کد | jr-27751 |
---|---|
عنوان اول | اصمّ |
عنوان دوم | به معنای کر و لقب یا شهرتی برای کسانی در فرهنگ مسلمانان |
نویسنده | محمد نوری |
عنوان مجموعه | دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد اول |
نوع | کاغذی |
ناشر | موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم |
محل چاپ مجموعه | تهران |
سال چاپ | 1388شمسی |
شماره صفحه (از) | 126 |
شماره صفحه (تا) | 128 |
زبان | فارسی |
متن |
اصمّ، به معنای کر و لقب یا شهرتی برای کسانی در فرهنگ مسلمانان. برخلاف برخی فرهنگها که واژة کرولال را به عنوان یک صفت و نام مذموم روی افراد میگذاشتند، مسلمانان از قرون بسیار دور, اصم را نیک دانسته و شخصیتهای برجسته و دانشمند را به این نام میخواندند. حتی ادیبانی که در فصاحت کلام و سلامت شعر مبرز بودند، اصمّ خوانده میشدند. این نامگذاری افزون بر اینکه نوعی احترام به کرولالها بود، شیوهای بدیع در نامگذاری بود؛ زیرا از نام متضاد شخصیت استفاده میشد، تا بر شهرت او افزوده شود. این رَویه در بین دانشمندان در رشتههای مختلف علمی جریان داشت؛ به ویژه در ادبیات و در بین ادیبان بیشتر بود. در این مقاله مشاهیری که به نام اصم و مانند آن نامیده شدهاند، اجمالاً معرفی میشوند. واژگان مترادف اصمّ، اَخرَس، اطروش، لال و مانند اینها نیز از جمله نامهایی بودند که به این مشاهیر داده شده بود. سفیان بن الأبرد کلبی، معروف به الأصم: یکی از فرماندهان اموی بود که در فصاحت زبانزد بود. در جنگهای بسیاری در سالهای 78 تا 79ق. با خوارج شرکت کرد و از کارگزاران دولت امویان بود. عمر بن سعید بن عبدالرحیم بن احمد اصمّ کندیکتی سمرقندی: او از اهالی قریه کندیکت سمرقند است و از مشاهیر و دانشمندان آن منطقه شمرده میشود. ابن علی ملقب به معینالملک: لقب دیگر او, معینالدوله اصمّ است. نیز مشهور به حسین اصمّ از شاعران ایرانی است. از شعرهای او است: سگ در این روزگار بیفرجام/ برچنین مهتری شرف دارد. در قلم داشتن فلاح نماند/ خنک آن را که چنگ و دف دارد. ابن ابی ربیعة، معروف به اصم: او از شجاعان قبیلة بنیشیبان عرب بود و برای خونخواهی یک تن، صدتن از قبیلة تمیم را کشت و در مفاخرهای که میان یکی از افراد قبیلة بنیشیبان با یکی از افراد قبیله بنیعامر در حضور معاویه آغاز شد، دو تن از حکما به نامهای عدی بنحاتم و شریک بن اعور حارثی، اصم بنابیربیعه را بر عامر بنمالک ترجیح دادند. احمدبن محمد بانی مصری: شافعی مذهب و معروف به اصم یا شهابالدین اصم و از مفسران بود. یکی از تفاسیر او، تفسیر سورة یس تا آخر قرآن است. احمدبن محمود اصم لارندی: کرمانی، و فقیه حنفی و متوفی به سال 917ق. است. او در لارند میزیست و تفسیری به نام القرآن تا سوره المجادلة نوشت. حکیم بن مالک بن جناب نمیری: معروف به اصم و معاصر ولیدبن عبدالملک بود و چون بیمار شد، ولید چند پزشک نزد وی فرستاد. عبدالرحمان بن کیسان ابوبکر اصم معتزلی: صاحب مقالاتی در اصول فقه است و از فصیحترین و فقیهترین مردم عصر خود به شمار میرفت. او را تفسیری مشهور است. وی از طبقه علاف و اقدم از وی بود. ثعبلی نیز از تفسیر وی نام برده است. بشربن المعتمر دو کتاب در رد اصم نوشت. یکی از آن دو کتاب، الرد علی الاصم فی الامامة نام داشت. عتاب بن حکیم بن مالک بن جناب نمیری اصم: او فرزند حکیم بن مالک اصم بود و این رجز را دربارة اسب پدر خود به نام حزمة سرود: ان انت قدجدالرهانِ بالقوم/ لیس علیک الیوم فی جری لوم. عمروبن قیس اصم: وی یکی از ده تن کسانی بود که از مفاخر قبیلة بنیشیبان به شمار میرفتند و هنگامی که یکی از افراد قبیلة بنیشیبان با یکی از افراد قبیلة بنیعامربن صعصعة بر درگاه معاویه به مفاخر بزرگان قبایل خویش برخاستند، شیبانی که باید ده تن از بزرگان قبیله خویش را برمیشمرد, عمربن قیس اصم را نیز در زمرة آنان نام برد. سیرین: مکنی به ابوبکر و معروف به اصم، و از افاضل تابعان بود. هنگامی که مغیرة شعبه ثقفی به فرمان عمر رهسپار بصره گردید و به فرمانروایی آن ناحیه برگزیده شد. پس از آنکه شهر میسان را گشود, سیرین را به اسارت گرفت و سپس در زمرة موالی انس بن مالک درآمد. اصم بزاز بود و به علت دینی که داشت زندانی شد. زهد و ورع او را ایاس بن معاویه، مسلم بن سیار و دیگران ستوده است. مطابق گفتة ابن عون، او یکی از سه کس است که در سماع (اغانی) سختگیری میکردند. آنان که سختگیری میکردند: ابن سیرین و قاسم (بن محمدبن ابوبکر) و راجاءبن حیوة بودند؛ اما کسانی که سهلانگاری میکردند: حسن و شعبی و نخعی بودند. جوانی که در خانة اصم بود, به زمین خانة او نگریست و گفت: چرا این آجر از آن آجر بلندتر است؟ اصم گفت: نگاه فضول به گفتار فضول منجر گردد. اصم میگفت: هرگز در جهان دربارة هیچ چیز، بر هیچ کس حسد نبردم؛ و شعری دربارة کسانی که شب به کار ناشایست میپرداخته و روز به ریا نزد ابن سیرین میرفته سرود. وی در تعبیر رویا نیز شهرتی بسزا داشت و او را تألیفاتی در این باره است. یوسف بن محمد صغراتی کردی: او فقیه شافعی و مشهور به اصم بود و در حدود 1002ق. درگذشت. کتابهای حاشیه بر حاشیه الغزی از قول احمد، حاشیه بر شرح انموذج، حاشیه بر شرح شمسیه از قره داود، المسائل و الدلائل در فقه، منقول التفاسیر در تفسیر قرآن از اوست. «اطروش» در فرهنگ عربی به معنای کر و مترادف اصم است. اطروش همچون اصم شهرت و لقب برخی از بزرگان شده است. زندگینامه برخی از این افراد این گونه است: ابن اسحاق بن ابراهیم موصلی معروف به اطروش: از محدثانی بوده که دربارة اشعار فرزدق از وی دو بیت روایت شده است. مرزبانی در الموشح بدین سان نام وی را آورده است: عبدالله بن هارون شیرازی از یحیی بن علی از اطروش بن اسحاق بن ابراهیم موصلی از اسحاق خبر داده است. ابوالقاسم علوی اطروش استرابادی: از افاضل علویان و اعیان اهل ادب بود وی به قاضی ابوالحسن علی بن عبدالعزیز نامهای نوشت که مشتمل بر نظم و نثر بود. احمد بن یحیی اطروش: نام کامل او احمد بن یحیی بن سهل بن السدی الطائی المنبجی است. او ادیب و در شعر و علم نحو تبحر ویژه داشت. با اینکه کرولال نبود، ولی مشهور به اطروش شده بود. حسن بن علی بن حسن بن علی بن ابیطالب حسینی: او مشهور به اطروش و از او به ابومحمدالناصرالکبیر الاطروش، هم یاد شده است. او سومین ملک دولت علوی در طبرستان بود و در تفسیر، کلام، فقه، حدیث، ادب، تاریخ، لغت و شعر دست داشت. او تألیفات بسیاری دارد. از جمله: تفسیر در دو مجلد، کتابی در امامت، کتاب طلاق، کتاب سیر، کتاب بساط در علم کلام. زرکلی ذیل عنوان الناصرالعلوی با تاریخ تولد و وفات 225-304ق. مطالبی آورده است. وی شیخ و عالم طالبیان بود. شیعیان زیدی و امامی هر دو او را امام میدانستند و دوستدار وی به شمار میرفتند؛ او پس از کشته شدن محمد بن زید سلف خویش به امارت رسید (287ق.) و چون طبرستان از زیر تسلط وی بیرون شده بود نتوانست در آنجا اقامت گزیند. از این رو، به بلاد دیلم رفت و در آنجا سیزده سال اقامت گزید. مردم آن ناحیه مجوس بودند و گروه بسیاری از آنان به اسلام گرویدند و اطروش در آن بلاد مساجدی بنیان نهاد و مذهب زیدی را در میان آنان انتشار داد، آنگاه لشکری از مردم آن سامان فراهم آورد و آن را به طبرستان کشید و به سال 301ق. بر آنجا استیلا یافت و به الناصر ملقب شد. وی را از این رو اطروش میخوانند که به سبب اصابت شمشیری در نبردگاه بدو، کر شد. شاعری توانا بود و در فقه و دین علامه به شمار میرفت؛ و سرانجام در طبرستان در گذشت. طبری گوید: مردم جهان کسی را همتای اطروش در دادگری و حسن سیرت و به پا داشتن حق ندیدهاند. وی در تفسیر خود به هزار بیت از هزار قصیده استناد کرده است و مولف الدرالفاخر آورده است که قریب دو هزار تن از مردم دیلم، گیل و جز آنان، به دست وی با اسلام گرویدند و گویند تألیفات وی بیش از سیصد کتاب بوده است. او در مدینه تولد یافت و به آمل (طبرستان) در گذشت. عالم و فقیه و سیاستمدار آزمودهای بود که در طبرستان فرمانروایی کرد. در نزد زیدیان و مردم یمن در زمرة امامان است و وی را به نام الناصر الکبیر خوانند. وی اسلام را در میان ساکنان ساحل دریای خزر نشر داد. احمد بن علی بن احمد: فقیه مشهوری بود. او جد پدری داشت که مشهور به لال بود. شیخ عبدالغفاربن عبدالواحدین وهب ملقب به الاخرس: از مشاهیر شاعران عراق است. منشاء و موطن او در بغداد بود. او نزد شیخ آلوسی کتاب سیبویه را قرائت کرد و شیخ او را اجازت داد. آنگاه به آموختن علوم عقلیه و فنون غریبه پرداخت. آنها متقن شد و فن شعر نیکو بیاموخت. وفات وی در 1290ق. بود. کتاب الطراز الانفس فی شعر الاخرس از اوست. دیوان او را که احمد عزت باشا العمری تدوین کرده, در مطبعة الجوائب آستانه در 1304ق. به طبع رسیده است. میخائیل الحلبی المازونی: او مشهور به اَخرَس بود. کتاب اطیب المجانی فی حیاة یوسف کلدانی، (چاپ مطبعة الادیبة بیروت، 1907) از او است. مآخذ: ابوجیب، سعدی، المعوق و المجتمع فی الشریعة الاسلامیة، بیروت، دارالفکر، 1982م؛ جاحظ، البیان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون, قاهره, 1865م؛ دایرةالمعارف الاسلامیة، ﺟﻤ؛ لغتنامه دهخدا؛ الاعلام، ج 2, ص 2, طبری، محمد بن جریر، تاریخ، به کوشش دخویه، قاهره، مطبوعه قاهره؛ المنجد، ﺟﻤ محمد نوری |
تاریخ ثبت در بانک | 18 اردیبهشت 1399 |