کد cb-10206  
نام محمود بهارمست  
پیشه و عنوان سرلشگر ارتش پهلوی  
سال تولد شمسی  
تاریخ درگذشت 1356شمسی  
نوع معلولیت نابینا  
آرامگاه تهران  
متن زندگی نامه سرلشکر محمود بهارمست در سال 1278 (ه. ش) در تهران متولد شد. در مدرسه‌ی نظام و دانشکده‌ی افسری و دانشگاه جنگ درس خواند و بالاخره به مقام سر‌لشکری ارتقاء یافت. وی در سال 1356 در حالی که از دو چشم نابینا شده بود، در تهران درگذشت.

تحصیلات وی
وی تحصیلات مقدماتی را در دارالفنون و مدرسه‌ی سن لویی فرانسه به پایان رساند و وارد مدرسه‌ی نظام مشیرالدوله در تهران شد، وی در سال 1299درجه‌ی افسری گرفت و دو سال بعد از طرف وزارت جنگ برای ادامه تحصیل به اروپا اعزام گردید و دانشکده‌ی افسری فونتن بلو را به پایان رسانید و در رسته‌ی توپخانه متخصص گردید. وی پس از ورود به ایران در واحدهای مختلف به آموزش فن توپخانه پرداخت تا سرانجام با درجه‌ی سرهنگی به ریاست ستاد لشکر اول منصوب گردید. در همین سمت دانشگاه جنگ را تمام کرد و به فرماندهی تیپ توپخانه‌ی مرکز رسید. در سال 1320 با درجه‌ی سرتیپی رئیس واحد توپخانه‌ی ارتش منصوب گردید و سپس به ریاست اداره‌ی سر رشته‌داری منصوب گردید پس از آن چندی فرمانده دانشکده افسری و چندی هم فرمانده دانشگاه جنگ شد و به مقام سرلشکری ارتقاء یافت. [1]

اعزام به اروپا
رضاخان وزیر جنگ درنظر داشت، تعدادی محصل به اروپا اعزام کند، وی از اعزام این محصلین به اروپا دو هدف داشت: 1- تحصیل علوم نظامی ‌و آشنایی یا قابلیت‌های نظامیان 2- آشنایی با آداب و رسوم زندگی اروپاییان؛ تا این نظامیان بتوانند این فرهنگ را در جامعه‌ی ایران پیاده کنند رضاشاه لایحه‌ی اعزام 60 نفر را به مجلس شورای ملی داد که پس از چند جلسه بحث و گفتگو 47 نفر از سرتیپ و ستوان سوم انتخاب شدند که سرلشکر محمود بهارمست یکی از آن محصلین بود که در سال 1302 به فرانسه اعزام شدند. [2]

واردشدن در مدرسه نظام
تعداد داوطلبانی که وارد امتحان دخولی در این مدرسه شدند، دویست نفر بودند که بهارمست که سرتیپ ارتش و ریاست سرشته داری ارتش بود، جزء یکی از آن‌ها بود [3] که در این امتحان عده‌ای که حدود 40 نفر بودند، پذیرفته شدند که بهارمست جزء برندگان اصلی این امتحان بود که این مدرسه دارای بهترین معلمان و بهترین شاگردان بود. [4] بهارمست هنگام ورود رزم آرا به مدرسه نظام هم‌کلاس وی بود. [5] بهارمست همکلاس رزم‌آرا و رفاقت و دوستی نیز با علی اکبرخان احتشامی ‌و عبدالله خان هدایت داشت که اکثر اوقات با هم در تفریح و گردش و مسافرت و همکاری با یکدیگر بودند. البته سایر رفقا هم بودند، نه به حدی که برای افراد بالا ذکر شد. و این دوستی و رفاقت روز به روز شدیدتر می‌شد. [6] با انتصاب رزم‌آرا به ریاست ستاد ارتش به جای سرلشکر فرج‌الله اق اولی وضعیت ستاد ارتش تغییراتی کرد، اتخاذ تصمیم‌گیری‌هایی در تجدید سازمان ارتش که هم جنبه سیاسی داشت و هم جنبه فنی از اقدامات رزم‌آرا بود که از جمله آن انتصاب سرتیپ بهارمست به معاونت ستاد ارتش و سرتیپ کیا به معاونت رکن دوم ارتش بود. [7]

ارتباط با فرماندهی لشکر تبریز
محمود بهارمست در سال 1331 طی پیامی ‌پنهانی به فرماندهی لشکر تبریز، رکن دوم تبریز، حضور آیت‌الله مدنی و اعمال و رفتارهای ایشان را در تبریز به زیان آن سرزمین دانسته و لذا دستور داد تا کارها و اعمال و و رفتار آیت‌الله مدنی را تحت کنترل داشته و بررسی شهربانی آذرشهر را هرچه بهتر تقدیمت نمایند. [8] وی هم‌چنین با شخصیت‌هایی هم‌چون جمال امامی ‌رابطه و همکاری نزدیک داشت و در جلساتی که در منزل جمال امامی ‌تشکیل می‌شد، شرکت می‌کرد. [9]

تاسیس گارد جاویدان
گارد جاویدان از ابتکارات دوران سلطنت محمد رضاشاه پهلوی بود که حفاظت و حراست از شاه را برعهده داشت. پیش از تشکیل گارد جاویدان واحدهایی از ارتش تحت عناوین «گردان گارد» و «هنگ گارد» این وظایف را بر عهده داشتند، شاه در اواسط دوران سلطنت تصمیم گرفت واحد اختصاصی برای این مهم تشکیل دهد که به نوعی یادآور گارد جاویدان ایران باستان هم باشد. [10]
گارد جاویدان با تلاش‌های حسین فردوست تشکیل گردید و سازماندهی شد و تا پایان دوره‌ی سلطنت وظیفه‌ی نگهبانی و حفاظت از شاه و کاخ‌های او را بر عهده داشت و کمتر در حیطه‌ی امور اطلاعاتی وارد می‌شد. [11]با این حال با تمهیدات دفتر ویژه‌ی اطلاعات و شخص فردوست معدودی از اعضای آن وظیفه‌ی غیر رسمی‌حفاظت اطلاعات گارد را بر عهده داشتند و مستقیما با فردوست و دفتر ویژه‌ی او در ارتباط بودند، [12] او در اواخر دهه‌ی 1340 تلاش‌هایی صورت گرفت تا ساواک بر فعالیت گارد جاویدان نظارت اطلاعاتی_ امنیتی داشته باشد، وزیر دربار وقت اصرار داشت که «افسران باشند» [13] که مدت‌ها بر این با حسین فردوست در این رابطه به گفتگو می‌کرد؛ در ایجاد این گارد ویژه، ارتش و همه‌ی فرماندهان ارتش فعالیت داشتند، در خصوص اونیفورم‌ها و تاریخ نظامی ‌و هم‌چنین اعلام مخصوص ایران باستان از سرلشکر بهارمست (رئیس ستاد وقت ارتش) کمک جستند، زیرا وی از این علائم اطلاعات بسیار دقیقی داشت، [14] [15] [16] وی هم‌چنین اونیفورم و علائم نظامی ‌را با رنگ به خصوص مشخص کرد و شاه بدونه هیچ تغییری در پیشنهاد بهارمست ان را تصویب کرد. 9 ماه پس از تصویب دستور محمدرضا، گارد آماده‌ی معرفی شد و بهارمست براساس تاریخ نظامی ‌ایران باستان نام آن را «گارد جاویدان» پیشنهاد کرد که آن هم تصویب شد. [17] [18] [19] [20]

ارتباط با سرلشکرحسن پاکروان
پاکروان در سال 1332 به پاریس رفت، وی مدت‌ها بود که ستاد فرماندهی پاریس از او دعوت کرده بود که به آن‌جا برود، به استناد خاطرات فاطمه پاکروان: وی افسر عالی رتبه‌ی ارتش بود و فرهنگ فرانسوی را خوب می‌دانست، وی در میان ارتش فرانسه بسیار معروف بود؛ اما رئیس ستاد ارتش محمود بهارمست به او اجازه نداد که به فرانسه برود، اگرچه وانمود می‌کرد که همسرم {پاکروان} را همچون پدر دوست می‌دارد. [21]

ارتباط با دولت دکتر مصدق
هنگامی‌که مصدق مسئولیت وزارت دفاع ملی را شخصاً برعهده گرفت افسران میهن‌پرست به وی پیشنهاد کردند، همه‌ی امیران ارتش را بازنشسته کند (چون اینان یا فاسد بودند یا نسبت به دولت دکتر مصدق وفادار نبودند) و دستگاهی از درون نیروهای مسلح به تصفیه‌ی تمامی ‌عناصر فاسد، نالایق و خائن اقدام کند، سرتیپ امینی رئیس ستاد ارتش و سرتیپ افشار طوس به عنوان رئیس شهربانی کل کشور منصوب گردید و بهارمست افسر مورد اعتماد شاه در سمت ریاست ستاد ارتش باقی ماند تا اینکه در کودتای 9 اسفند 1331 خیانت او بر دکتر مصدق آشکار شد. [22]

عضو شورای بازنشستگی کارکنان ارتش
به دستور دکتر مصدق در وقایع قبل از کودتا بوده است، چنان‌چه در کتاب خاطرات و تالمات مصدق آمده است که: «... در هنگام تصدی وزارت جنگ به اعلاحضرت همایونی عرض شد که چون اینجانب سابقه‌ای در وزارت جنگ ندارم و نظریات اعلی‌حضرت را نیز می‌خواهم کاملا رعایت کنم، خوبست سه نفر از امرای مورد اعتماد خود را معرفی فرمایید که اینجانب در کارهای آن وزارتخانه با آنها مشورت نمایم. لذا اقایان سپهبد نقدی، سپهبد آق اولی و سرلشکر محمود بهارمست برای این کار تعیین شدند و بعد موضوع اصلاحات و تقلیل بودجه پیش آمد چون هر رسته از واحدهای نظامی ‌پنج نفر را از بین خود انتخاب نمودند که به سوابق افسران آن واحد رسیدگی شود و نظر بدهد، پس از آن‌که نظریات مزبور رسید اینجانب دیدم عده‌ی بالنسبه زیادی را پیشنهاد کرده‌اند که باید بازنشسته شوند از سه نفر مشاور فوق و دو معاون وزارت دفاع ملی که هیئت مشاوره را تشکیل می‌دادند تمنا کردم که به موضوع دقیقا رسیدگی کنند که بعد از چندین روز مطالعه و بررسی 136 نفر بازنشسته شودند...» . [23] [24] [25]

واقعه‌ی 30 تیرماه
واقعه 9 اسفند سال 1331 توطئه‌ای بود که به دست عوامل دربار؛ یعنی وکلای درباری، کانون افسران بازنشسته، اوباش باشگاه تاج و افسران وابسته به دربار انجام شد. از چند روز قبل تشنج در مجلس شورا و تحریکات دربار علیه دولت و قضیه نفت را تحت شعاع قرار داده بود و دربار شایع کرده بود که شاه استعفا داده است؛ ولی در باطن امر قضیه این گونه بود که شاه و درباریان وابسته‌اش می‌خواستند با فرستادن شاه به مسافرت و به بهانه‌ی گفتن تقاضایشان از مصدق نخست وزیران، او را به قتل برسانند و این توطئه شاه به نتیجه نرسید و شاه به سرلشکر بهارمست که تا عصر آن روز در دربار بود، اجازه داد به ستاد ارتش بازگردد. [26] به دنبال کناره‌گیری دکتر مصدق شاه درنظر داشت الهیار صالح را به نخست وزیری خود منصوب کند؛ ولی در عین حال از مجلس کسب تکلیف کرد که مجلس به نخست وزیری احمد قوام تمایل نمود، مصدق هم در منزل خود می‌ماند و در این باره چنین می‌نویسد: «روز 26 تیر 1331 وقتی شرف یاب نزد شاه رفتم گفتم، باید وزارت جنگ را خود عهده‌دار شوم تا دخالت دربار کم شود، اعلی حضرت فرمودند: پس بگوید من چمدان خود را ببندم و از این مملکت خارج شوم... چون (مصدق) حاضر به چنین کاری نشدم، استعفا دادم، اعلی‌حضرت مانع خروج من شدند، تظاهرات 30 تیر از برزگترین مراحلی بود که ملت ایران در راه آزادی و استقلال خود طی کرد. برای اینکه ذهن شاه آشفته نشود، از پیشگاه همایونی درخواست کردم که سه نفر از تیمساران مورد اعتماد خود را معین کنند تا در امور مملکت با آنان مشورت شود. سپهبد آق اولی – سرلشکر بهارمست – سپهبد نقدی را معرفی فرمودند تا روز 9 اسفند هر تصمیمی‌با نقد آنان بوده است، پشت قرآن را مهر کردم نه می‌خواهم قانون اساسی را نقض کنم و نه رژیم سلطنت را تغییر دهم و نه می‌خواهم رئیس جمهور بشوم.» [27] [28] [29] [30]

← ریاست ستاد ارتش
به دنبال وقایع خونبار 30 تیرماه 1331 که منجر به روی کار آمدن دکتر مصدق با اختیارات کامل و قرار گرفتن سرلشکر محمود بهارمست در راس جنگ گردید، بهار مست از طرف مصدق رئیس ستاد ارتش شد. [31] در روز 9 اسفند ماه 1331 دکتر مصدق محمود بهارمست از ریاست ستاد ارتش کنار گذاشته شد و سرتیپ تقی ریاحی را به جای وی منصوب کرد. [32] [33] [34] نهضت ملی شدن صنعت نفت، به رغم این‌که در ابتدا دارای پایگاه مردمی ‌بود و بر مردم تکیه داشت، پس از ملی شدن صنعت نفت و پیش از تثبیت و تحکیم آن، پایگاه مردمی‌خود را از دست داد و در آن، شاهد نوعی «انتقال گرانیگاه قدرت از مردم به احزاب سیاسی» هستیم. (سرنوشت خود احزاب سیاسی عصر مشروطه را هم یکی محققین تاریخ معاصر چنین ترسیم می‌کند: گروه‌های اجتماعی درسال 1329 به حداقل‌ها راضی بودند اما ناگهان با افزایش توقعات، نخبگان نیز تحت تاثیر عوام، حداکثر گرا شدند و از نظر روانی زمینه را برای ایجاد نارضایتی آماده کردند. این امر به نوبه خود، فضایی را به وجود آورد که زمینه حضور سازمان‌های اطلاعاتی و جاسوسی غرب که در این مقطع، بیشتر بر ایجاد انشعاب و شکاف میان نیروها و جریان‌های داخلی تاکید می‌کردند را افزایش داد. با فعالیت شکبه‌های جاسوسی و زمینه سازی‌های داخلی، فضای بی اعتمادی در کشور حاکم شد و گروه‌های سیاسی در وضعیت انشعاب قرار گرفتند. برگرفته از سخنرانی دکتر ابراهیم متقی در هماییش بین‌المللی نفت، سلطه، کودتا (28 مرداد 1382)، [35] [36]• کمترین نتیجه سوء این انتقال قدرت، پذیرفتن قواعد بازی توسط رهبران ملی بود، تا جایی که مجبور شدند، کسانی که در ابتدای نهضت در مقابل آن‌ها ایستاده بودند، در حد وزارت مسئولیت دهند و بسیاری کسانی را که در ابتدای نهضت با آن‌ها کار می‌کردند، عزل کرده، از دست بدهند؛ یکی از آنان محمود بهارمست بود که به ریاست ارتش و سرلشکر احمد وثوق به معاونت وزارت دفاع که هر دو از هواداران شاه و مورد اعتماد او بودند، اشاره کرد، در واقع مصدق این افراد را به دلیل پذیرش قواعد بازی سیاست و برای اینکه به شاه اطمینان خاطر بدهد، در کابینه خود راه داد. [37]

کودتای 28 مرداد
وی در جریان کودتای 28 مرداد سال 1332 (ه. ش) از طرفداران جدی شاه و مخالفان دکتر مصدق و هواداران مصدق بود، بر طبق کتاب خاطرات و تالمات مصدق آمده است که: «سرلشکر بهارمست رئیس ستاد ارتش تا ساعت پنج بعد از ظهر که من به ستاد ارتش در کاخ اختصاصی رفته بود. وی در کاخ سلطنتی متوقف بود و طبق گزارش رسمی ‌فرمانداری انتظامی وسایلی که برای حفظ نظم و جلوگیری از اعمال اشرار از او خواسته شده بود در اختیار مامورین قرار نداده بود. [38] فرماندار نظامی ‌هم محتاج به کسب دستور و قوای استمدادی بود که به واسطه‌ی غیبت سرلشکر بهارمست (رئیس ستاد ارتش) از مقر خود فلج گردیده بود و کار نمی‌کرد. من از ستاد ارتش سرلشکر را خواستم که آمد و سوال کردم که چرا وضع به این گونه است و شما در اداره چه می‌کنید که وضع این گونه است؟ شما در انجام وظیفه غفلت می‌کنید، که بهارمست هیچ جواب نداد و در این زمان از مجلس به من تلفن نمودند و یکی از آقایان وزیر را برای کسب اطلاعات خواستند که من هم شخصا برای گزارش به آنجا رفتم و سرلشکر بهارمست را نیز با خود بردم. [39]..»
بعد از این‌که مصدق به همراه بهارمست به مجلس رفتند مصدق نطق مفصلی کرد که زین پس من امنیت ندارم و رختخواب و شال را آورده‌ام که در مجلس اقامت کنم، پس از نطق او حائری‌زاده بلند شد و اجازه نطق خواست و گفت: این تیمسار کیست؟ {مقصودش سرلشکر بهارمست، رئیس ستاد که همراه مصدق آمده بود} و با وجودی که او را می‌شناخت عمداً تجاهل کرد. گفتند بهارمست است پاسخ داد او نظامی است بهارمست یا هرکس دیگری حق شرکت در جلسه خصوصی مجلس را ندارد و فقط نخست وزیر و وزیران می‌توانند در مجلس شرکت کنند، سپس با اشاره به بهارمست گفت بفرمایید، بیرون او هم ناچار بلند شد و رفت. [40] [41] [42] وی در همان اوایل کودتا از طرف دکتر مصدق نخست وزیر وقت از کار برکنار گردید، ولی همین که کودتاچیان پیروز شدند؛ یعنی بعد از پیروزی کودتای 28 مرداد 1332 مجدداً وی را به خدمت در ارتش دعوت گردید؛ ولی این بار بهارمست این خدمت کردن در ارتش را قبول نکرد و انزوا و خانه نشینی را به قبول سمت و مسئولیت در عرصه‌ی سیاست و ارتش ترجیح داد. [43]

انتخابات مجلس هیجدهم بعد از کودتا
دولت کودتا بعد از ایجاد آرامش نسبی در سایه سرنیزه ارتش و چاقو و زنجیر ایادی شعبان جعفری، برای تسهیل در امر قانون‌گذاری تصمیم به افتتاح مجلس گرفتند، مجلس هفدهم که توسط مصدق با رفراندم تعطیل شده بود، لذا درباریان با وجود اعتراضات گسترده آیت‌الله کاشانی انتخابات مجلس هیجدهم در اواخر اسفند 1332انجام گرفت. [44] این انتخابات که در یک فضای خفقان و ترور انجام گرفت. در این بین سرلشکر بهارمست مسئول یکی از حوزه‌های انتخاباتی به نام «حوزه کارخانه گودرن» بود این حوزه که تحت نظر اوباش و تعداد زیادی از نظامیان قرار داشت و به دستور (سرهنگ) بهارمست و سرهنگ زربافت و... اداره می‌شد. [45]

پایان کار وی
وی در سال 1356 در حالی که از دو چشم نابینا شده بود، در تهران درگذشت. او افسری بسیار تندخو، جدی، تحصیل‌کرده و بدخلق بود. با مقرری‌اش زندگی می‌کرد و علاقه‌ی شدیدی به واژه‌های فارسی سرّه داشت، سال‌ها در جمع‌آوری و تعمق به آن‌ها وقت گذرانید و هزاران فیش واژه تهیه نمود؛ ولی معلوم نیست پس از مرگش بر سر آن‌ها چه آمده است. [46]

پانویس
1. ↑ عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی‌معاصر ایران، ج1، ص329.
2. ↑ پژمان، جلال، فروپاشی ارتش شاهنشاهی، خاطرات سپهبد جلال پژمان، ص42-44.
3. ↑ رزم آرا، کامبیز، خاطرات و اسناد سپهبد حاجیعلی رزم آرا، ص21.
4. ↑ رزم آرا، کامبیز، خاطرات و اسناد سپهبد حاجیعلی رزم آرا، ص23-24.
5. ↑ موتی، مصطفی، بازیگران سیاسی از مشروطیت تا سال 1357، روزشمار زندگی نخست وزیران ایران، ج2، ص132.
6. ↑ رزم آرا، کامبیز، خاطرات و اسناد سپهبد حاجیعلی رزم آرا، ص41.
7. ↑ رزم آرا، کامبیز، خاطرات و اسناد سپهبد حاجیعلی رزم آرا، ص182.
8. ↑ رجال عصرپهلوی جمال امامی‌به روایت اسناد ساواک، ص321.
9. ↑ رجال عصرپهلوی جمال امامی‌به روایت اسناد ساواک، ص390.
10. ↑ بابایی، غلامرضا، تاریخ ارتش ایران، ص331.
11. ↑ فردوست، حسین، ظهور و سقوط، ج1، ص135ـ137.
12. ↑ فردوست، حسین، ظهور و سقوط، ج1، ص135ـ137.
13. ↑ لطفیان، سعیده، ارتش و انقلاب اسلامی، ص105-106
14. ↑ بابایی، غلامرضا، تاریخ ارتش شاهنشاهی، ص331.
15. ↑ زاهدی، اردشیر، خاطرات اردشیر زاهدی، ج1، ص94.
16. ↑ عاقلی، باقر، نصرت الدوله فیروز، از رویایی پادشاهی تا زندان رضاشاهی، ص298.
17. ↑ عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران، از رویایی پادشاهی تا زندان رضاشاهی، ج1، ص177.
18. ↑ عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران، از رویایی پادشاهی تا زندان رضاشاهی، ج1، ص325.
19. ↑ عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران، از رویایی پادشاهی تا زندان رضاشاهی، ج1، ص403.
20. ↑ فردوست، حسین، ازظهورتا سقوط سلطنت پهلوی، ج1، ص136-137.
21. ↑ پاکروان، فاطمه، خاطرات فاطمه پاکروان همسر حسن پاکروان افسر ارتش، ترجمه اسماعیل اسلامی، ص6.
22. ↑ صولت قشقائی، محمد ناصر، سالهای بحران (خاطرات محمدناصرصولت الدوله قشقایی)، ص353.
23. ↑ مصدق، محمد، خاطرات و تاملات دکتر مصدق، ص212.
24. ↑ مصدق، محمد، خاطرات و تاملات دکتر مصدق، ص290.
25. ↑ مصدق، محمد، خاطرات و تاملات دکتر مصدق، ص267.
26. ↑ فاطمی، سیدعباس، شعبان جعفری در آینه اسناد، ص48-49.
27. ↑ موتی، مصطفی، بازیگران سیاسی از مشروطیت تا سال 1357، ج2، ص215- 216.
28. ↑ مصدق، محمد، خاطرات و تاملات دکتر مصدق، ص212.
29. ↑ مصدق، محمد، خاطرات و تاملات دکتر مصدق، ص260.
30. ↑ مصدق، محمد، خاطرات و تاملات دکتر مصدق، ص267.
31. ↑ پژمان، جلال، فروپاشی ارتش شاهنشاهی، خاطرات سپهبد جلال پژمان، ص39.
32. ↑ صولت قشقائی، محمد ناصر، سالهای بحران (خاطرات محمدناصرصولت الدوله قشقایی)، ص353.
33. ↑ عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی‌معاصر ایران، ج1، ص329.
34. ↑ بابایی، علی و غلامرضا، تاریخ نیروی هوایی ایران، ص414.
35. ↑ خبرنامه شماره 2 هماییش بین المللی نفت، ص3.
36. ↑ قدیمی، ذبیح الله، تاریخ 27ساله ارتش شاهنشاهی ایران، ص7.
37. ↑ موحد، محمدعلی، خواب آشفته نفت، دکتر مصدق و نهضت ملی ایران، ج2، ص558-559.
38. ↑ جامی، پژوهش گروهی جامی، گذشته چراغ راه آینده، ص636.
39. ↑ عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران، ج1، ص483.
40. ↑ فیروزآبادی، سعید، خاطرات فیروزآبادی، ص90.
41. ↑ فیروزآبادی، سعید، خاطرات فیروزآبادی، ص542.
42. ↑ فیروزآبادی، سعید، خاطرات فیروزآبادی، ص541.
43. ↑ عاقلی، باقر، روزشمار تاریخ ایران، ج1، ص472 و 483.
44. ↑ مدنی، ص302.
45. ↑ فاطمی، سیدعباس، شعبان جعفری در آینه اسناد ساواک، ص96.
46. ↑ عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی‌ایران، ج1، ص330


منبع
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «محمود بهارمست»  
تاریخ ثبت در بانک 8 شهریور 1395