کد jr-46326  
عنوان اول سرگذشت لویی بریل مخترع خط بریل  
مترجم هادی خراسانی  
عنوان مجموعه خط بریل، مجموعه مقالات فارسی  
نوع کاغذی  
ناشر انتشارات توانمندان  
سال چاپ 1398شمسی  
شماره صفحه (از) 65  
شماره صفحه (تا) 72  
زبان فارسی  
متن اشاره
دکتر هادی خراسانی، از مترجمان متبحر و دارای کارنامه‌ای پر بار. لازم به توضیح است این مقاله دو قسمت دارد. قسمت اول ابتدا در مجله هیستوریا چاپ شد، سپس به فارسی ترجمه گردید و در نورمگز درج شد. در مرحله بعد در مجله توان نامه (شماره 4-6، ص 124-126) چاپ شد. قسمت دوم با عنوان خط بریل، در سایت نورمگز آمده است. اما هر دو قسمت را اینجا آورده‌ام.


در سال 1952، جسد لویی بریل، پسر سراج فقیری از اهالی دهکده کوپوری واقع در ایالت سن و مارن، که یک قرن قبل از آن تاریخ، در گورستان زادگاهش به خاک سپرده شده بود، به مقبره پانتئون پاریس، آرامگاه مشاهیر فرانسه، انتقال داده شد. تنها دست‌های متوفی، به درخواست همشهریانش، در گورستان زادگاهش، مدفون گردید. در مراسم انتقال جنازه بریل، یک صف طولانی، مرکب از افرادی که با چشمان بی‌نور، به کمک عصاهای سفید رنگ، با قدم‌های نامطمئن، حرکت می‌کردند شرکت جسته بودند. این نابینایان به خوبی واقف بودند تا چه اندازه، به خاطر خطی که بریل اختراع کرده بود، مدیون او می‌باشند. این خط که از نقطه‌های برجسته تشکیل می‌‌یافت، بیش از یک قرن معلومات و دانش‌های بشری را در دسترس نابینایان گذارده بود. امروزه، در سراسر جهان، مردان و زنانی بیشمار، خواه داوطلبانه و خواه به طور موظف، ورقه کاغذ ضخیمی را، با استفاده از وسائل ساده‌ای، یعنی یک میز کوچک و یک صفحه مشبک و یک قلم حکاکی، به فواصل معینی، سوراخ می‌کنند. این سوراخ‌ها در پشت ورقه کاغذ نقاط برجسته به وجود می‌آورد که نابینایان با لمس آنها می‌توانند به بالاترین دانش‌های بشری دست یابند.
تنها در موسسه نابینایان پاریس، موسوم به انجمن «والنتن هائوی» خوانندگان این خط از 8000 تن تجاوز می‌کنند.

تولد و کودکی
لویی بریل که چهارمین فرزند یک سراج فقیر بود، سال 1809 دیده به جهان گشود و تولد او فوق‌العاده باعث مسرت خانواده‌اش گردید. پدرش گفت: «او در دوران پیریم تنها مونس من خواهد بود.»
کودک نحیف به تدریج رشد کرد و شروع به راه رفتن نمود. اطاق نشیمن خانه پدریاش که در عین حال به عنوان آشپزخانه از آن استفاده می‌شد و در روی اجاق آن آب دیگ سوپ به آرامی می‌جوشید، حس کنجکاوی کودک را ارضا نمی‌کرد. این طفل سه ساله می‌خواست به اسرار موجود در دنیای کوچک خود که از خانه پدری‌اش تجاوز نمی‌کرد دست یابد. والدینش همواره او را از دست زدن به ابزار میز کارگاه سراجی بر حذر می‌داشتند. ولی کودک همین‌که خود را تنها می‌یافت، ادوات سراجی را به دست می‌گرفت و به بریدن چرم می‌پرداخت و از بوی مطبوع آن لذت می‌برد. ولی یک روز موقعی که به بریدن قطعه چرمی مشغول بود، ناگهان تراشه‌ای از چرم و به روایتی نوک گزن چرم بری به چشمش فرو رفت و صورتش را غرق خون ساخت. با شنیدن فریادهای دلخراش کودک، همسایگان به سوی او شتافتند. هنگامی که والدینش به خانه بازگشتند با تأثر فراوان پی بردند که یکی از چشمان کودکشان آسیب دیده است. دارویی که در آن زمان به وسیله پیرزنان تجویز می‌گردید، موثر واقع نشد و بیماری ورم ملتحمه چشم که کودک به آن دچار شده بود، رفته رفته به التهاب چرکین تبدیل گردید و به چشم دیگر نیز سرایت کرد. طولی نکشید که قرنیه‌های هر دو چشم از بین رفت و بالاخره کودک بینایی خود را کاملاً از دست داد. او به مادرش می‌گفت صدای پرندگان را می‌شنوم ولی آنها را نمی‌بینم. چرا مرا در تاریکی نگاه می‌دارید؟
از آن پس کودک پنج ساله در دنیای اصوات می‌زیست، مقارن این ایام، در نتیجه مشکلات ناشی از جنگ‌های ناپلئون، دولت تصمیم گرفته بود که برای رفع احتیاجات مالی خود، مبالغی از مردم به صورت مصادره، وصول نماید. در ژانویه 1814 دستور مصادره اموال در دهکده زادگاه بریل به مورد اجرا گذارده شد. کودک پنج‌ساله، ‌صدای پدرش را که با لحن اعتراض‌آمیز با مأموران مصادره بحث می‌کرد می‌شنید. بالاخره پدرش ناچار شد 16 فرانک، که برای سراج وجه قابل ملاحظه‌ای بود، بپردازد. یک ماه بعد، نیروهای دشمن دهکده را اشغال کردند. لویی صدای پای گاو مورد علاقه و مورد نوازش خود را، که اشغالگران به زور با خود می‌برند، می‌شنید. مدت 74 روز هیاهوی سربازان روسی و پروسی که به تناوب خانه پدرش را اشغال کرده بودند، به گوشش می‌رسید. بالاخره بار دیگر آرامش در دهکده برقرار گردید ولی از این همه جنگ‌های طولانی و بدی برداشت محصول که آن سال مزید بر علت گردیده بود، دهکده به وضع فلاکت‌باری دچار شد، به طوری‌که از 610 تن جمعیت آن، 62 نفر مستحق دریافت کمک تشخیص داده شدند و بدین منظور اهالی متمکن دهکده را به پرداخت مالیات مخصوص وادار نمودند. این وضع دشوار پدر بریل را نسبت به آینده پسرش نگران ساخته بود.

آموزش و تحصیل
«پالوی» کشیش و «بشره» آموزگار دهکده، تحت تأثیر استعداد زودرس لویی کوچک قرار گرفته و به او علاقه‌مند شده بودند. «مارکی دورویلیه» که قصر مسکونی‌اش در مجاورت دهکده قرار داشت نیز به این کودک نابینا دلبستگی پیدا کرده بود. این اشراف‌زاده به خاطر آورد که سال‌ها قبل، یعنی در سال 1874، در کاخ ورسای، در مراسمی شرکت جسته بود که طی آن «والنتن هائوی» جوانان نابینائی را که به کمک خطی که خود او اختراع کرده بود سواد آموخته بودند، به دربار معرفی کرده و متعاقب این جریان، «موسسه سلطنتی جوانان نابینا» با کمک‌های مالی سخاوتمندانه شاه و درباریان تأسیس یافته بود. حال «مارکی دورویلیه» تصمیم گرفت که لویی بریل را به موسسه مذکور بفرستد و یک بورس تحصیلی برای او بگیرد. بدین ترتیب، کودک نابینا، در فوریه سال 1819، به «موسسه سلطنتی نابینایان جوان» وارد گردید. این موسسه در ساختمان مدرسه مذهبی سابق «سن فیرمن» که از مرطوب‌‌ترین و سردترین و ناسالم‌ترین اماکن پاریس بود مستقر گردیده بود، ولی این معایب برای لویی کوچک بی‌اهمیت بود زیرا وی چنان به فرا گرفتن دروسی از قبیل دستور زبان و تاریخ و ریاضیات که در این موسسه تدریس می‌گردید سرگرم شده بود که به چیز دیگری توجه نداشت.
در این موسسه، خطی که به وسیله «والنتن هائوی» برای نابینایان اختراع شده بود مورد استفاده قرار می‌گرفت. یک کتاب درسی بسیار کوچک وقتی که به این خط برگردانده می‌شد چندین جلد بزرگ را اشغال می‌کرد. «والنتن هائوی» در بدو امر، حروف خود را با چوب ساخته بود ولی بعداً آنها را به حروف برجسته‌ای که بر روی مقوا قرار می‌داد تبدیل کرد. این حروف با لمس به دشواری تشخیص داده می‌شد و جای زیادی را اشغال می‌کرد و به علاوه ساختن آنها بسیار وقت می‌گرفت. با تمام این معایب، این روش برای خواندن از طریق لمس راه را باز کرده بود.
در موسسه نابینایان، داستان اولین شاگرد «والنتن هائوی» بر سر زبان‌ها بود. شایع بود که هائوی، برای اینکه روش خود را به مورد آزمایش بگذارد جوان نابینایی را که در جلوی کلیسایی گدایی می‌کرده است به آموزشگاه خود آورد تا به او، با استفاده از خط ابتکاری خود، سواد بیاموزد. ولی والدین کودک نابینا که حرفه گدایی را برای پسرشان سودآورتر از سوادآموزی می‌دانستند به «والنتن هائوی» اعتراض کردند و وی، برای نگاه‌داشتن شاگرد خود، ناچار گردید مبلغی، معادل آنچه کودک از راه گدایی به دست می‌آورد، به والدین او بپردازد. لویی با آنکه به استاد سالخورده خود احترام می‌گذاشت، خطی را که او اختراع کرده بود و اکنون دیگر کهنه شده بود مورد انتقاد قرار داد و از همان موقع به فکر اصلاح آن افتاد. ولی فعلاً با ولع به فرا گرفتن دروس می‌پرداخت و به ویژه به رشته موسیقی علاقه‌ای خاص نشان می‌داد. در این موسسه، موسیقی را، از راه گوش به شاگردان می‌آموختند و بریل همین موضوع را یکی از نواقص روش تدریس می‌دانست. بعدها وی موفق شد که برای نابینایان حروف مخصوص، جهت خواندن و نوشتن نت‌های موسیقی پیدا کند.
متأسفانه در موسسه نابینایان، تالار مخصوص، برای تدریس موسیقی، وجود نداشت. پیانو را در راه پله گذاشته بودند و دانشجویان برای نواختن «فلوت» روی درگاهی‌های مقابل پنجره‌ها می‌نشستند. با این‌همه لویی به تکمیل معلومات موسیقی خود به خصوص به کسب مهارت در نواختن «پیانو» و «ارگ» همت گماشت.
انضباطی شدید، در موسسه نابینایان حکم‌فرما بود. ضعف مالی موسسه موجب گردیده بود که در استخدام کارکنان صرفه‌جویی نمایند و با توجه به قلت تعداد مراقب و سرپرست، انضباط را از طریق تشدید تنبیهات برقرار سازند. چون محبوس ساختن نابینایان در سیاه چال‌ها، برای آنان که به هر حال در تاریکی به سر می‌بردند، تنبیهی شدید محسوب نمی‌گردید لذا متمردین را از صرف غذاهای معمولی محروم می‌ساختند و تا مدتی به آنان چیزی، جز نان خشک و آب، نمی‌دادند. تنبیه‌های بدنی نیز متداول بود.
گاهی نیز خطاکاران را از حق خروج از موسسه محروم می‌ساختند. گردش هفتگی، در روزهای پنجشنبه هر هفته صورت می‌گرفت. در این‌روز شاگردان ساختمان مرطوب موسسه را ترک می‌گفتند و برای هواخوری به «باغ نباتات» می‌رفتند. در این گردش‌ها، شاگردان را با طنابی به یکدیگر می‌بستند و تحت مراقبت یک نفر سرپرست حرکت می‌دادند. این وضع نامطلوب، به سلامت لویی بریل لطمه می‌زد.
یک روز انتشار خبر بازدید «والنتن هائوی» از موسسه نابینایان، هیجان بی‌سابقه‌ای در این آموزشگاه به وجود آورد. در ماه اوت سال 1821 شاگردان و اولیای موسسه، با بی‌تابی، خود را برای پذیرایی از این مرد مشهور آماده می‌ساختند. موقعی که «والنتن هائوی» به موسسه وارد گردید به شاگردانی که نسبت به او ابراز احساسات می‌کردند، گفت. «هر چه را که به دست آورده‌ایم خداوند به ما عطا فرموده است.»
آیا موقعی که «والنتن هائوی»، در آن روز، دست دانشجویان جوان را می‌فشرد، می‌‌توانست حدس بزند که دست جوانی را که بعدها از حیث دانش و شهرت جانشین او خواهد گردید، فشرده است؟
روزی یک سروان توپخانه به نام «شارل باربیه دولاسر»، به منظور ارائه روش جدیدی‌که برای سوادآموزی نابینایان اختراع کرده بود، به موسسه مراجعه کرد. با آنکه مدعیان اختراعات جدید معمولاً اشخاصی مزاحم تلقی می‌شوند و با وجود اینک مدیر سابق موسسه، از پذیرفتن همین افسر امتناع ورزیده بود «پی نیه» مدیر جدید موسسه که به شاگردان خود علاقه‌ای خاص داشت و هیچ فرصتی را برای بهبود وضع آنان از دست نمی‌داد، به ملاقات با وی حاضر گردید.
در آکادمی علوم فرانسه «پرونی» و «لاسپد» اختراع سروان «باربیه» را مورد بررسی قرار داده و نتیجه گرفته بودند که «این اختراع گفتگوی میان لالان و کوران را امکان‌پذیر می‌سازد».
سروان مزبور، در بدو امر روش ابتکاری خود را برای ارتش اختراع کرده بود. وی موقعی که در ارتش خدمت می‌کرد، اغلب مجبور می‌شد در نیمه شب دستورها و پیام‌های رسیده از فرماندهان را بخواند و چون این امر آسایشش را مختل می‌ساخت، درصدد برآمد که یک روش مرکب از خط و نقطه برجسته ابداع نماید. تا با لمس آنها با انگشت بتواند دستورهای رسیده و کوتاه، نظیر «حرکت به پیش»، «عقب‌نشینی عمومی» و امثال آن را بخواند.
پس از پایان جنگ «باربیه» به فکر افتاد که از سیستم «خط شب» خود به نفع نابینایان استفاده کند و به این منظور اختراع خود را تکمیل نموده و آن را «تحریر سمعی» نام نهاد. زیرا این روش مانند تندنویسی امروزی شنیداری بود و با کمک یک خط کش کشویی که دارای منافذ کوچکی بود، برگرداندن هر عبارتی را، بدون توجه به املای کلمات، میسر می‌ساخت.

ابداع خط بریل
نابینایان می‌توانستند با فرو بردن قلم حکاکی در این منافذ، به روی یک ورقه کاغذ ضخیم‌، سوراخ‌هایی به وجود بیاورند. این سوراخ‌ها برجستگی‌هایی را به وجود می‌آورد که از ترکیب آنها، طبق قواعد معینی‌، کلمات به وجود می‌آمد. این روش انقلابی، موسسه نابینایان را تحت تأثیر قرار داد و دکتر (پی‌نیه) رئیس موسسه، تصمیم گرفت آن را به عنوان روش مکمل، در سوادآموزی نابینایان، به کار ببرد.
به طوری که اشاره شد، روش مذکور به املاء کلمات توجهی نداشت و به علاوه فاقد اعداد و علائم نقطه‌گذاری و نت‌های موسیقی بود. لوئی بریل این نواقص را خاطر نشان ساخت و درصدد رفع آنها و به طور کلی ساده کردن روش پیشنهادی سروان باربیه برآمد. (پی‌نیه) از باربیه دعوت نمود در دفتر موسسه حضور یافته و پیشنهادهای اصلاحی بریل را مورد بررسی قرار دهد. بدین ترتیب، در دفتر مدیر موسسه، نوجوان پانزده ساله‌، با افسر عبوس پنجاه ساله روبرو گردید و نظرات خود را با وضوح کامل تشریح کرد. ولی باربیه حاضر نشد پیشنهادهای این جوان نحیف را، که در قبولاندن عقاید خود پافشاری نمی‌کرد، بپذیرد.
بعدها این دو تن متقابلاً به مزایای روش یکدیگر اذعان کردند: بریل د‌ر این مورد چنین نوشت: «من در نخستین کوشش‌های خود، از روش باربیه الهام گرفتم‌.»
باربیه، به نوبه‌ی خود، پس از آنکه به دریافت جایزه‌ای از انستیتوی فرانسه؛ به مناسبت اختراع سیستم«تحریر شبانه»، نائل گردید، کوشش‌های رقیب جوان خود را مورد ستایش قرار داد و چنین‌ نوشت: «این لوئی بریل، دانشجوی جوان موسسه‌ی نابینایان بود که برای اولین بار به فکر ساده کردن روش تحریر نابینایان افتاد و موفق گردید با استفاده از یک خط کش سه شیاری‌، این روش را ساده‌تر آقای دکتر هادی خراسانی از ترجمانان چیره دست معاصر سازد. در این روش اصلاح شده حروف جای کمتری را اشغال می‌کند و با سهولت بیشتری خوانده‌ می‌شود‌. از این دو لحاظ، خدمات وی شایان توجه و در خور تحسین است و ما باید خود را مرهون او بدانیم.»
لوئی بریل، ضمن انجام تکالیف مدرسه، تمام اوقات فراغت خود را به تکمیل خط نابینایان که بزرگ‌ترین هدف زندگی او به شمار می‌رفت اختصاص می‌داد و حتی در ایام تعطیلات، اوقات خود را صرف این کار می‌کرد.
موقعی که به 15 سالگی رسید‌، روش ابداعی او به حدی تکمیل شده بود که «پی نیه» مدیر موسسه تحت تأثیر آن قرار گرفت و دستور داد که این روش، لااقل، به طور غیر رسمی در آموزشگاه مورد استفاده قرار گیرد، زیرا به کار بردن روش (والنتن هائوی) با آنکه قدیمی شده بود، هنوز اجباری بود‌.
لوئی بریل 63 علامت اختراع کرده بود که علاوه بر حروف الفبا، شامل علائم نقطه‌گذاری و ریاضی نیز می‌گردید. وی برای رسیدن به این نتیجه، روش ابداعی «باربیه» را ساده‌تر ساخته و آن را به دو ردیف نقاط سوراخ شده‌ی عمودی کاهش داده و با یک ردیف خطوط کوتاه افقی تکمیل کرده بود. این 63 علامت، با تغییر تعداد و محل نقطه‌ها و خطوط، به دست می‌آمد. این روش تکامل یافته، افق روشن‌تری را در مقابل نابینایان می‌گشود زیرا آنان می‌توانستند، به کمک آن، یادداشت بردارند و مطالب کتاب‌هایی را که بینایان برای آنها تقریر می‌کردند، با این حروف، بنویسند و نیز بین خود مکاتبه کنند. بدین ترتیب دنیای جدیدی به روی کوران گشوده می‌شد.
شورای نظام وظیفه، لوئی را از انجام خدمت نظام معاف کرد و عجب این است که شورای مذکور که گویی نابینایی را علت کافی برای معافیت نمیدانست، وی را به استناد اینکه توانایی خواندن‌ و نوشتن را ندارد، از انجام خدمت نظام معاف کرد‌.

معلم نابینایان
باری‌، استعداد لوئی به حدی توجه اولیای موسسه را جلب نمود که وی را در 20 سالگی به سمت معلمی برگزیدند، ولی این سمت مزایایی نداشت مگر حق استفاده از یک اطاق خصوصی که‌ می‌توانست در آنجا با فراغ بال به مطالعه به پردازد و نیز اجازه دوختن یک سردوشی از پارچه‌ی ابریشمی زربفت روی لباس سیاه متحدالشکل معمولی خود و از سایر لحاظ، وی مشمول مقررات عمومی موسسه از قبیل مقررات مربوط به بازبینی ورود و خروج و سانسور نامه‌ها و حتی تنبیهات، می‌گردید.
«پی‌نیه» مدیر موسسه که می‌خواست وسایل سرگرمی بریل را فراهم آورد، گاهی از اوقات‌ او را به منزل خود دعوت می‌کرد و گاهی نیز وی را با خود به مجالس شب‌نشینی می‌برد. اما این مجالس‌ برای بریل لذت‌بخش نبود. اما موقعی که از او دعوت می‌کردند که پشت پیانو بنشیند و یکی از قطعات بتهوون، موزار و یا هایدن را بنوازد، احساس رضایت خاطر می‌کرد. وی اطاق کوچک‌ خود را که می‌توانست در آن به تحقیقاتش درباره اختراع علاماتی‌، برای نت‌های موسیقی. ادامه دهد و یا به تألیف کتابی، راجع به ریاضیات، به پردازد به هر جای دیگری ترجیح می‌داد.
بریل، علیرغم خستگی‌ای که بیش از پیش در خود احساس می‌کرد‌، به شغل معلمی که به عهده گرفته بود علاقه نشان می‌داد و سعی می‌کرد خستگی خود را ندیده بگیرد ولی یک روز به خونریزی ریوی دچار گردید و تردیدی برایش باقی نماند که به بیماری سل گرفتار شده است. اولیاء موسسه برای اینکه کار او را سبک‌تر کنند، کلاس‌های کوچکی را به او سپردند و غذاهای مقوی برایش تجویز کردند. ولی این تدابیر، برای نجات او از مرضی که در آن زمان قابل علاج نبود، موثر واقع نشد. مع‌ذلک بریل نشاط و شادی خود را همچنان حفظ کرده بود و موقعی که در مجلسی به شرح جزئیات خنده‌آور و یا جدی داستانی می‌پرداخت، تنها چیزی که مستمعان را متوجه وخامت وضع مزاجی‌اش می‌ساخت، ضعف و گرفتگی آوازش بود.

اختراع رافی‌گراف
در این موقع، بریل به تحقیقاتی جدید دست زد و به اختراع ماشینی بنام «رافی‌گراف» موفق گردید که به وسیله آن بینایان می‌توانستند نوشته‌های نابینایان را بخوانند. ولی طرز عمل این ماشین به اندازه‌ای پیچیده بود که استفاده از آن دوام نیافت. ماشین تحریری که بعدها اختراع شد به این هدف تحقق بخشید و میان نابینایان و بینایان پلی احداث نمود ولی این پل یک طرفه است بدین معنی که بینایان مطالبی را که کوران با ماشین تحریر می‌نویسند می‌توانند ولی عکس این قضیه مصداق پیدا نمی‌کند.

دسیسه‌ها و نزاع‌ها
در نتیجه‌ی دسیسه‌هایی که در موسسه رخ داد، (پی‌نیه) از سمت ریاست برکنار شد و شخصی بنام «دوفو» به جای او انتخاب گردید. مدیر جدید مردی خشک و کوته نظر بود. نسبت به بریل نظر مساعد نداشت و به اختراعات و کشفیات او واقعی نمی‌گذاشت و دانشجویان را از ‌‌به کار بردن روش‌های ابداعی او منع می‌کرد و اگر اطلاع حاصل می‌کرد که آنان، در خفا‌، به مطالعه و یا استفاده از آثار و یا روش‌های بریل می‌پردازند، آنان را تنبیه می‌کرد.
تحمل این وضع برای بریل دشوار بود. او بدین ترتیب سال‌های طاقت فرسایی را گذرانید تا اینکه بالاخره (دوفو) شخصی را که بر عکس خودش مردی فهیم و مبتکر بود، به عنوان معاون خویش برگزید و در اثر مساعی این شخص موسسه از وضع وخیمی که دچار آن شده بود نجات یافت.
تا آن وقت‌، خط ابداعی «والنتین هائوی» به عنوان خط رسمی نابینایان در موسسه به کار برده می‌شد. ولی تشخیص حروف این خط، از طریق لمس با انگشت، دشوار بود. بالاخره پس از مباحثات و مذاکرات مفصل‌، روش بریل جانشین آن گردید و به عنوان خط رسمی نابینایان، در موسسه مورد استفاده قرار گرفت.
کوچه (سن ویکتور) که موسسه‌ی نابینایان در آنجا واقع شده بود، یکی از ناپاکیزه‌ترین و ناسالم‌ترین محلات پایتخت به شمار می‌رفت. لامارتین، شاعر و نویسنده‌ی مشهور فرانسوی، با بیان فصیح خود این موضوع را گوشزد مقامات دولتی نمود و در نتیجه، بالاخره عمارتی جدید در (بلوار انوالیه) شماره‌ی 56، برای ‌نابینایان ساخته شد که تا امروز هم به همین منظور از آن استفاده می‌شود.
موسسه جدید، در تاریخ 22 فوریه سال 1844، با تشریفاتی خاص افتتاح گردید و در مقابل حاضران طرز خواندن و نوشتن‌، از طریق به کار بردن حروف برجسته‌ی بریل، نشان داده شد.

بیماری و درگذشت
متأسفانه محیط سالم و بهداشتی محل جدید موسسه نتوانست از پیشرفت بیماری بریل جلوگیری کند.
از سال 1835 مرض سل او گاهی تخفیف و زمانی شدت می‌یافت‌. ولی او که می‌دانست مرگش نزدیک است آن را، مانند یک مسیحی واقعی، ولی با اندکی افسوس، می‌پذیرفت راجع به نگرانی‌اش از مرگ به یکی از دوستان که به عیادتش آمده بود چنین اعتراف کرد: «خداوند به من عنایت فرموده و دورنمای درخشان ابدیت را در مقابل چشمانم نمایان ساخته است. با این ترتیب دیگر هیچ چیز نباید مرا به حیات پابند سازد. مع‌ذلک. با آنکه بارها از خدا خواسته‌ام که مرا از این دنیا ببرد، احساس می‌کنم که در تقاضای خود به‌اندازه کافی پافشاری نکرده‌ام.»
پانزده روز بعد از این، بریل چشم از جهان فرو برست و همه را دچار تأثر ساخت. او بی‌سروصدا، همان‌گونه که زیسته بود، دنیا را ترک گفت‌. هیچ یک از خبرنگاران جرائد، درباره‌ی مرگ او چیزی ننوشتند. درگذشت نابینایی بیچاره برای هیچ‌کس قابل توجه نبود. روزنامه‌نگاران خبر مربوط به داوطلبی (الفرودو موسه) را، برای عضویت آکادمی فرانسه، از خبر مرگ بریل مهم‌تر تشخیص داده بودند.

گسترش جهانی روش بریل
امروز روش بریل جهانگیر گردیده است. از سال 1949‌، این روش به وسیله (یونسکو) در تمام نقاط جهان ترویج می‌گردد. اگر بخواهیم تنها یک نمونه از گسترش خط بریل را ذکر نماییم کافیست خاطر نشان سازیم که این خط، تنها در آفریقا‌، بیش از 800 لهجه‌ی محلی را در برمی‌گیرد، گر چه بریل‌، که‌ زندگانی‌اش نمونه‌ای از علاقه بی‌شائبه به پژوهش‌هایی علمی و خدمت به بشریت به شمار می‌رود، در زمان حیاتش‌، آن طوری که شایسته مقامش بود، مورد توجه معاصرینش قرار نگرفت، اما پس از مرگش نشانه‌ای‌ از حق شناسی مردم نسبت به وی مشاهده می‌گردد. هر هفته زن نابینای ناشناس سیاه‌پوشی که به وسیله یک سگ کوچک هدایت می‌شود، در دهکده‌ی (کوپوری) در مقابل قبر لوئی بریل، که چندی پیش، برای انتقال جسد او به مقبره‌ی پانتئون‌، شکافته و مجدداً پوشانده شده بود، به علامت احترام زانو به زمین می‌زند‌.  
تاریخ ثبت در بانک 23 تیر 1400