کد cb-10214  
نام شهرستانی، هبةالدین  
پیشه و عنوان عالم دینی و پژوهشگر  
ملیت عراقی  
سال تولد 1884میلادی  
تاریخ درگذشت 1967میلادی  
نوع معلولیت نابینا  
متن زندگی نامه ولادت
سید حسین عابد از تبار آسمانیان بود. نیاکانش از محسن صراف تازید، فرزند گرانقدر امام علی بن الحسین علیه السلام همه در شمار نیکان جای داشتند. او با این پیشینه سپید دل به مهر خاندانی بست که از پشتوانه‌های افسانه‌ای بهره می بردند.
دودمان شهرستانی در مناطق کربلا، نجف، کاظمین، کرمانشاه، همدان و اصفهان پراکنده بودند و از پارسایان نیک اختر به شمار می آمدند. ستارگان فروزان این خاندان، که ریشه در آسمان عصمت اهل بیت علیه السلام داشتند، یکی پس از دیگری جهان را از پرتو اکسیری دانش و ایمان سرشار ساخته بودند. اینک مریم دختر دانشور و نیک نهاد دودمان مقدس شهرستانی به همسری سید حسین بن سید محسن صراف در می آمد تا مقدمات میلاد یکی از بزرگترین بیدارگران خاور زخم خورده فراهم آید.
اندک اندک رجب 1301 ق فرا رسید در بامداد سه شنبه بیست و چهارم این ماه میرزا علی شهرستانی، دانشور ارجمند سامرا، به خانه سید حسین عابد شتافته، وی را از رازی سترگ آگاه ساخت. سخن میرزا علی کوتاه و روشن بود:
دیشب طنین مهرآمیز آوایی، سکوت سنگین رویایم را شکست و گفت: فردا نوزاد مریم پای به گیتی می دهد او را محمد علی بخوانید و هبة الدین لقب نهید.
نیمروز فرزند مریم چشم به جهان گشود و بر درستی رویای دوشین میرزا علی گواهی داد.
زندگینامه
آغاز راه:
سید حسین، که عابد شهرت داشت، دانشوری پارسا و پژوهشگری توانا بود. پژوهشگری که بیشتر وقتش را در تحقیق مسایل معنوی می گذراند. کتابهایی مانند الفتوحات الغیبیة فی الختوم و الاحراز و الادعیه و دموع الشمعة فی ادعیة لیلة الجمعه، که از آن بزرگمرد بر جای مانده، نشانگر دانش، بینش و کردار عارف بیداردل سامراست.
همسرش مریم نیز در گروه دانشوران جای داشت و در ریاضیات، تاریخ ادبیات و شعر سرآمد بانوان روزگار بود.
بی تردید تعیین نخستین روزهای آموزش برای فرزندی، که از چنین پدر و مادری بهره می برد دشوار است. ولی می توان گفت که آموزش رسمی هبة الدین از ده سالگی آغاز شد. فرزند پیر پارسای سامرا در مدتی کوتاه، صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع، حدیث، درایه، رجال، فقه و اصول سطح متوسط، تاریخ، هیئت، حساب و هندسه را در کربلا به پایان رسانده، می رفت تا در سایه عنایتهای پروردگار بر قله‌های بلند دانش و معنویت فراز آید که نیمه ذی قعده 1319 ق فرارسید و عارف روشن بین سامرا در 73 سالگی چشم از جهان فرو بست.
آیه روشن:
اندکی پس از تدفین پیکر سید حسین در حریم امام کاظم علیه السلام دانشمند برجسته نجف، سید مرتضی کشمیری، که با عارف از دست رفته آشنایی دیرین داشت، در کربلا به دیدار سید محمد علی شتافته، ضمن تسلیت مرگ پدر، از وی خواست برای ادامه تحصیل رهسپار حریم امیر مومنان علیه السلام شود. ولی فرزند مریم نمی توانست بدین پیشنهاد پاسخ مثبت دهد. مخارج فراوان کوچیدن، شیوه نامعلوم زندگی در آن دیار و از سوی دیگر هوای بهره‌گیری از محضر بزرگان آن سامان وی را در تردید افکنده بود. سید کشمیری با مشاهده دودلی فرزند سید حسین گفت: شایسته است به کتاب خداوند روی آوریم. آنگاه قرآن گرفته، با آفریدگار به رایزنی پرداخت. کلام الهی چنین آشکار بود که نه تنها هبة الدین بلکه میهمانش را نیز در شگفتی فرو برد:
«و جعلنا ابن مریم و أمه آیة و آویناهما إلی ربوة ذات قرار و معین» (مومنون، 50)
فرزند بانوی پاک نهاد شهرستانی با شنیدن پیام روشن پروردگار، همه تردیدها را کنار نهاده، در 21 شعبان 1320 ق رهسپار نجف شد.
سفر سبز:
هبة الدین در حریم پاک امیر مومنان علیه السلام از فقیهان نامور شیعه شیخ محمد کاظم خرسانی، سید کاظم یزدی و شریعت اصفهانی فیض برد و در شمار مجتهدان شیعه جای گرفت. او که بیش از هر چیز به بیداری مسلمانان می اندیشید با شیخ محمد عبده، مفتی مصر، سید محمد دانشور شهره جهان اسلام و صاحب مجله «النهار» و گردانندگان مجلات «المقتطف» و «الهلال» ارتباط بر قرار ساخته، میان مراکز فرهنگی شیعه و سنی در عراق، مصر و سوریه پیوندی ناگسستنی پدید آورد و با انتشار مقاله‌ها، شعرها و گزارشهای روشنگر در مجلات جهان عرب هدف بلند بیداری و اتحاد مسلمانان را دنبال کرد. در این روزگار فریاد مشروطه‌خواهی در ایران بالا گرفت. فقیه بیدار سامرا به حمایت از این جنبش برخاسته، با شرکت در محافل آزادیخواهان، آنها را در گزینش شیوه‌های درست مبارزه یاری داد.
در 1328 ق تلاشهای خستگی ناپذیر دانشور مصلح جهان اسلام به بار نشست و نخستین شماره ماهنامه دینی، فلسفی و علمی «العلم» انتشار یافت. این ماهنامه دو سال منتشر شد ولی خبر پیوستن گروهی از مسلمانان بحرین به آیین ترسایان هبة الدین را اندوهگین ساخته، سمت بحرین روانه کرد. بدین ترتیب دفتر مجله العلم برای همیشه بسته شد. فقیه دردمند سامرا با افتتاح دو مدرسه اسلامی به نامهای «اصلاح» و «اسلام»، یک ساختمان ویژه برای ارشاد ناآگاهان و سخنرانیها و نشستهای علمی فراوان سرانجام جمع ترسایان بحرین را پراکنده ساخته، مومنان آن سامان را قدرتی تازه بخشید.
آنگاه راه هندوستان پیش گرفت تا پس از گفتگوهای سازنده با دین باوران هند و تشکیل انجمنهای مذهبی، رهسپار ژاپن شود؛ ولی دیدار با سید جلال الدین مویدالاسلام حسینی کاشانی، نویسنده روزنامه حبل المتین، در کلکته مسیرش را دگرگون ساخت.
مویدالاسلام در آن سالهای بحرانی، که شمارش معکوس جنگ نخست جهانی آغاز شده بود، سفر به ژاپن را سودمند نمی دانست. بنابراین هبة الدین راه یمن پیش گرفته، از آنجا به حجاز شتافت و سرانجام پس از اصلاحات در آن سرزمین‌ها به نجف بازگشت. او بر آن بود در هر شهر و دیار انجمن مذهبی سازمان داده، آنها را با انجمن مرکزی نجف به یکدیگر پیوند دهد تا به هنگام نیاز نیروهای پاکدل شتابان وارد عمل شده از مرزهای اعتقادی دین پاسداری کنند. ولی دریغ که آتش نبرد جهانی همه کشته‌هایش را خاکستر ساخت.
سالهای جهاد:
در سال 1332 ق جنگ نخست جهانی آغاز شد و غرش توپها آینده را در ابهام فرو برد. شیخ الاسلام استانبول، به عنوان رهبر معنوی مسلمانان و برترین مقام دینی دولت عثمانی ضمن صدور اطلاعیه‌ای مردم را به جهاد و مقاومت در برابر فرانسه، بریتانیا و روسیه فراخواند.
هر چند این فتوا در بیست و سوم محرم 1333 ق در همه مساجد بغداد خوانده شد ولی دانشمندان دینی دست پرورده عثمانیان نه تنها آن را تایید نکردند، بلکه با ارسال پیامهای محرمانه دولت بریتانیا را مورد حمایت و تشویق قرار دادند. دولت عثمانی در تنگنایی تاریک گرفتار آمده بود. کسانی که در سایه سلطان استانبول باغها، ثروتها و عنوانهای مذهبی گرد آورده بودند، یکباره پدر خوانده ترک خویش از یاد برده، پیک دوستی سمت بریتانیا گسیل می کردند. البته مقامهای رسمی مذهبی در این موضع گیری تنها نبودند، بلکه نمایندگان عراق در پارلمان عثمانی و عراقیان پرورش یافته در مدرسه‌های نظامی استانبول نیز از سلطان عثمانی روی گردانده، برای خدمت به ملکه بریتانیا به رقابت پرداختند.
در چنین شرایطی شیعیان، که همواره شهروندانی درجه دوم و سزاوار اهانت به شماره می آمدند، به پیروی از فقیهان نجف احساس مسوولیت کرده، سرنوشت خویش را با سرنوشت دولت سست بنیاد عثمانی پیوند زدند. سید هبة الدین همراه روحانیان بزرگ چون شیخ الشریعه اصفهانی، میرزا مهدی بن ملا کاظم خراسانی و سید مصطفی کاشانی رایت مقدس بارگاه علی علیه السلام برداشته، در میان شعارهای پیوسته مردم سمت جبهه روان شد. آنها شب را در کوفه به سر برده، بامداد همراه سید محمد فرزند حضرت سید کاظم یزدی و سوارانی که بدانان پیوسته بودند، ادامه مسیر دادند.
انبوه مجاهدان در 21 محرم 1334 به بغداد رسیدند. بغداد در آن سال نقطه اوج همایشهای وحدت بود. عصر جمعه، بیست و پنجم محرم، حضرت آیة الله العظمی شیخ الشریعه اصفهانی همراه سید هبه الدین و دیگر دانشوران عازم جبهه به دیدار اندیشمندان اهل سنت در اعظمیه شتافتند و در محفلی سراسر یگانگی، روشنی و دوستی شرکت جستند. هبة الدین که نمی توانست بدین مقدار، در وحدت شیعه و سنی، بسنده کند، در راستای نزدیکی فزونتر نیروهای فرهنگی مسلمان، دو روز بعد در یکشنبه بیست و هفتم محرم از دفتر نشریه صدی الاسلام باز دید کرد و تلاش دست اندرکاران آن نشریه را ستود.
سپاه ارادتمندان اهل بیت علیه السلام سرانجام به جبهه رسید و در نبرد با نیروهای بریتانیا دلاورانه شرکت جست. توجه به یکی از تلگرافهای فقیه سامرا از جبهه کوت می تواند نشانه روشن شجاعت و تلاش آن بزرگمرد در تقویت روحیه مردم و رزمندگان باشد:
«در سوم شباط با پرچم شریف علی علیه السلام، همراه گروهی از دانشوران نجف لشگرگاه سپاه اسلام در جبهه کوت را زیارت کردیم. از صمیم قلب شجاعت سپاهیان دلیر و فداکاریهای آنان را در بازپس گیری سرزمینهای غصب شده، سپاس گفتم، در حالی که فرمانده دلاور و بی باکشان، مرد کمیاب روزگار، فرمانده کل حضرت خلیل بک نیز در میان آنها بود. ما همه بر این باوریم که سپاه ما تا کنون هرگز در عراق چنین نظم و ترتیب نداشته، این گونه به حکم قانون الهی «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة» آماده دفاع نبوده است. انتظار می رود دشمنان، به یاری پروردگار بسرعت نابود شوند.»
ارمغان اشغالگران:
تلاشهای خستگی ناپذیر فقیهان نجف سرانجام در اثر بی کفایتی افسران و سربازان عثمانی و عدم تجربه و تجهیزات کافی مومنان رزمنده به ضعف گرایید و در 1336 ق عراق زیر چکمه ارتشیان بریتانیا قرار گرفت. برق سرنیزه‌های انگلیسی زندگی را در کام فقیه آزاده سامرا ناگوار ساخته، وی را به بازنگری در استراتژی مبارزه فراخواند. بدین ترتیب مجتهد دلاور شهرستانی یکباره در نیام خاموشی فرو رفت و سکوت را پوشش تلاشهای فراوان خویش ساخت. کارگزاران لندن که خاموشی هبة الدین را دلیل چشم پوشی وی از مبارزه می پنداشتند، بر آن شدند تا با کشاندن او به صفوف انگلیسیان جای پای بریتانیا در عراق را استحکام بخشند. در این راستا محمد سرور خان نیابت فرماندار سیاسی کربلا در 1337 ق از هبة الدین خواست تا با اختیارات کامل و بی هیچ شرطی مقام قضاوت را بر عهده گیرد. فقیه بیدار سامرا که با روشن بینی الهی خویش نقشه دشمنان را خوانده بود، از پذیرش این مقام سرباز زد.
اشغالگران برخلاف شعارهای روزهای آغازین جنگ، که خود را ناجی اعراب می خواندند، از هیچ ستمی بر مردم نگون بخت عراق فروگذار نمی کردند. خاطره‌ای که عبدالعزیز قصاب، یکی از شهروندان آن روزگار عراق، به رشته نگارش کشیده، می تواند تصویر روشنی از شیوه برخورد آنان با مردم ترسیم کند:
آنها هر کس را که با نظام عبور و مرور در خیابانها و بویژه پل مخالفت می کرد با بی رحمی تمام آماج ضربات خویش قرار می دادند. روزی کاروانی از زایران ایرانی از پل می گذشت ... همه کاروانیان چنانکه نیروهای انگلیسی تصویب کرده بودند، از اسبها به زیر آمده، در حالی که چارپایان را یدک می کشیدند، پیاده از پل می گذشتند. تنها یکی از مسافران به دلیل معلولیت همچنان سواره راه می پیمود. سرباز بریتانیایی با مشاهده وی، خشمگینانه یورش برده، او را آماج ضربه‌های شدید عصای زمخت خود قرار داد. مسافران بدان امید که سرباز از کردار ناپسندش دست بردارد، فریاد زدند: بیمار است، عاجز است. ولی سرباز آنقدر به زدن ادامه داد، که زایر معلول از استر به زیر افتاد. همراهانش ناگزیر وی را بر کتف نهاده، از پل عبور دادند.
خشونت بسیار سربازان اشغالگر و بی احترامی آنها به مقدسات مذهبی مردم روز به روز فزونی می یافت و فضای جامعه را برای شورشی فراگیرآماده می ساخت. لندن با درک شرایط در 1336 ق به سیاستی نوین روی آورد. سیاستی که حضورشان را مشروع جلوه دهد و منافع دراز مدتشان را تأمین سازد. بنابراین مسأله همه پرسی درباره آینده عراق را مطرح کردند. سید هبة الدین که از نقشه‌های استعمارگران آگاه بود. با همکاری شیخ محمد رضا شیرازی - فرزند میرزا محمد تقی شیرازی مرجع عصر - و گروهی از مومنان انجمن سری «الجمعیة الوطنیة الاسلامیة» را بنیاد نهاد. هدف این گروه استقلال کامل عراق بود. هدفی که با فتوای مشهور مرجع بزرگ روزگار میرزا محمد تقی شیرازی مبنی بر اینکه هیچ مسلمانی حق ندارد غیر مسلمان را برای حکومت بر مسلمانان انتخاب کند، فراگیر شد و نقشه همه پرسی اشغالگران را با ناکامی روبرو ساخت.
در جبهه استقلال:
تلاشهای بسیار «الجمعیة الوطنیة الاسلامیة» سرانجام گردهمایی استقلال جویانه در بغداد و کاظمین را پی افکند. پیام مرجع بزرگ شیعه حضرت آیة الله العظمی شیرازی، درباره لزوم شرکت فراگیر مردم در تظاهرات و همایشهای صلح آمیز استقلال، آتش استقلال خواهی را در همه عراق شعله‌ور ساخت. در پی این پیام شورای سری رهبری انقلاب که هبة الدین نیز در شمار اعضای آن جای داشت، زیر نظر آیة الله العظمی شیرازی تشکیل شد، تا خیزش مردمی را هدایت کند.
از سوی دیگر انگلیس، که هرگز نمی توانست منافع سرشار عراق را نادیده بگیرد، در برابر تظاهرات مسالمت آمیز مومنان به خشونت فزونتر روی آورد، خشونتی که به یورش عشایر منطقه «رمیشه» به اشغالگران انجامید. این یورش هر چند آغازی پیروزمند داشت ولی اندک اندک به ضعف گرایید و آمار شهیدان و مجروحان فزونی یافت.
مرجع بیدار شیعه، که از خونریزی و ناهماهنگی نیروها در رویارویی با اشغالگران بیمناک بود، سید هبة الدین و میرزا احمد خراسانی را به بغداد فرستاد تا ضمن تهدید انگلستان به جهاد فراگیر مردمی، آنها را از خونریزی بیشتر باز دارند. ولی ویلسون، نماینده بریتانیا در عراق، از پذیرش پیشنهاد آتش بس خودداری کرد. بدین ترتیب همه چیز برای انقلاب آماده شد و فتوای مشهور مرجع بزرگ میرزا محمد تقی شیرازی زنگهای جهاد را به صدا در آورد.
هبة الدین در این خیزش همگانی نقشی ارزنده داشت. او از سوی مرجعیت شیعه به سران قبیله‌ها پیام می فرستاد، از آنان درباره کردارشان توضیح می خواست و آنها را در برآوردن نیازهایشان یاری می داد. نقش آن بزرگمرد چنان بود که فرماندهان وی را «هیبت الدین» می خواندند.
در کشاکش این نبرد نابرابر مردم کربلا به ارگانهای دولتی یورش برده، کنترل شهر را در دست گرفتند و برای اداره شهر دو مجلس علمی و ملی تشکیل دادند. هبة الدین، سید ابوالقاسم کاشانی، سید حسین قزوینی و گروهی دیگر از روحانیان در شمار اعضای مجلس علمی جای داشتند. وظیفه این مجلس گسترش انگیزه دینی انقلاب و رسیدگی به اختلافهای مردم بود.
آتش انقلاب روز به روز شعله‌ورتر می شد و همه چیز برای پدید آمدن پیروزی همه جانبه مسلمانان آماده بود ولی دریغ که حادثه‌ای نگران کننده آینده را در ابهام فرو برد. چهار ماه از صدور فتوای جهاد مرجع کربلا به سرای جاودانگی شتافت. وظیفه سید هبة الدین به عنوان رکن اساسی شورای رهبری انقلاب بسیار سنگین شده بود. پیشگیری از تضعیف روحیه رزمندگان و تلاش در استمرار قدرتمندانه جهاد بخشی از این وظیفه الهی بود. پیام تسلیت آن بزرگمرد به فرماندهان نیروهای مردمی می‌تواند نشانگر گوشه‌ای از تلاشهای وی در این باره باشد:
«در گذشت حجة الاسلام و رئیس علمای اعلام، رکن نهضت عربی و روح خیزش اسلامی شیخ میرزا محمد تقی شیرازی قدس الله روحه و نور ضریحه را به شما و همه جهان اسلام تسلیت می گوییم. خورشید زندگی قدسی او هنگام غروب خورشید سه شنبه، سوم ذی حجة 1338 پس از آنکه سی درجه از فلک عمر شریفش در زنده کردن علم و نابودی کافران سپری شد، غروب کرد. اما آنچه دلهای سوگوارانش را تسلی می دهد، توانمندی اهداف بلندش و پایداری مردم در راه اوست.
بی شک اسلام به وسیله سربازان و یارانش که پس از وی باقی مانده، راهش را می پیمایند، زنده است پیوسته منتظر اخبار ارزشمندتان بوده و هستیم.
سوم ذی حجة 1338 خدمتگزار دین و دانش محمد علی شهرستانی»
هر چند سید هبة الدین در شعله‌ور نگهداشتن آتش نبرد تلاش فراوان کرد، ولی اختلاف عشایر، توطئه‌های عوامل دشمن، طولانی شدن نبرد و بهره‌گیری بریتانیا از سلاحهای پیشرفته و تجربه‌های دیرین، سرانجام رزمندگان مومن را به ناتوانی کشاند. در این شرایط ورود نماینده جدید لندن به صحنه سیاست عراق و تبلیغات فراوان او در پذیرش خواستهای انقلابیان از سوی انگلیس، بر تردید رزمندگان افزود و اندک اندک معادله نبرد را به سود اشغالگران دگرگون ساخت. گروهی از کربلاییان شوریده، بر شورای رهبری انقلاب چیرگی یافتند و نمایندگانی را برای صلح به بغداد فرستادند. نمایندگان انگلیس با پنج شرط، پیشنهاد صلح را پذیرفتند؛ شرطهایی که نخستین آنها تسلیم هفده نفر به نیروهای بریتانی، در مدت 24 ساعت بود. هبة الدین در شمار این هفده نفر جای داشت.
بدین ترتیب فقیه نستوه سامرا به زندان افکنده شد و اندکی بعد از سوی دادگاه ویژه نظامی به اعدام محکوم گردید.
او در 1339 پس از نه ماه مورد عفو عمومی پادشاه قرار گرفت و دیگر بار به عرصه مسوولیتهای خطیر گام نهاد.

فرصتی طلایی:
در سال 1339 ق سرانجام سیاستهای نوین بریتانیا به بارنشست و نیروهای اشغالگر هراسان از نفرت فزاینده مردم به حاشیه ناپیدای صحنه پناه برده، فرمانروایی متن را به ملک فیصل سپردند. فیصل که برای به دست آوردن اعتماد مردم چاره‌ای جز گماردن برخی از خوشنامان در دستگاه اداره کشور نمی دید، پست وزارت معارف را به فقیه بیدار سامرا پیشنهاد کرد.
هر چند سید هبة الدین پذیرش این پیشنهاد را نمی پسندید و آن را فرصتی برای بهره‌گیری راز نام نیک مبارزان راه آزادی می دانست ولی پافشاری فراوان آشنایان در استفاده از فرصتی‌که شاید دیگر هرگز تکرار نمی شد، وی را به پذیرش واداشت. او در این مقام نخست مستشاران بریتانیایی و استادان خارجی را از کار برکنار کرد، مدرسه‌های ابتدایی و متوسطه بنیاد نهاد، عشایر را از مدارس سیار برخوردار ساخت، مدرسه صنایع بغداد را از انگلیسیان باز پس گرفت و برای نخستین بار در تاریخ آموزش و پرورش نوین کشورهای اسلامی مسأله تربیت دینی دانش آموزان و استادان را موارد تأکید قرار داد.
پیروزیهای فقیه سامرا در اصلاح نظام آموزشی عراق استعمارگران را در نگرانی فرو برد. بنابراین چنان عرصه را بر وی تنگ ساختند که ناگزیر در بیستم ذی حجة 1340 ق استعفا داد.
مدتی بعد دیوان عالی تمییز احکام بر اساس مذهب جعفری شکل گرفت و مسوولیت آن به سید هبة الدین سپرده شد. هر چند دانشور بزرگ سامرا پس از تجربه وزارت معارف، شرکت در کارهای اجرایی را شایسته نمی دانست، ولی دیگر بار به اصرار برخی از فقیهان شیعه مسوولیت پذیرفت. تلاش در سازماندهی دادگاه‌های شرعی و پیوند آنها با دیوان عالی، گزینش داوران شایسته، تبیین احکام و تنظیم قوانین لازم در شیوه دادرسی بخشی از اقدامات فقیه بیدار سامرا در این مقام به شمار می رود.

سالهای بیماری:
در 1342 همزمان با پذیرش مسوولیت دیوان عالی تمییز، بیماری چشم هبة الدین را در رنج فرو برد. بیماری دشواری که با جراحی سال 1345 اندکی بهبود یافت ولی هرگز ریشه کن نشد؛ حتی سفر
1349 به سوریه و بهره گیری از تخصص پزشکان آن سامان نیز دستاوردی جز رنج فزونتر در پی نداشت. البته بیماری هرگز به معنای پایان کوششهای معمول و گوشه‌گیری فقیه بیدار عراق نبود. آن بزرگمرد در سال 1353 برای شرکت در انتخابات مجلس شورای ملی از دیوان عالی تمییز احکام جعفری کناره گرفت و به عنوان نماینده استان بغداد رهسپار مجلس شد. مجلسی که بیش از چند ماه دوام نیاورد و سرانجام در ذی حجه همان سال منحل شد.
انحلال مجلس برای سید هبة الدین فرصتی طلایی بود. او هر چند از درد چشم و کاهش شدید بینایی رنج می برد، ولی می توانست دیگر بار به پژوهشهای ژرف خویش پردازد. بنابراین در صحن شریف امام کاظم علیه السلام کتابخانه‌ای با عنوان «مکتبة الجوادین العامه» بنیاد نهاد، جایگاهی برای پذیرش میهمانان در آن پدید آورد تا ضمن دیدار با مردم و اندیشمندان، آنها را با دردهای جامعه آشنا سازد. البته آن فقیه بیدار بدین مقدار بسنده نکرده، همه روزه به انبوه نامه‌های رسیده، پاسخ می گفت و مخاطبانش را با مسوولیتهایشان آشنا می ساخت.
سرانجام تیرگی بر دیدگان مصلح بزرگ جهان اسلام سایه افکند و آن دانشور فرازانه را در نابینایی فرو برد. البته از دست دادن بینایی هرگز وی را از تحقیق و نگارش باز نداشت. هر روز کتابهای مورد نیاز را برایش می خواندند و آن بزرگمرد به عادت معمول مقاله یا کتاب می نوشت. او همواره می گفت: پروردگار لطف کرده هر روز می توانم به اعانت دست چهل صفحه بنویسم.

تألیفات
از آن بزرگمرد، بیش از 109 کتاب و رساله به یادگار مانده است.
- المحیط فی تفسیر القرآن
- فیض الباری یا اصلاح منظومه سبزواری
- الهیئة و الاسلام
- الشریعة و الطبیعة
- الدلائل و المسائل
- التوت و الملکوت
- نور الناظر فی علم الرویا و المناظر
بخشی کوچک از گنجینه بزرگ آثار آن دانشور سخت کوش شمرده می شود.
وفات
اندک اندک بیماری بر پیک مصلح کهنسال سامرا پنجه افکند و اندیشه والایش در ناتوانی فرو رفت، به گونه‌ای که دیگر حتی دوستانش را نیز به خاطر نمی آورد. این امر بر آشنایان نزدیکش گران آمد، بنابراین زیارتش را محدود ساختند، برای نخستین بار پس از 85 سال هبة الدین با خاموشی پیوند خورد. سکوتی که چیزی جز آرامش پیش از توفان نبود. سرانجام گردباد مرگ وزیدن گرفت و در شب دوشنبه بیست و ششم شوال 1386 ق ریشه‌های یکی از کهنسال ترین درختان حوزه‌های علمیه را از خاکهای مادیت برون آورده، به جهان ناپیدای جاودانگی برد و در حریم پاک امام کاظم علیه السلام به خاک سپرده شد، .

منابع
- هبة الدین شهرستانی: سید محمد مهدی علوی، ص 4، 5، 6، 7، 8، 10، 11، 14، 19، 20، 22
- اسلام و هیئت: هبة الدین شهرستانی، ترجمه اسماعیل فردوسی فراهانی، ص 52، 53، 55، 58، 59، 60، 61
- نقباء البشر فی القرن الرابع عشر: آقا بزرگ تهرانی، ج 3، ص 64، 639، ج 4، ص 1416، 1417
- ثورة النجف علی الانکلیز: حسن الاسدی، ص 62
- الشیعه و الحکومة القومیة فی العراق: حسن العلوی، ص 62 - 73
- لمحات اجتماعیة من تاریخ العراق الحدیث: علی الوردی، ج 4، ص 236 - 242، ج 5، ق 1، ص 19، 20، 76 - 90، 109 - 112، 233، 234، 299، ج 5، ق 2، ص 114، 115
- سنوات الجمر: علی المومن، ص 20، 21، 294
- فقهای نامدار شیعه: عقیقی بخشایشی، ص 386، 389
- از تکریت تا کوت: جودیت میلرولوری میل روا، حسن تقی زاده میلانی، ص 96
- ریحانه الادب: علی مدرس تبریزی، ج 6، ص 351
- گلشن ابرار: ج 2، ص 687  
تاریخ ثبت در بانک 8 شهریور 1395