کد | jr-28408 |
---|---|
عنوان اول | انگلستان |
عنوان دوم | وضعیت ناشنوایی و ناشنوایان در این کشور |
نویسنده | دونالد آر کالورت |
مترجم | محبوبه مرشدیان |
عنوان مجموعه | دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد اول |
نوع | کاغذی |
ناشر | موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم |
محل چاپ مجموعه | تهران |
سال چاپ | 1388شمسی |
شماره صفحه (از) | 176 |
شماره صفحه (تا) | 181 |
زبان | فارسی |
متن |
انگلستان، وضعیت ناشنوایی و ناشنوایان در این کشور. پیش از بررسی وضع آموزشی ناشنوایان در انگلیس، مناسب است با نظام آموزشی این کشور، به اجمال آشنا شویم. اساساً نظام دولتی آموزش در انگلستان ، غیرمتمرکز است. آموزش تمام وقت برای همه کودکان بین پنج تا شانزده سال، اجباری است. آموزش دولتی رایگان است؛ اما والدین میتوانند کودکانشان را از آموزش خصوصی بهرهمند کنند، که در این صورت، کلیه هزینهها بر عهده آنان است. به طور کلی، آموزش تا یازده سالگی، آموزش ابتدایی نامیده میشود و مدارس ابتدایی به مقاطع زیر تقسیم میشوند: مهد کودک (پیش از پنج سالگی)، کودکستان (از پنج تا هفت سالگی)، و دبستان (از هشت تا یازده سالگی). مدارس ابتدایی برای کلیه مقاطع سنی تا یازده سالگی، ترتیبات لازم را فراهم میکنند. دانشآموزان پس از رسیدن به یازده سالگی، معمولاً به مقطع متوسطه راه مییابند، و تا رسیدن به حداقلِ سن ترک مدرسه، یعنی شانزده سالگی، در آنجا تحصیل میکنند. در این مقطع سنی، سه راه انتخاب برای دانشآموزان وجود دارد: انتخاب شغل؛ راهیابی به مراکز آموزش عالی غیردانشگاهی ؛ و سوم اینکه دو یا سه سال دیگر به تحصیل در مدرسه میپردازند. بیشتر مقاطع متوسطه، نظامی فراگیر دارند؛ بدین معنا که دانشآموزان دارای تواناییهای گوناگون را میپذیرند. با این همه، در برخی مناطق، سیستم گزینشی وجود دارد که بدین وسیله، کودکان دارای تواناییهای متفاوت در مدارس مختلف، تحصیل میکنند، اما دانشآموزان توانمندتر (تقریباً یک سوم آنان) به دبیرستان میروند. مسئولیت کلی اجرای قوانین موضوعه مجلس بریتانیا در چارچوب قوانین آموزشی خود بر عهده 96 اداره آموزش محلی مستقل است و وزارت آموزش و علوم، نهاد مرکزی دولتی است که نقش نظارتی، مشورتی و کنترلکننده را در این زمینه، ایفا میکند. از گذشته، آموزگاران مدارس انگلستان در مقایسه با سایر همکاران اروپایی خود، از آزادی عمل تخصصی بیشتری برخوردار بودهاند. با این همه، قدرت واقعی در دست مدیران مدارس است که خود در چارچوب نظارت و هماهنگیهای هیئتهای مدیره در تیم مشورتی آموزش محلی فعالیت مینمایند و بازرسان در مدارس منصوب ملکه ، عملاً در قبال هر آنچه در مدرسه رخ میدهد، مسئولاند. این رویدادها از لحاظ فلسفه کلی، برنامه آموزشی، روشهای تدریس، اختصاص منابع درسی و غیردرسی، نظارت بر استانداردها، انضباط و مراقبت معلم از دانشآموزان، و سرانجام، در مدیریت عمومی مدرسه، مورد بررسی قرار میگیرند. این روش به انواع گوناگون و همچنین به اختلاف آرایی در زمینه موارد تأکید و رویکردها در سرتاسر انگلستان منجر شده است. اما نقطه قوت آن، انعطافپذیری و پتانسیل آن به منظور تأمین نیازهای صرفاً محلی است و همچنین، سهولت نسبی نوآوری و آزمایش در این روش. در روش آموزشی کودکان مبتلا به اختلال شنوایی الگوی اختلاف نظر در تنوع و استقلال را میتوان دید و چه بسا تصور کنیم که این گونه تمهیدات برای دانشآموزان ناشنوا، بر طبق روش ابداع شده برای کودکان عادی، و در پسزمینه آن، فراهم آمده است. با این همه، به دلیل پراکندگی بسیار کودکان مبتلا به اختلال شنوایی در سرتاسر کشور، در روشهای به کار رفته، باز هم تنوع بیشتری به چشم میخورد. دستهبندی کودکان دانشآموز : پیشتر، کودکان دارای نقص شنوایی را به عنوان کودکان ناشنوا و یا کمشنوا دستهبندی میکردند. تعابیر این لغات، از لحاظ آموزشی مدنظر است، نه شنواییشناختی . هم اکنون این لغات با میزان نقص شنوایی آن چنان مرتبط نیستند و دو تعبیر «ناشنوا» و «کمشنوا» با یکدیگر تداخل معنایی بسیاری دارند و بسیاری از کودکان را که کمشنوا به شمار میآورند، در واقع، مشکل شنیداری دارند. این مسئله تا حدی ناشی از تغییرات به عمل آمده در نحوه آموزش کودکان است و احتمال دارد که استفاده از این لغات، منسوخ شود و اصطلاح اختلال شنوایی جایگزین آنها گردد. این اصطلاح، کل طیف نقص شنوایی را در برمیگیرد و قیودی همانند: عمیقاً، شدیداً، تقریباً و اندکی، که پیشنهاد انجمن آموزگاران ناشنوایان بریتانیا است به همراه آن به کار میرود تا شدت نقصشنوایی را نشان دهد. بررسی آماری: به سختی میتوان از شمار کودکان مبتلا به اختلال شنوایی که در انگلستان آموزش میبینند، آماری دقیق ارائه داد. با این همه، تعداد کودکان مبتلا به اختلال شنوایی اندک است. روندهای آماری اخیر، شدیداً نشانگر این است که این رقم رو به کاهش است و فرآیند نزولی آن، در سالهای بعد نیز ادامه داشته است. مطالعات گوناگون، شواهدی دال بر این مدعا ارائه میدهند: بین سالهای 1978-1981 شمار کودکانی که رسماً به عنوان ناشنوا و یا کمشنوا دستهبندی شده بودند، به 89/12 درصد کاهش یافت و بین سالهای 1980-1986 تعداد کودکان بین یازده تا شانزده ساله که به مدارس ویژه میروند، تقریباً 40 درصد کاهش یافت؛ در 1981، به میزان 55 درصد، کودکان مبتلای کمتری در پنج سالگی در مقایسه با پانزده سالههای مبتلا شناسایی شدند و در ژانویه 1981 در مقایسه با ژانویه 1971 به میزان 54 درصد، کودکان کمتری به مدارس ویژه، و یا واحدهای آموزشی مخصوص کودکان مبتلا به اختلال شنوایی وارد شدند. قسمت عمده این کاهش، در نتیجه میزان زاد و ولد، رخ داده است که بین سالهای 1973ـ1977، شانزده درصد کاهش داشته است. اما این، تنها دلیل موجود نیست. به دلیل پیشرفتهای پزشکی، مراقبت بهتر پیش و پس از تولد، برنامه واکسیناسیون سرخجه ، جلوگیری درمانی بیشتر از سرایت این بیماری، به نظر میرسد که اختلال شنوایی مادرزادی شیوع کمتری یافته است. برای نمونه، در 1978، از هر ده هزار کودک دبستانی، 82/10 نفر ناشنوا و یا کمشنوا شناخته شدند. در 1981 نیز 75/9 نفر از هر ده هزار کودک، به این وضعیت، مبتلا بودهاند؛ بدین ترتیب، شیوع آن تقریباً ده درصد، کاهش یافته بود. تحقیقی که بین سالهای 1975ـ1978 درباره کل نوزادان زنده در منطقه منچستر بزرگ انگلستان انجام شد، حاکی از این بود که صرفاً یک کودک از 2077 کودک متولد شده به نقص حسیـ عصبی شدید و یا عمیق، مبتلا بود؛ بدین ترتیب، میزان شیوع آن برابر بود با صرفاً 8/4 نفر از هر ده هزار نفر. مشخص نیست که آیا این یافته، درباره کل کشور نیز صدق میکند یا خیر، اگر چه دلیلی هم وجود ندارد که تصور کنیم تفاوت فوقالعادهای وجود دارد. تغییراتی این گونه، بر خدمات آموزشی ارائه شده به افراد مبتلا به اختلال شنوایی تأثیر بسزایی دارد. برخی مدارس ویژه و یا واحدهای ضمیمه مدارس عادی تعطیل شدهاند و بسیاری از آموزگاران واجد صلاحیت ناشنوایان، پیش از موعد، بازنشسته شدهاند؛ چرا که مازاد بر نیاز بودهاند. در 1976، گزارش شد که بیش از سی درصد معلم مازاد بر نیاز، وجود داشته است. این روند در سالهای بعد نیز همچنان ادامه داشته است. خدمات آموزشی: هر یک از ادارات آموزش محلی، در قبال سازماندهی خدمات آموزشی برای افراد مبتلا به اختلالات شنوایی، در حوزه اختیارات خود مسئول است؛ اما همه این ادارات قادر نیستند طیف کاملی از تمهیدات را برنامهریزی و ارائه کنند. با این همه، برای این تمهیدات، الگوهای مشترکی پدیدار شده است. به طور کلی، دو بخش گسترده وجود دارد: مدارس ویژه و خدمات خارجی که دربردارنده انواع دیگری از تمهیدات به غیر از دستهبندی در مدارس ویژه است. برای نمونه، واحدهای ویژه ضمیمه به مدارس عادی، کودکان مشغول به تحصیل در کلاسهای تحت حمایت آموزگاران سیار دانشآموزان ناشنوا، و خدمات راهنمای والدین را که هم در خانهها و هم در کلینیکها مستقر هستند، میتوان نام برد. آموزش پیشدبستانی: مسئولیت شناسایی و تشخیص اختلال شنوایی در نوزادان و خردسالان، بر عهده مقامات بهداشت منطقه و یا بخش است. معاینه کودکان زیر یک سال از نظر شنوایی، رویهای رایج است. معاینه و آزمایشهای تشخیصی متعاقب آن، رایگان است و در صورت تشخیص نقص شنوایی، خدماتی از قبیل: وسایل کمکشنوایی، قالبهای گوش ، و نگهداری از آنها و همچنین باتری رایگان ارائه میگردد. صرفاً برخی مدلهای وسایل کمکشنوایی، برای بزرگسالان تجویز میشود؛ اما کودکان از همه وسایل کمک شنوایی موجود در انگلستان، برخوردار میشوند، اگرچه در عمل، بیشتر ناشنوایان از کمکهای ویژه وزارت بهداشت و امنیت اجتماعی برخوردار میشوند. بیشتر کودکانی که از ناحیه دو گوش نقص شنوایی دارند، دو سمعک دریافت میدارند. امروزه گرایش عمده به این سو است که کودکان پیش از سن دبستان، افزون بر سمعکهای فردی خود، وسایل کمکشنوایی رادیویی نیز دریافت میدارند. این نوع وسایل را یا اداره آموزش محلی و موسسات خیریه محلی فراهم میآورند و یا خود ناشنوا، شخصاً خریداری میکند. تا کنون وزارت بهداشت و امنیت اجتماعی چنین کمکهایی را ارائه نداده است. با تشخیص اختلال شنوایی در یک کودک، به طور معمول، والدین از برنامه راهنمای والدین بهرهمند میشوند که معمولاً آموزگار سیار، این خدمات را در خانه بدانها ارائه میدهد. تعداد و مدت زمان جلسات راهنمایی، بسته به نیاز والدین، متغیر است. با این همه، به احتمال فراوان، یک یا دو جلسه در هفته است، که به تدریج، به هر دو هفته یک بار کاهش مییابد. رسماً اعلام شده است که والدین در مدیریت و کنترل ابتدایی کودکان مبتلا به اختلال شنوایی، نقشی حیاتی ایفا میکنند. از ابتدای دهه 1970 مرسوم گردید که کودکان مبتلا به نقص شنوایی شدید یا عمیق از حدود سه سالگی وارد مدارس ویژه شوند، (آن هم اغلب به طور شبانهروزی)، اما امروزه، این رویه در حال منسوخ شدن است. از 1979، خطمشی رسمی انجمن آموزگاران ناشنوایان بریتانیا، بر این بوده است کودکان مبتلا به اختلال شنوایی و زیر پنج سال در صورت امکان، با برخورداری از حمایت مناسب ناشی از خدمات سیار، در مهد کودکهای عادی پذیرش شوند. این خطمشی بیشتر نمایانگر رویه روزافزون آن زمان بود، نه آغازکننده آن؛ و امروزه، نسبت معدودی از کودکان زیر پنج سال به مدارس ویژه وارد میشوند. کودکان، با رسیدن به پنج سالگی، که سن آموزش اجباری است، به یکی از این مکانها وارد میشوند: مدرسه ویژه، واحد ویژهای که ضمیمه یک مدرسه عادی است، و یا یک مدرسه عادی، که البته این موارد بر حسب نیاز آنها تعیین میگردد. مدارس ویژه: بسته به نحوه تأمین بودجه آنها، به سه نوع عمده تقسیم میشدند: تحت مدیریت ، خارج از مدیریت و مستقل . بودجه مدارس تحت مدیریت را اداره آموزش محلی، تأمین میکند؛ اما بودجه مدارس خارج از مدیریت را موسسات خیریه تحت کنترل هیئت مدیره و امنا، تأمین میکنند. مخارج این گونه مدارس، از شهریه اخذ شده از دانشآموزان، تأمین میگردد. در مورد هزینههای عمده مصوب، دولت مرکزی، اغلب از این مدارس، حمایت مالی میکند؛ و این مدارس غیرانتفاعی هستند. بودجه مدارس مستقل را نیز فرد و یا گروهی از افراد به طور خصوصی تأمین بودجه و اداره میکنند. درآمد مدرسه از شهریهها تأمین میشود و در ضمن، سودی نیز نصیب گردانندگان آن میگردد. مدارس ویژه، فراتر از این رفته، به مدارس ناشنوایان، مدارس کمشنوایان، و مدارس ناشنوایان و کمشنوایان تقسیم میگردند، این مدارس، برای کودکان سن مقطع ابتدایی، و مقطع متوسطه و یا آمیزهای از هر دو، تسهیلات لازم را فراهم میآورند. همچنین، چه بسا این آموزش، روزانه یا شبانهروزی باشد. مدارس شبانهروزی، دانشآموزان روزانه را نیز میپذیرند. کمتر از یک سوم ادارات آموزش محلی، دارای مدارس ویژه بوده و آنها را اداره میکنند. دیگر ادارات، کودکان نیازمند به تمهیدات مدارس ویژه را در مدرسه مناسب جای میدهند که چه بسا تحت مدیریت اداره آموزش محلی دیگری و یا خارج از مدیریت و یا مستقل باشد. اداره آموزش محلی واقع در منطقهای که محل سکونت دائمی کودک است، در قبال آموزش کودک، پرداخت همه شهریهها و مخارج رفت و آمد به مدرسه، مسئول است. به طور معمول، کودکان در کلاسهایی آموزش میبینند که حداکثر، ده شاگرد دارند؛ اما در عمل، معمولاً در هر کلاس، پنج و یا شش کودک درس میخوانند. بیشتر کلاسهای کودکان کوچکتر نیز یک دستیار نیمهوقت و یا تمام وقت دارند. همچنین، چند مدرسه معدود نیز اختلاط شاگردانشان را با دانشآموزان معمولی تجربه کردهاند. از آن سو نیز تعدادی از مدارس با واحدهای ویژه در منطقه خود، ارتباط و همکاری تنگاتنگی دارند. چنانچه مدرسه ویژه، مدرسهای تحت مدیریت باشد و ضمناً در صورتی که به صلاح شاگرد باشد، انتقال دانشآموز از یک نوع مدرسه و به نوع دیگر، نسبتاً آسان است. دو مدرسه گزینشی در مقطع متوسطه برای دانشآموزان توانمند وجود دارد: دبیرستان مری هر و مدرسه بروود پارک . این دو مدرسه دانشآموزان خود را از طریق آزمون ورودی، برمیگزینند؛ در ضمن، دو مدرسه مخصوص کودکان ناشنوای دارای سایر معلولیتها وجود دارد. تعدادی از سایر مدارس، بخشهای مجزا و کوچکی برای معلولیتهای مضاعف دارند. واحد آموزشی کمشنوایان : بیتشر ادارات آموزش محلی، واحدهای ویژهای را به ضمیمه مدارس عادی، برای کودکان مبتلا به اختلال شنوایی دایر میکنند. نام قدیمی این واحدها، یعنی واحدهای مخصوص کمشنوایان، هنوز در مورد آنها به کار میرود، اما از آنجا که بیشتر این واحدها، هم اکنون، نیز برخی کودکان دارای نقص شنوایی شدید و یا عمیق را میپذیرند، این عنوان تا حدی گمراهکننده است. از دهه 1950 تا کنون، شمار این قبیل کودکان، همواره رو به افزایش است، اگرچه میزان زاد و ولد، رو به کاهش بوده است. وسعت و ظرفیت هر واحد از سه یا چهار کودک تا شاید سی یا چهل کودک متغیراست؛ بیشتر واحدها بین هشت تا دوازده دانشآموز دارند. واحدها میتوانند چندین آموزگار مخصوص دانشآموزان ناشنوا را استخدام کنند؛ اما هم اکنون، بیشتر یک یا دو آموزگار را به کار میگیرند و بسیاری از واحدها، به ویژه واحدهای آموزشی کودکان کوچکتر، از دستیاران نیمهوقت نیز مدد میجویند. در طرح دستهبندی کودکان در این واحدها، از اوایل دهه 1970، تغییراتی صورت گرفته است. در حالی که پیشتر، فقط کودکان دارای نقایص اندکی شدید، و یا دارای مهارت نسبی در زبان گفتاری این گونه دستهبندی میشدند. امروزه واحدها معمولاً در گستره سنی وسیعی (برای نمونه پنج تا یازده سال)، کودکان دارای طیف وسیعی از نقص شنوایی و تواناییهای مختلف را در خود جای میدهند. در نتیجه، نحوه تدریس در کلاس، مشابه با آنچه هنوز در بسیاری از مدارس ویژه رایج است، به ندرت به چشم میخورد. اغلب کودکان در گروههای کوچک دو و سه نفره، آموزش میبینند و هر گروه نیز، برنامه درسی و جدول زمانی مخصوص به خود را دارد. بیشتر کودکان، قسمتی از هفته را با دانشآموزان مدارس عادی، مختلط (همگن ) میشوند؛ به نحوی که فرصت مییابند در کنار کودکان شنوا، آموزش ببینند. در الگوهای این اختلاط، تنوع فوقالعادهای به چشم میخورد. برخی کودکان صرفاً برای فعالیتهایی همچون: هنر، تربیت بدنی، بازی و صنایع دستی با کودکان شنوا آمیخته میشوند. سایران در فراگیری همه درسها مختلط بوده، بیشتر وقت خود را در کلاسهای عادی میگذرانند، اما برای بهرهمندی از کمکهای تخصصی، متناوباً در واحدهای ویژه آموزش میبینند. اغلب یک جدول زمانی و برنامه اختلاط فردی برای هر یک از کودکان تدوین میگردد، تا بدین ترتیب، نیازهای خاص کودک، برآورده شود. در برخی واحدها، کودکان صرفاً پس از کسب مهارت زبانی خاصی، مختلط میگردند و در برخی واحدهای دیگر، صرف نظر از میزان و شدت نقص شنوایی و یا توانایی زبانی حداقل، از زمان ورود به مدرسه، تا اندازهای با کودکان شنوا آمیخته میگردند. با توجه به این تنوع رویه، و وابستگی به صرفاً یک و یا دو آموزگار، برخی واحدها موفقیت چشمگیرتری از دیگران دارند. به طور کلی، عقیده بر این است که دستهبندی در واحدها برای پیشرفت اجتماعی کودکان مبتلا به اختلال شنوایی، مفید و بهتر است. این حقیقت که روند دایمی به سوی جای دادن کودکان بیشتری در این واحدها بوده، نشانگر این نکته است که ادارات آموزش محلی، به طور کلی، تمهیدات این واحدها را پیشرفتی موفقیتآمیز میدانند. خدمات آموزش سیار : وظایف آموزگاران سیار کودکان ناشنوا، طیفی گسترده دارد و متغیر نیستند. آنان که به هیچ مدرسه خاصی وابسته نیستند، به خدمت ادارات آموزش محلی در میآیند تا از کودکان مبتلا به اختلال شنوایی و شاغل به تحصیل در مدارس عادی بازدید و حمایت کنند. بیشتر این قبیل کودکان، عمدتاً در مدارس عادی تحصیل میکنند. اما بیشتر آنها به نقص شنوایی متوسط مبتلا هستند. با این همه، تعداد کودکان مبتلا به نقص شنوایی شدید و عمیق که بدین نحو تحصیل میکنند، همواره رو به افزایش است. همچنین، آموزگاران سیار وظایفی به عهده دارند، از جمله اینکه: برنامههای راهنمایی والدین را ترتیب میدهند، در گروههای تشخیصی چندرشتهای شرکت میجویند، از جوانان شاغل به تحصیل در آموزش عالی دانشگاهی و غیردانشگاهی حمایت به عمل میآورند و از کودکان مبتلا به اختلال شنوایی در سایر انواع مدارس ویژه، از قبیل مدارس ویژه معلولان جسمانی نیز پشتیبانی میکنند. روششناسی ارتباط: از قدیم، کودکان مبتلا به اختلال شنوایی در انگلستان با رویکرد شفاهی آموزش میدیدند. با این همه، از اواسط دهه 1960، مسئله مطرح در مباحث موجود، روش ارتباطی بوده است؛ در نتیجه، انواع روشهای دستی با هدف کمک به فرآیند برقراری ارتباط در کلاسهای درس، پدیدار شد. در 1982، انجمن آموزگاران ناشنوایان بریتانیا، سندی را که مشخصکننده سیاست خود در این زمینه بود، منتشر کرد. بر طبق آن، «هدف اصلی از آموزش کودکان مبتلا به اختلال شنوایی باید مهارت به زبان انگلیسی شفاهی و مکتوب باشد و هدف نیل به انگلیسی شفاهی، در درجه اول اهمیت قرار دارد. » و همچنین این موضوع که برخی کودکان به منظور حمایت از یادگیری زبان انگلیسی، به روشهای دستی بیشتری نیاز دارند، تأیید گردید و رویکرد شفاهی مورد تأیید توسط انگلیسی اشارهای برای این قبیل کودکان، در اولویت قرار گرفت. افزون بر آن، این مباحث مشخص ساخت که رویکردهای شفاهی مختلفی وجود دارد که تحت عنوان کلی «روش شفاهی »، طبقهبندی شدهاند. این روشها به دو گروه عمده تقسیم میشوند، که هر کدام بر مبنای اصول مختلف زبانشناسی، گفتارگرایی طبیعی و گفتار گرایی ساختاری قرار دارند. مورد اخیر، مبتنی بر رویکردی سنتی است که پس از کنفرانس میلان در مدارس ویژه، ابداع گردید. گفتارگرایی طبیعی، روندی جدیدتر است که بیشتر بر کارهای معنیدار ارتباطی تأکید دارد، تا بر قالبهای زبانی. تعدادی از کودکان مبتلا به اختلال شنوایی شدید و عمیق، از طریق این رویکرد به موفقیتهای چشمگیری دست یافتهاند، اما مشخص نیست که آیا این رویکرد در مورد اکثریت این قبیل کودکان، قابل اعمال است یا خیر. با این همه، انجمن آموزگاران ناشنوایان بریتانیا کاربرد آن را در کودکان پیش دبستانی پیشنهاد میکند. به نظر میرسد که بیشتر ادارات آموزش محلی موجود، قادر نیستند برای کودکان نیازمند به انگلیسی به زبان اشاره و یا سایر سیستمهای حمایتی خود، تمهیداتی مناسب را تدارک ببینند و احتمال دارد تعداد اندکی از مدارس ویژه واقع در مناطق جغرافیایی مناسب، نهایتاً این نقش را بر عهده گرفته، ایفا نمایند. مأخذ: GEDPD, Vol. 1, P. 406-409. دونالد آر. کالورت ترجمه محبوبه مرشدیان |
تاریخ ثبت در بانک | 22 اردیبهشت 1399 |