معرفی اجمالی |
دختر جوانی به نام ستاره اسدی در عمارت یکی از آخرین شاهزادگان قاجار به عنوان پرستار امیربهادر، پسر معلول شاهزاده، مشغول به کار می شود. طی چند روز شاهزاده پیر و خواجه خانه مجذوب ستاره می شوند و عفت، کلفت خانه که فقط سه روز صیغه شاهزاده بوده، با حضور ستاره دچار حسادت می شود. امیربهادر، به مرور سلامتی خود را بازمی یابد و اسرار شاهزاده را به صورت مکتوب فاش می کند. عفت به جرم خیانت و بازگو کردن حقایق به امیربهادر، توسط شاهزاده پیر از بالای عمارت به پایین پرتاب می شود. امیربهادر که در واقع پسرخوانده شاهزاده است مورد غضب شاهزاده قرار می گیرد و شاهزاده در تلافی جواب منفی ستاره در مقابل عشق او، دستور می دهد چشم های امیربهادر توسط خواجه کور شود.
|