمند و بزرگی در زندگی من میباشد که به واسطه آن توانستهام طراح تجهیزات چهارپایان اهلی باشم و در این زمینه در سطح بینالمللی شناخته شده هستم. ترسیم با مهارت و استادانه تجهیزات چهارپایان و یک حیاط برای حیوان کار آسانی برای من میباشد من تصاویری از تجهیزات تمام شده و کامل را به صورت یک کل در تخیّلم ترسیم میکنم و تصور میکنم که برای مثال چگونه سیستمها باید با اندازه متفاوت گله حیوانات کار کنند. به عنوان یک کودک و بزرگسال جوان خیلی خوب تجهیزات را میسازم اما زمان زیادی صرف میشود تا یاد بگیرم چگونه خطوط سمبولیک در طراحی مهندسی یک خانه یا یک قطعه از تجهیزات که در تصور من بود، با هم ارتباط پیدا میکنند. بعد از اینکه یاد گرفتم نقشههای مهندسی را بخوانم توانستم سمبولهای طراحی مربوط به یک ساختمان را به تصور در آورم. وقتی 28 سال داشتم طراحی من به دلیل مشاهده یک مرد طراح ماهر، رشد پیدا کرد، ابتدا قلمی مشابه قلم او خریدم و سبک او را تقلید کردم ولی طرحی را که من ساختم یک طرح جدید بود. تفکر بینایی یک روش سریع تفکر نیست بلکه نیاز به زمان دارد. تفکر بینایی با تیز هوشی نیز رابطه دارد. آلبرت انیشتین یک متفکر بینایی بود. او در دوره دبیرستان در دروسی که وابسته به زبان بود شکست خورد و روش مطالعه او مبتنی بر تفکر بینایی و تجسم بود. تئوری نسبیت او بر تخیل بینایی بنا شده است. تاریخچه خانوادگی انیشتین سابقه موارد زیادی از اوتیسم، دیس لکسیا، آلرژی غذایی، تیزهوشی و استعداد موسیقی را نشان میدهد. ارتباط جیغ زدن تنها راه ارتباطی من بود. وقتی بزرگسالان مستقیماً با من صحبت میکردند میتوانستم آنچه که آنها میگویند را درک نمایم، اما زمانی که آنها با یکدیگر صحبت میکردند صدای آنها برای من نامفهوم بود، من کلماتی را در فکرم داشتم و میخواستم آنها را بیان کنم ولی نمیتوانستم. زمانی که مادرم از من تقاضای انجام کاری را میکرد من اغلب جیغ میزدم. در مقابل آنچه که برایم زحمت داشت، قشقرق به راه میانداختم. این تنها راه برای بیان اوقات تلخی من بود. اگر مایل به پوشیدن یک کلاه نبودم تنها راه ارتباطی من این بود که کلاه را به کف اتاق پرت نمایم و جیغ بزنم. هر زمانی که معلم با شیئی به طرف من اشاره میکرد میترسیدم، زیرا فکر میکردم که او آن شیئی را میخواهد در چشم من فرو کند. گفتار درمانگران مرا در یک وضعیت دارای استرس کم قرار میدادند تا مجبور به بیان کلماتی شوم. آنها به طور آرام چانه مرا با دست نگه داشته و از من میخواستند به آنها نگاه کنم و صداهای مشخصی را بیان کنم. گفتار درمانگر میدانست که چگونه و به چه میزان مداخله کند. اگر فشار سختی را وارد میکرد من جیغ میزدم و اگر فشار به اندازه کافی وارد نمیکرد پیشرفتی حاصل نمیشد. این تکنیکها را در برنامههای مختلف افراد اوتیستیک دیدم. وقتی شروع به صحبت میکردم مصوتها را با تأکید و فشار بیان میکردم. برای مثال به جای گفتن توپ روی «تو» به شدت تأکید میکردم. گفتار درمانگران صداهای صامت را با کشش و امتداد برایم بیان میکردند تا به خوبی آن را درک نمایم. برای مثال برای گفتن کلمه فنجان، آنها میگفتند ف ف ف ن ن ن ج ج ج ا ن ن. مصوتها برای شنیدن آسانتر از صامتها بودند. |
تاریخ ثبت در بانک | 23 دی 1397 |