کد sr-22707  
عنوان اول به شوق سبز زیستن، جوانه را صدا بزن: دلمشغولی‌های نابینایان در روزهای پایان سال  
نویسنده مجید سرایی  
نوع کاغذی  
مقاله نشریه روزنامه ایران، صفحه توانش  
شماره پیاپی 24 اسفند 1396  
زبان فارسی  
متن شادی فرا رسیدن نوروز، موضوعی مختص فلان مقطع یا بهمان دهه و سده نیست؛ رویدادی دیرینه است که ایرانیان در تمام مقاطع تاریخ، به فراخور زمانه حیات‌شان سعی در برپا ساختن آیین‌ها و رسوم استقبال از جشن حیات دوباره طبیعت داشته‌اند. شهروندان نابینا هم در کنار دیگر شهروندان در پاسداشت آیین‌ها و رسوم نوروزی دغدغه‌ها و دلمشغولی‌های این ایام را دارند تا با یک برنامه‌ریزی دقیق، بتوانند از این فرصت برای تجدید نیروی خود بهره‌مند شوند و سال جدید را با انرژی تازه‌ای آغاز کنند. شاید برای برخی شهروندان این پرسش مطرح باشد که شهروندان نابینا در چنین روز‌هایی چه برنامه‌هایی برای خود دارند؟ از چه روش‌ها و تکنیک‌هایی استفاده می‌کنند تا کار‌های مربوط به خانه یا خرید را انجام دهند؟ این گزارش تلاش می‌کند تصویری کوتاه از تکاپو‌های شهروندان نابینا در روز‌های باقی مانده به نوروز را در گفت‌و‌گو با چند نفر از این شهروندان ارائه دهد.
کریم عباسی کارمند، زهرا شهریاری بازنشسته، علی محمدی کارمند و پرستو ولدخان کارمند، هم صحبت‌های ما در این گزارش هستند؛ کریم عباسی سال‌هاست در یکی از شعب اداره برق فعالیت می‌کند و در کنار همسرش که از شهروندان بیناست، به‌قول خودش: زندگی آرامی دارد. زهرا شهریاری هم بازنشسته سازمان بهزیستی است. خیلی از دوستانش و کسانی که دورادور او را می‌شناسند، بر یک خصلت بارز او تأکید دارند که عبارت از پیگیری خواسته‌ها و نیاز‌های جامعه هدف است. او هم مثل کریم نابینای مطلق است. اما علی و پرستو، یک زوج نابینا هستند که دو سالی می‌شود با هم ازدواج کرده‌اند. علی در دانشگاه علم و صنعت فعالیت می‌کند و پرستو هم مسئول بخش نابینایان کتابخانه عمومی حسینیه ارشاد است.
تفاوت در شیوه زندگی شهروندان است، سایر موارد فرع ماجراست
می‌گویند خانه‌تکانی نه مرد می‌شناسد، نه زن، نه خرد می‌شناسد نه کلان؛ تمام اعضای خانواده باید در این جنب و جوش غبار زدایی خانه و تن، مشارکت کنند تا آماده غبار زدایی روح در جشن احیای طبیعت شوند. اما این خانه‌تکانی مقدماتی دارد. زهرا شهریاری امسال قبل از شروع به خانه‌تکانی، ترجیح داده محیط خانه‌اش را گل آرایی کند، چون عاشق گل است: «من نخستین کاری که در استقبال از نوروز امسال کردم، رفتن به بازار گل به همراه یکی از دوستان و خواهرم بود؛ من عاشق طبیعت و گل و گیاهم. در بازار گل به‌دنبال بامبو بودم؛ چون نگهداری بامبو خیلی راحت است. همان چند ساعت که سرگرم بازدید از آن بازار بودم، خیلی به من خوش‌گذشت؛ چون عاشق شلوغی و جنب و جوش مردم هستم. می‌توانم بگویم که سایه بهار را آنجا دیدم. به‌کمک خواهرم که شناخت خوبی از شرایط من و همنوعانم دارد، انواع گل‌ها را لمس می‌کردم، مخصوصاً گل‌های معطر مثل مریم و رازقی که برای ما نابینایان جذابتر است هوش و حواسم را برده بود. خلاصه چند شاخه مریم و سه شاخه بامبو خریدم تا در ایام نوروز خانه‌ام معطر و مصفا به گل شود.»
خانه‌تکانی برای نابینایان از چند نظر دارای اهمیت است یکی از این نظر که طبعاً برای کسی که نمی‌بیند خانه‌تکانی کار سختی است، فرد نابینا با خانه خودش آشناست و می‌داند که وسایلش در کجا قرار گرفته‌اند و در زمان نظافت هم خودش باید حتماً حضور داشته باشد تا در جریان جا به جایی‌ها قرار گیرد و گرنه باید ساعت‌های متمادی دنبال وسایلش بگردد. از بعد دیگر بسیاری از نابینایان لوازم و تجهیزاتی دارند که در خانه افراد عادی اصلاً دیده نمی‌شود مثلاً کتاب‌های بریل مخصوص نابینایان بسیار حجیم است و فضای زیادی را هم اشغال می‌کند یا بسیاری از نابینایان در اتاقشان چند ضبط صوت و مقدار زیادی سی‌دی وجود دارد حالا اگر این فرد نابینا دانش‌آموز یا دانشجو باشد که مطمئناً کار تمیز کردن این اتاق ساعت‌ها وقت خواهد گرفت.
خانم شهریاری که دیرترین زمان را برای این کار برگزیده می‌گوید: «من معمولاً دو سه روز به عید مانده شروع به خانه‌تکانی و برق انداختن نقاط مختلف خانه می‌کنم. نخستین کاری که در خانه‌داری به سراغش می‌روم، گرد گیری است. برای گرد‌گیری از بالا شروع می‌کنم تا کم کم به کمد‌ها و دراور‌ها برسم و نهایتاً کف آپارتمان. طبعاً لکه‌هایی در بعضی نقاط باقی می‌مانند که نمی‌توانم محل آن لکه‌ها را پیدا کنم، در این مواقع از دوستانم کمک می‌گیرم. بعد از گرد گیری، به نظافت سرویس‌ها و تمیز کردن اتاق‌ها می‌پردازم.»
زهرا معتقد است گرد‌گیری برای نابینایان کار آسانی است «گرد‌گیری اتفاقاً کار سختی نیست. ابتدا با پارچه خشک نقاط پر گرد و غبار را دستمال می‌کشم، بعد با دستمال مرطوب این کار را انجام می‌دهم و نهایتاً با انگشت آن نقاط را لمس می‌کنم تا ببینم جایی تمیز نشده باقی مانده یا نه.»
کریم عباسی اعتقادش درباره نوروز را چنین مطرح می‌کند: «نوروز و استقبال از آن با انجام اموری مثل خانه‌تکانی و نو کردن جامه، ریشه در فرهنگ ملی و اعتقادات دینی و مذهبی ما دارد؛ چرا که به اموری مثل نظافت یا صله رحم در باور‌ها و اعتقادات دینی و هم در فرهنگ ملی تأکید فراوانی شده است. اما نوروز برای من، فرصتی است تا به دید و بازدید با کسانی بپردازم که در طول سال به علت گرفتاری‌های مختلف نتوانسته‌ام آن عزیزان را ببینم.»
او بر این باور است که نابینایان در امر خانه‌تکانی نسبت به شهروندان دیگر دارای امتیازاتی هستند: «در اموری مثل خانه‌تکانی، تفاوت چندانی در زندگی شهروندان نابینا با دیگر شهروندان وجود ندارد. خب بعضی کار‌های خانه‌تکانی به کارگران معتمد واگذار می‌شود، اما مواردی هست که از عهده آقایان بر می‌آید؛ مثل نصب یا باز کردن پرده‌ها که بسته به انواع آنها، باز کردن و نصبشان هم فرق می‌کند. طبیعتاً ما نابینا‌ها نسبت به دیگران در این امور با دقت بیشتری عمل می‌کنیم. اتفاقاً در برخی موارد، من و همنوعانم نسبت به دیگران دارای مزیت هستیم و آن، ترس از ارتفاع است. خیلی‌ها به علت ترس از ارتفاع، جرأت نمی‌کنند برای مثلاً نصب پرده یا باز کردن آن، بالای پلکان بروند، اما این موضوع برای من و امثال من معنایی ندارد. خود من در اموری مثل تمیز کردن شیشه‌های پنجره‌ها که دائماً گرد و غبار می‌گیرند، براحتی بالای نردبان یا چهار پایه می‌روم و مواردی را که می‌توانم با لمس کردن پیدا کنم تمیز می‌کنم، اما لکه‌ها را با راهنمایی همسرم که مسیر نقطه لکه گرفته را می‌گوید، پاک می‌کنم.»
علی محمدی هم مثل کریم اعتقاد دارد که تفاوت چندانی میان شهروندان نابینا با دیگر شهروندان در انجام امور زندگی‌شان وجود ندارد و آنچه متفاوت است، در شیوه زندگی و برنامه‌ریزی‌های مختلف دیده می‌شود: «من معتقدم هیچ تفاوتی میان شهروندان بینا و نابینا در انجام امور مختلف مربوط به نوروز و حتی سایر امور وجود ندارد؛ شاید عده‌ای از شهروندان تنها به این علت که آگاهی لازم درباره شهروندان نابینا را ندارند، گمان می‌کنند زندگی ما خیلی متفاوت از آن‌هاست؛ تا آنجا که احساس می‌کنند فرسنگ‌ها از آنها فاصله داریم. حال آنکه وجود تفاوت در زندگی شهروندان، ارتباطی به بینایی یا نابینایی ندارد؛ یعنی شیوه زندگی و برنامه‌ریزی هر شهروند، با همسایه دیوار به دیوارش تفاوت‌های زیادی دارد»
او کار‌های خانه‌تکانی را به سه بخش تقسیم می‌کند: «البته خانه‌تکانی بیشتر در تخصص خانم‌های خانه است؛ فرق نمی‌کند کارمند باشند یا خانه دار، اما من کار‌های مربوط به خانه برای ایام نوروز را به سه دسته تقسیم می‌کنم؛ نظافت، مرتب کردن و تعمیر که هر سه در یک اصطلاح خانه‌تکانی مطرح می‌شوند. ما معمولاً برای نظافت، مثل دیگر شهروندان از کارگر‌هایی که بازار کارشان در این روز‌ها داغ است، استفاده می‌کنیم. برای مرتب کردن هم در مواردی که به بینایی احتیاج است، از کمک اطرافیان مثل پدر و مادر یا خواهر و برادر بهره می‌گیریم. اما موضوع تعمیر کمی –حد اقل در زندگی ما- متفاوت است. بخشی از تعمیرات را اگر خودم بلد باشم، انجام می‌دهم؛ در غیراین صورت به سراغ کارشناسان می‌روم. مثلاً یک سال قرار شد لامپ‌های داخل آرک‌ها را تعویض کنم؛ کار‌های مقدماتی مثل درآوردن قاب‌ها و لامپ‌ها را خودم انجام دادم، اما برای امور سیم کشی از یک کارشناس کمک گرفتم.»
پرستو، ضمن تأیید صحبت‌های همسرش، از دغدغه همیشگی‌اش در بحث کمک گرفتن از کارگران می‌گوید: «موضوعی در خانه‌داری برای من دغدغه است که هنوز موفق به حل آن نشدم؛ البته که برای حل این دغدغه باید نهاد‌ها و سازمان‌های ذیربط ورود کنند و آن، به‌رسمیت نشناختن کارِ کارگران نظافت خانه‌ها به‌عنوان یک حرفه است. وقتی کار این افراد جنبه رسمی و حرفه‌ای ندارد، هیچ تعهدی در قبال کیفیت کار احساس نمی‌شود؛ به طریق اولی، هیچ پیگردی در برابر کار بی‌کیفیت وجود ندارد. مخصوصاً این موضوع برای من و همنوعان من پررنگتر است؛ چون ممکن است به‌کارگری در این روز‌ها بر بخوریم که کارش فاقد کیفیت است؛ گرچه به‌قول علی ما از افراد مورد اعتماد یا کسانی که از طرف آشنایان توصیه شده‌اند، کمک می‌گیریم.»
اعتبار و اعتماد، دو اصل مهم در خرید
امان از خرید که دامنه وسیعی دارد، مخصوصاً اگر مربوط به شب عید هم باشد؛ فرق نمی‌کند پوشاک بخری یا تنقلات. علی خرید شب عید را به دو دسته تقسیم می‌کند؛ ظاهراً علاقه عجیبی به دسته‌بندی موضوعات دارد که البته ارزشمند است: «خب خرید عید هم به دو بخش ارزاق و لباس تقسیم می‌شود. در مورد ارزاق من و پرستو تجربه‌های بد و خوب داشتیم. یک سال تصمیم گرفتیم مثل هر شهروند، شیرینی عید بخریم. متأسفانه شیرینی‌ای که خریدیم ظاهر فریبنده‌ای داشت، اما دریغ از طعم و مزه مطلوب! بعد از آن تجربه تصمیم گرفتیم برای عید سال‌های بعد، شیرینی‌های محلی بخریم؛ شیرینی‌هایی که سوغات شهر‌های مختلف ایران است. مثلاً همین نوروز 96 به کرمان مسافرت کردیم، خب شیرینی معروف کرمان کلمپه است که طرفدار زیادی هم دارد، ما هم این سوغاتی خوشمزه را به‌عنوان شیرینی عید انتخاب کردیم.»
خودش و همسرش را از جمله شهروندان علاقه‌مند به استفاده از سامانه‌های آنلاین می‌داند: «ما از آن دسته شهروندانی هستیم که از فناوری‌های نوین ارتباطی در امر خرید بهره زیادی می‌گیریم؛ خوشبختانه در فضای مجازی پایگاه‌هایی ویژه خرید اینترنتی ایجاد شده و ما هم با استفاده از نرم افزار‌های موسوم به صفحه خوان که ویژه نابینایان طراحی شده‌اند، بیشتر خرید‌های روزانه‌مان را از این روش انجام می‌دهیم. حتی مواردی مثل خرید لباس را هم به‌صورت آنلاین انجام می‌دهیم.» او حتی پوشاک را هم به‌صورت آنلاین می‌خرد، اما به شرط‌ها و شروط‌ها: «طبیعی است که خرید پوشاک به صورت آنلاین برای من نابینا کار ساده‌ای نیست؛ بنا بر این من با کمک اطرافیان که تصاویر پوشاک مد نظر را برایم توضیح می‌دهند، به صورت آنلاین خرید می‌کنم.»
زهرا شهریاری که بین رفقایش به «زری» مشهور است، خرید را خیلی دوست دارد؛ مخصوصاً دم عید که عاشقانه رهسپار تجریش می‌شود: «یکی از برنامه‌های همیشگی من در روز‌های قبل از نوروز، سر زدن به بازار تجریش است. من عاشق این بازار قدیمی هستم. اصلاً تکاپو و سر و صدای مردم، بوی سیر، ترشی، حلوا شکری و نان تافتون داغ تجریش انسان را مست می‌کند.» او هم مثل علی به اعتبار محل خرید اعتقاد دارد و در عین حال، بر وجود همراه معتمد هم تأکید می‌کند: «معمولاً برای خرید پوشاک خواهرم را همراه خودم می‌برم؛ گفتم که او شناخت دقیقی از سلایق و خواسته‌های من دارد. این نکته هم برای من و همنوعانم مهم است که نباید با هر کسی برای انجام اموری مثل خرید رفت؛ حتماً شخص همراه باید جزو معتمدین باشد. البته پیش آمده که به تنهایی برای خرید پوشاک بروم، اما در این موارد به فروشگاه‌های شناخته شده می‌روم. برای خرید ارزاق کسی را همراهم نمی‌برم؛ خودم به تنهایی برای خرید می‌روم. خب موضوع معتبر بودن محل خرید درباره فروشگاه‌های ارزاق و میوه فروشی‌ها هم صدق می‌کند. من اساساً از فروشگاه‌های محل زندگی خودم خرید می‌کنم که مورد وثوق هستند و اگر احیاناً مواد فاسد لابه‌لای محصولات خریداری شده ببینم، فوراً به فروشنده برمی‌گردانم.»
کریم هم در موضوع خرید به‌قول خودش تجارب زیادی به‌دست آورده است: «من در طول زندگی خیلی چیز‌ها را به تجربه به‌دست آوردم. نمونه‌اش در بحث خرید پوشاک است؛ زمانی هنگام خرید لباس نظر فروشنده را هم جویا می‌شدم، اما متأسفانه برخی فروشنده‌ها جنس نامرغوب را پیشنهاد می‌کردند، اما به مرور آموختم که باید آنچه خودم می‌پسندم انتخاب کنم. از آنجا که باز به تجربه شناختی از انواع پارچه‌ها پیدا کرده‌ام، سعی در انتخاب پوشاکی می‌کنم که در آن الیاف طبیعی به‌کار رفته؛ تشخیص این نکته هم با لمس کردن برایم آسان شده؛ می‌ماند انتخاب مدل و رنگ و تناسب آن با تیپ من که در این موارد از همسرم کمک می‌گیرم.»
او هم مثل دوستانش اعتبار محل خرید را مهم می‌داند، اما در خرید ارزاق و تنقلات شب عید، محصولات تولید داخلی را انتخاب می‌کند: «من معمولاً در خرید ارزاق و تنقلات شب عید دو فاکتور را در نظر می‌گیرم؛ بسته‌بندی بودن و قرار نداشتن در معرض هوای آزاد. به این دو فاکتور، اعتبار فروشگاه عرضه‌کننده را هم اضافه کنید؛ طبعاً از جایی خرید می‌کنم که خوشنام و خوش سابقه است. ضمن اینکه معمولاً سعی می‌کنم محصولات تولید داخل را خریداری کنم. ما الآن در زمینه تولید شکلات و آبنبات پیشرفت‌های خوبی کرده‌ایم.»
او فروشگاه‌های معتبر محله خودش را قبول دارد؛ چون معتقد است فروشگاه‌های بزرگِ مشهور هنوز برای شهروندان نابینا مناسب‌سازی نشده اند: «اگر خودم به تنهایی تصمیم به خرید ارزاق بگیرم، ترجیحم این است که به‌جای رفتن به فروشگاه‌های بزرگ که مشهور هم هستند، از فروشگاه‌های محل زندگی‌ام خرید بکنم. چون متأسفانه فروشگاه‌های مشهور بزرگ اصول مناسب‌سازی برای شهروندان نابینا را رعایت نکرده‌اند، اما حداقل در فروشگاه‌های محلی فروشنده‌ها مرا می‌شناسند و مورد اعتماد هستند. البته بی‌انصاف نیستم؛ خوشبختانه این روز‌ها اخباری راجع به اقدامات برخی مال‌های مشهور در امر دسترس‌پذیری نابینایان به خدمات آن فروشگاه‌ها منتشر شده که شایسته تجلیل است.»
نقاط صعب العبور برای نابینایان سهل می‌شود، اگر همراه مطمئنی داشته باشند
هرچه درباره محاسن سفر نوشته شود، حق مطلب ادا نمی‌شود؛ چون سفر باید حتماً تجربه شود تا لذتش تا سال‌ها زیر زبان مزه کند. کریم هم عاشق سفر است، اما دوست ندارد به مناطقی که خیلی‌ها می‌روند، سفر کند: «من مسافرت را دوست دارم، اما در ایام نوروز در تهران می‌مانم یا اگر تصمیم به مسافرت بگیرم، به شهر‌هایی می‌روم که خیلی شلوغ نیستند؛ مثل مناطق جنوب. ضمن اینکه در انتخاب رستوران آن مناطق، از راهنمایی‌های مردم بومی آنجا استفاده می‌کنم، چون آنها نسبت به غریبه‌ها آشنایی درستی از اماکن مختلف شهر یا منطقه‌شان دارند.»
«متأسفانه در اماکن پر بازدید مثل موزه‌ها، ما نمی‌توانیم استفاده چندانی ببریم، چون غالباً توضیحات راهنما‌ها بصری است و هنوز تدبیری در این زمینه از سوی مسئولان امر صورت نگرفته؛ حال آنکه مسئولان ذیربط باید شهروندان نابینا و نیاز‌های فرهنگی و گردشگری آنها را لحاظ کنند. همین عدم مناسب‌سازی در هتل‌ها، اعم از پایتخت و غیر پایتخت وجود دارد. هتل‌ها مناسب‌سازی نشده‌اند، به همین علت من و امثال من باید در تسلط به مختصات هتل محل اقامت‌مان، در کنار گرفتن راهنمایی از اطرافیان، باید حتماً به قدرت تمرکز ذهنی‌مان هم مراجعه کنیم.»
زری هم مثل کریم از اینکه شهروندان نابینا از سوی مسئولان فرهنگی و گردشگری مورد توجه قرار نمی‌گیرند، گلایه می‌کند: «متأسفانه شهروندان نابینا در خیلی موارد دیده نمی‌شوند. این نکته را در مصاحبه‌ای با یکی از خبرنگاران خبرگزاری‌ها، زمانی که کتابخانه حسینیه ارشاد با همکاری موزه علوم و فناوری برای نابینایان ویژه برنامه‌ای گذاشته بودند، مطرح کردم و گفتم که متأسفانه نابینایان از سوی خیلی از نهاد‌های فرهنگی دیده نمی‌شوند. ما واقعاً نمی‌توانیم از اماکنی مثل موزه‌ها بازدید کنیم.»
او در ایام عید از تهران بیرون نمی‌رود و تهران گردی را به‌عنوان تفریح نوروزی انتخاب می‌کند: «من حقیقتاً تصمیم ندارم در ایام نوروز از تهران بیرون بروم؛ چون همه شهر‌های معروف شلوغ است و هیچ جا آرامش بخش تر از تهران نیست. تصمیم دارم تهران گردی کنم؛ کاری که پارسال هم کردم و خیلی خوش گذشت. معتقدم تهران جا‌هایی دارد که ما‌ها نمی‌شناسیم. مثلاً پارسال من با تور‌های تهران گردی از برج میلاد، برج طغرل و برج آزادی بازدید کردم که خیلی بهم خوش گذشت. امسال با خواهرم قصد دارم این تجربه را در دیگر اماکن تهران تکرار کنم؛ معمولاً با خواهرم به اماکن مختلف می‌روم؛ چون مواردی که امکان لمس کردنشان نیست برایم توضیح می‌دهد.»
ملاک علی برای مسافرت، مناسب بودن مقصد است. او این توضیح را در پاسخ به سوال من درباره مناسب‌سازی اماکن سیاحتی ارائه می‌دهد: «من معتقدم به‌جای اصطلاح مناسب سازی، مناسب بودن را پیرامون مسافرت‌های شهروندان نابینا در نظر بگیریم. منظورم از این اصطلاح، مناسب بودن منطقه یا تفرجگاه برای اقامت من و همنوعان من است. به‌نظر من اقامت در جا‌هایی مثل خانه‌های محلی برای ما با مشکلاتی همراه است، به همین علت من در برنامه‌ریزی‌های مسافرتی، گزینه‌ای را در نظر می‌گیرم که محل اقامتش هتل است. معمولاً من و پرستو با تور سفر می‌کنیم؛ چون برنامه‌ریزی منسجمی دارد؛ البته با توری که مورد اعتماد است و کارنامه درخشانی دارد.»
او البته تمام برنامه‌های تور‌های به تعبیر خودش «دارای کارنامه درخشان» را برای شهروندان نابینا مفید نمی‌داند: «متأسفانه تمام برنامه‌های تور‌های مسافرتی، حتی تور‌هایی که خوش نام و خوش سابقه هستند، برای ما شهروندان نابینا مفید نیستند. مثلاً در تور‌های تاریخی- فرهنگی داخلی و حتی خارجی، عمده برنامه‌ریزی مدیران و راهنمایان تور‌ها، بازدید از موزه‌ها یا هر برنامه‌ای است که جنبه‌های بصری زیادی دارد؛ طبیعی است اماکنی مثل موزه‌ها که هنوز برای شهروندان نابینا دسترس‌پذیر نشده‌اند، برای من و امثال من جذاب نیستند. حال آنکه بیشتر برنامه‌های این نوع تور‌ها به چنین اماکنی اختصاص دارد. گرچه من سعی می‌کنم حتی در بازدید از موزه‌ها، به‌قول خودمان: با چپ پر حاضر شوم. اتفاقاً در همین سفر کرمان که از موزه‌ای بازدید می‌کردیم، راهنمای موزه توضیحاتی کلی ارائه داد؛ من در خلال توضیحات او از فرصت استفاده کردم و خطاب به همسفر‌ها گفتم که از اشیای موزه عکس نگیرند، چون به آنها آسیب می‌رسانند. راهنمای موزه با شنیدن حرف من، ضمن تحسین زیاد، آن را تأیید کرد.»
کسب اطلاعات دقیق درباره مقصد سفر پیش از شروع به مسافرت، مهم‌ترین اقدام علی و پرستو است؛ در واقع برنامه‌ای همیشگی است: «نخستین اقدامی که قبل از مسافرت انجام می‌دهم، کسب اطلاعات لازم و ضروری درباره مقصد سفرمان است؛ مثل رستوران‌ها، قنادی‌ها، فروشگاه‌های عرضه محصولات محلی و... مثلاً قبل از سفر به کرمان، تمام این اقدامات را انجام دادم، وقتی به کرمان رسیدیم تصمیم گرفتیم به رستورانی که درباره‌اش اطلاعاتی کسب کرده بودیم برویم، اما برنامه‌های من و پرستو فشرده شد و نتوانستیم به آنجا برویم. در خلال صحبت با همسفر‌ها، نشانی آن رستوران را به دوستان دادیم که اقلاً آنها استفاده کنند. دوستانی که به آن رستوران رفتند، کلی از ما تشکر کردند که چنین جای مطلوبی به آنها معرفی کردیم.»
پرستو دو نوع تجربه را در مسافرت مطرح می‌کند؛ قبل از ازدواج با علی و بعد از آن: «من دو نوع تجربه در سفر به‌دست آوردم؛ سفر قبل از ازدواج با علی و بعد از ازدواج. جالب اینکه در دوران قبل از ازدواج، وقتی با جمعی در قالب تور سفر می‌کردم، یکی دو روز می‌گذشت تا همسفر‌ها با من ارتباط بگیرند و دوست شویم؛ یعنی با نوعی تردید پیشقدم می‌شدند. اما بعد از ازدواج با علی، وقتی مسافرت می‌کنیم، نگرش‌ها کاملاً برعکس است؛ در همان ابتدای سفر همسفر‌ها بسرعت با ما دوست می‌شوند. ظاهراً مشاهده یک زوج نابینا که با آنها همسفر شده، برایشان جذاب است.»
او می‌گوید که شهروندان نابینا می‌توانند به خیلی نقاط سفر کنند، اما باز به شرط‌ها و شروط‌ها: «من معتقدم ما می‌توانیم به خیلی جا‌ها، حتی نقاط صعب‌العبور سفر کنیم، مشروط بر اینکه کسی به‌عنوان همراه دقیق، در کنار ما باشد و مسیر‌ها و جهت‌ها را برایمان توضیح دهد.»
باز صحبت از مناسب‌سازی شد، باز گلایه‌های شهروندان نابینا از مسئولان که نابینایان را هم در شمار شهروندان به حساب آورند. سال کهنه به پایان می‌رسد، حد اقل این امید در دل شهروندان نابینا زنده می‌ماند که در سال جدید، مسئولان نگاهی دقیق به شهروندان نابینا داشته باشند.
 
تاریخ ثبت در بانک 7 آذر 1397