کد jr-27739  
عنوان اول اسمیت، اِراستوس  
عنوان دوم ناشنوای امریکایی‌ـ مکزیکی و دارای فعالیتهای نظامی و اجتماعی  
نویسنده ملانی یاگر ویلیامز  
مترجم لقمان سرمدی  
عنوان مجموعه دانشنامه ناشنوایان (دانا) ـ جلد اول  
نوع کاغذی  
ناشر موسسه فرهنگی هنری فرجام جام جم  
محل چاپ مجموعه تهران  
سال چاپ 1388شمسی  
شماره صفحه (از) 113  
شماره صفحه (تا) 116  
زبان فارسی  
متن اسمیت، اِراستوس ، ناشنوای امریکایی‌ـ مکزیکی و دارای فعالیتهای نظامی و اجتماعی.
در نوزدهم آوریل 1737 در ناحیة داچس نیویورک به دنیا آمد. او پسر چیلیب و مری اسمیت بود. وی، کودکی نحیف بود که افزون بر نقص شنوایی‌اش، که به دلیل ابتلا به یک بیماری در دوران کودکی به آن دچار شده بود، بدنش برای پذیرش دیگر بیماری نیز آمادگی داشت. او با آنکه سه برادر و چهار خواهر داشت، کودکی آرام بود که انزوا را ترجیح می‌داد. اسمیت، تحصیلات مدرسه‌ای را در حد امکان، در ناحیه‌ای روستایی در حوالی پوکیپسی گذراند. در 1798، در یازده سالگی او خانواده‌اش به منطقة کلربورن در می‌سی‌سی‌پی مهاجرت کردند.
اسمیت، برای نخستین بار در 1817 به تگزاس رفت و پس از درگذشت پدرش، برای رتق و فتق امور خانوادگی، به می سی سی پی بازگشت. پس از اندیشة بسیار، وی در 1821 برای همیشه به تگزاس بازگشت. در آن سال، مکزیک، استقلال خود از اسپانیا را به دست آورده بود. اسمیت که در آن هنگام، 34 ساله بود، زندگی عادی‌‌ داشت. او اگر چه کاملاً ناشنوا نبود، نمی‌توانست در جمع گروهی از مردم، حتی به مکالمات عادی بپردازد. اما در گفت‌وگوهای انفرادی، تبحر بسیار داشت. نام مستعار او را به زبان اسپانیایی، «مرد ناشنوا » و بعداً به زبان انگلیسی، «اسمیت ناشنوا » گذاشتند. این نام‌گذاری نشان بی‌حرمتی به او نبود؛ بلکه بیشتر برای تشخیص او از سایر اسمیتها بود.
او به دلیل نقشی که در انقلاب تگزاس برای کسب استقلال و جدایی از مکزیک ایفا کرد، بسیار مشهور است. وی، رئیس پیشاهنگان و جاسوسان ژنرال سام هاوستون ، فرماندة کل ارتش تگزاس بود و به یکی از قهرمانان تگزاس تبدیل شد. روزی از او پرسیدند که آیا ضعف شنوایی‌اش، نقصی برای او بوده است یا خیر. او پاسخ داد که فکر می‌کند این مسئله به او کمک کرده است که بتواند همواره، مراقب و گوش به زنگ باشد و صفیر گلوله‌ها آزارش ندهند.
اسمیت، به دلیل سفرهای اکتشافی و شکاری، که با انگیزة تفریح یا تجارت صورت می‌گرفت، با منطقة سن آنتونیو آشنایی کامل داشت. وی به سگش آموزش داده بود که به جای پارس کردن، لباسش را بکشد و به این وسیله او را از خطر، آگاه کند.
در 1822، اسمیت با یک بیوة اسپانیایی اهل سن آنتونیو به نام گوادالوپ رویز دوران ، ازدواج کرد. او بین سالهای 1823 و 1828 صاحب سه دختر و یک پسر شد. وی به دلیل ازدواجش با یک زن مکزیکی و یادگیری زبان اسپانیایی، (چیزی که با توجه به ضعف شنوایی‌اش سخت می‌نمود) به عنوان شهروند مکزیکی پذیرفته ‌شد.
وی در فاصلة سالهای 1823 – 1835، زندگی نسبتاً آرامی را در خانه می‌گذراند. او برای رفع بی‌حوصلگی‌اش، به شکار بوفالو می‌پرداخت؛ تجارت می‌کرد؛ به عنوان راهنمای جویندگان معدن و مهاجران، فعالیت می‌کرد و حتی یک بار اقدام به جست‌وجوی نقره کرد. وی با مردانی همچون جیمز بووی ، ویلیام بَرت تراویس کوچک و جیمز دبلیو. فِرَنین ، آشنا شد؛ افرادی که همگی آنها، بعداً در آلامو فوت کردند.
اسمیت، راهنما و جاسوس تراویس و فرنین بود که در امور نظامی و انقلابی فعالیت داشتند. وی در بخش لاویلیتا در سن ‌آنتونیو، خانه‌ای ساخت. او شهروند مکزیکی‌ای بود که به دوستان مکزیکی‌اش وفادار ماند. اسمیت که به آرمانهای آنگِلوساکسون دربارة استقلال و آزادی علاقه‌ای نداشت، به تگزاس آمده بود تا بختش را در لوای حکومت مکزیک در این ناحیه بیازماید. او انتظار نداشت که تگزاس، به امریکا بپیوندد. به هر حال، شرایط، ممکن بود دیدگاهش را تغییر دهد.
بین سالهای 1832 و 1835، اختلاف نظر میان مهاجران امریکایی و دولت مکزیک، بالا گرفت. در سال 1832، آنتونیو دِ سانتا آنا ، حاکم مستبد مکزیک شد و فرمانداران و مجلس قانونگذاری ایالت به هم پیوسته تگزاس و کواهویلا را نپذیرفت. در نهایت، تگزاسیها دولت محلی خود را تشکیل دادند و استفن اف. آستین ، فرمانده کل نیروهای مسلح تگزاس شد. ژنرال مکزیکی، مارتین پرفکتو دکو کوشید تا این شورش عمومی را فرو بنشاند. نیروهای مکزیکی به سن آنتونیو با‌ز‌گردانده شدند و این، نقطة آغاز انقلاب تگزاس در 1835 بود.
اسمیت، در آغاز، به خاطر خانواده و دوستانش، در جامعة مکزیک، بی‌طرف ماند. وی در یکی از روزهای اکتبر 1835، از شکار به سن ‌آنتونیو برمی‌گشت و شهر را در اشغال نیروهای ژنرال کو و در محاصرة تگزاسیها دید. مکزیکها از ورود او به شهر ممانعت کردند و حتی به او شلیک کردند. اسمیت که به شدت خشمگین شده بود، دست از بی‌طرفی برداشت و به ژنرال آوستین پیشنهاد انجام خدمات نظامی داد. ژنرال بلافاصله، مأموریتی به او سپرد. از آنجا که اسمیت با حومة شهر آشنایی داشت و فرد خونسرد و باشهامتی بود، برای ارتش تگزاس بسیار ارزشمند بود. او که جاسوس بسیار ماهری بود، غالباً با به خطر انداختن جانش، خبرهایی دربارة تحرکات دشمن، جمع می‌کرد. او در اکتبر 1835، در نبرد کانسپشن شرکت کرد؛ نبردی که در نزدیکی سن ‌آنتونیو صورت گرفت و تگزاسیها، برندة آن بودند. در نبرد سن‌آنتونیو در ماه دسامبر، او لشکر تگزاس را به قرارگاهی راهنمایی و رهبری کرد. چند روز بعد، این ناحیه، مورد حملات شدید نیروهای مکزیک قرار گرفت و اسمیت در این حملات، مجروح شد.
اسمیت در گوتزالس ، ژنرال سام هاوستون را ملاقات کرد که برای کمک به نیروهای تگزاس، رهسپار آلامو در سن آنتونیو شده بود. او داوطلبانه به خدمت ارتش درآمد و به زودی، رئیس پیشاهنگان و جاسوسان هاوستون شد. هاوستون، که از شنیدن خبر شکست آلامو سرخورده شده بود، اسمیت و کاپیتان هنری کارنِس را برای کسب اطلاعات بیشتر فرستاد. اسمیت، خانم آلمرون دیکِرسون و دختر کوچک او را به عنوان تنها بازماندگان قتلِ عام آلامو، به عقب برگرداند. نبرد سن جاسینتو در 21 آوریل 1836، بهترین فرصت پر افتخار برای اسمیت بود. راهبرد نظامی او، یکی از عوامل اصلی در پیروزی نیروهای تگزاس بود. اسمیت به ژنرال هاوستون پیشنهاد داد تا تنها پل بر روی رودخانة وینسس بیو را از بین ببرند و راه فرار ارتش سانتاآنا را سد کنند. در صورتی که تگزاسیها موفق می‌شدند که آنان را بازگردانند، خود میدان جنگ، به دلیل موانع جغرافیایی، فرصت کمی برای یک فرار سریع در اختیار آنان قرار می‌داد. با خراب کردن پل، در صورتی که دشمن بر آنان غلبه می‌کرد، جانشان در خطر می‌افتاد. هاوستون، تصمیم گرفت که این خطر را بپذیرد، و در اوایل روز 21 آوریل، اسمیت و چند مرد تبردار را برای خراب کردن پل فرستاد. آنان، برای شرکت در جنگ سن جانسیتو، عصر آن روز بازگشتند. سربازان مکزیکی که هنگام خواب بعدازظهر، غافلگیر شده بودند، در عرض یک ساعت، شکست خوردند. روز بعد، سانتاآنا در حالی که لباس خواب و کفش راحتی پوشیده بود، در نزدیکی پل ویران شده، دستگیر شد. این نبرد، کسب استقلال تگزاس از مکزیک را حتمی کرد.
اسمیت، به عنوان شخصی همتراز با ژنرال فلیسولا ، برای ابلاغ پیام سانتاآنا به وی، فرستاده شد. فلیسولا، پذیرفت که به شرایط تسلیم شدن، گردن نهد. هاوستون، در گزارش خود به دولت محلی تگزاس، دربارة جنگ و تسلیم دشمن، از اسمیت به طور ویژه سپاسگزاری کرد. عقب‌نشینی ارتش شکست‌خوردة مکزیک به لاردو در ریوگراند ، باعث ایجاد آشوب مرزی بین مکزیک و جمهوری تگزاس شد. در فوریة 1837، ‌اسمیت همراه کماندوهایی که خود آنها را انتخاب کرده و آموزش داده بود، با هدف تسخیر لاردو برای جمهوری تگزاس ، به آنجا رفت. آنان، در لاردو به گروه بزرگی از سربازان مکزیکی برخوردند و پس از عقب‌نشینی مکزیکیها، جنگ کوتاهی بین آنان در گرفت. اسمیت، تصمیم گرفت به سوی لاردو پیشروی نکند؛ زیرا افراد دشمن در آنجا، از حیث شمار، برتری داشتند. این ماجرای وطن‌دوستانه، در تاریخ تگزاس، موقعیت بسیار ممتازی را برای اسمیت ناشنوا، رقم زد.
اسمیت، وارد معاملات زمین شد و به ریچموند در ناحیة فورت‌بند رفت و در نقشه‌برداری و معاملات زمین، شریک جوزف بوردن شد. او سرانجام، در اثر عود یک بیماری ریوی، که از نخستین روزهای ورودش به تگزاس به آن مبتلا شده بود، در سی‌ام نوامبر 1837، در پنجاه سالگی در ریچموند درگذشت و همان جا به خاک سپرده شد. هم اکنون، بنای یادبودی برای اسمیت ناشنوا در ریچموند وجود دارد که روی آن نوشته است: «او چنان متهور و معتمد بود که تمام القاب در برابر نام سادة اسمیت ناشنوا، از ارزش، ساقط می‌شدند». ناحیة اسمیت ناشنوا ، در نوار تگزاس، به افتخار وی نامگذاری شده است.
مأخذ:
GEDPD, Vol. 3, P. 135-136.
ملانی یاگر ویلیامز
ترجمة لقمان سرمدی  
تاریخ ثبت در بانک 18 اردیبهشت 1399