کد | jr-26925 |
---|---|
عنوان اول | فیلم موسیقی درون: تحلیل و بررسی بر اساس الگوهای معلولیتی |
نویسنده | پریسا افتخار |
عنوان مجموعه | معلولیت؛ چالشها و سیاستها در ایران |
نوع | کاغذی |
ناشر | بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه |
محل چاپ مجموعه | تهران |
سال چاپ | 1397شمسی |
شماره صفحه (از) | 101 |
شماره صفحه (تا) | 115 |
زبان | فارسی |
متن |
فیلم موسیقی درون: تحلیل و بررسی بر اساس الگوهای معلولیتی دفتر فرهنگ معلولین خانم پریسا افتخار(دکتری مدیریت فرهنگی دانشگاه علوم و تحقیقات) در سالهای اخیر تحقیقات، مقالات و کتابی درباره نقد و بررسی فیلمهای مرتبط به معلولیت و معلولان داشته است. نوشته حاضر را در یکی از نشستهای موسسه رحمان بیان کرده و بعداً به صورت مقاله منتشر کرده است. این مقاله با اندکی تلخیص اینجا عرضه میشود. الگوهای تحلیل فیلم برای تحلیل فیلم بر اساس الگوهای معلولیت، باید با دید معلولیتی پیش برویم؛ یعنی فیلم را بر اساس "ریچارد پیمنتال" ای که مانند هر فرد دیگری با مسائل و فراز و فرودهای عادی زندگی دست به گریبان است ولی در عین حال دارای معلولیت نیز است، بررسی کنیم. پیش از این که به خود فیلم بپردازیم، لازم است تعریفی از معلولیت ارائه دهیم؛ البته من چندان دنبال ارائه تعریف دقیق از معلولیت نیستم؛ چون باور دارم که تعریف یکسانی در حال حاضر وجود ندارد. البته شاید اکثراً، به این نتیجه رسیده باشند که در حال حاضر تعریف کنوانسیون حمایت از حقوق افراد دارای معلولیت، بهترین تعریف موجود باشد، ولی تعاریف دیگری هم وجود دارد مبتنی بر نگرشهایی که در طول تاریخ نسبت به افراد دارای معلولیت شکل گرفته است و همچنان در اذهان باقی است و وجود دارد. بر اساس آماری که سازمان بهداشت جهانی اعلام کرده است، هم اکنون 15 درصد همه جوامع را افراد دارای معلولیت تشکیل میدهند. اگر خانوادههای این قشر را هم در نظر بگیریم، در جهان حدود 2 میلیارد نفر با معلولیت زندگی میکنند. تحلیل ما، منطبق بر الگوهای معلولیت و نگرشی که پشت این الگوهاست، انجام میگیرد. اما در اینجا «الگو» به چه معناست؟ «الگو» در اینجا یعنی نگرشی که نسبت به معلولیت وجود دارد. نگرشها، سیستمهای پیچیده فکری و متشکل از باورها و ارزشهای ما هستند که نگاه ما را به موضوعی شکل میدهند و بر اساس آن نگاه و نگرش، رفتار و عملکرد ما شکل میگیرد. حال ببینیم چه الگوهایی نسبت به معلولیت در طول تاریخ و در فرهنگهای مختلف وجود داشته است: الگوی پزشکی، الگوی اجتماعی، الگوی توانبخشی و الگوی خیریهای - که نامهای دیگرش، الگوی اخلاقی و الگوی تراژدی است. من در اینجا، به مهمترین الگوها اشاره میکنم و آنها را با توجه به سیر تاریخیای که داشتهاند، تحت سه مقوله به نام الگوی اخلاقی، الگوی پزشکی و الگوی اجتماعی مورد بررسی قرار میدهم. الگوی اخلاقی، شاید قدیمیترین الگوی نگرشی به معلولیت باشد. از این الگو گاه با نام الگوی مذهبی هم یاد میکنند. الگویی است که در یک سوی طیف آن این مسئله قرار دارد و میگوید: اگر با من نبودش هیچ میلی / چرا ظرف مرا بشکست لیلی و سوی دیگر طیف که برگرفته از نوعی نگاه مذهبی است، میگوید همه اتفاقات سختی که در زندگی یک نفر میافتد، به خاطر گناهی است که مرتکب شده، با آزمون الهی بوده یا... میخواهم بگویم دو نگرش هست که میتوان آنها را دو سوی یک طیف دانست؛ یک سو که شاید به صورت افراطی، مثبت است؛ و شاید دیده باشید خیلی وقتها، عکس فرد دارای معلولیت را با بالهای فرشته نشان میدهند که ب شکلی اغراق آمیز دارد. به سوی دیگر طیف، نگرشی است که خود من بارها با آن روبرو شدهام؛ فردی که معلولیت دارد، در خیابان راه میرود و کسی به او میگوید: "دخترم! حالا استغفار کن، شاید گناهانت بخشیده شود، حالت خوب شود." این همان الگوی قدیمی، الگوی اخلاقی است. شاید گمان کنیم که الآن دیگر چنین نگاهی وجود ندارد؛ اما چرا، ردپایش هنوز در جوامع مختلف به چشم میخورد. من وارد نقد و بررسی الگوها نمیشوم. نمیخواهم ارزشگذاری کنم که آیا الگوی اخلاقی، الگوی درستی است؟ خوب است؟ بد است؟ صرفاً میخواهیم بدانیم که چنین الگویی هنوز هم وجود دارد. پس از جنگ جهانی دوم، الگوی پزشکی به مرور جای الگوی مذهبی الگوی اخلاقی را گرفت. الگوی پزشکی باور داشت که افراد دارای معلولیت، دچار بیماری هستند و باید تغییر کنند. باید در مراکز ویژهای از آنها نگهداری شود تا حالشان خوب شود و بتوانند به جامعه باز گردند. این الگو گرچه از الگوی مذهبی فاصله گرفت، ولی شکل و شمایل پزشکی داشت و بر این باور بود که افراد دارای معلولیت به جامعه برنگردند تا وقتی که بیماریشان برطرف شود. معلولیت، مترادف بود با بیماری سالهای پایانی قرن بیستم بود که بر اساس تلاشهای خود جامعه افراد دارای معلولیت، الگوی دیگری کمکم جای الگوی پزشکی را گرفت. آغازگر، این تلاشهای جمعی، DPOها بودند (Disable People Organizations)؛ یعنی سازمانهای دولتی تشکیل شده از خود افراد دارای معلولیت. NGO نبودند؛ چون در NGO، افرادی که معلولیت دارند و افرادی که معلولیت ندارند، در کنار یکدیگر و در راستای احقای حقوق افراد دارای معلولیت فعالیت میکنند؛ شاید به این دلیل که باور دارند معلولیت یک احتمال برابر است. میتوان گفت الگوی اجتماعی، دستاورد تلاشهای خود افراد داری معلولیت بود. همان جور که در فیلم دیدیم. خود این افراد وارد صحنه شدند، چون نگرشهای قدیمی ترحمآمیز یا بیمار پندارانه را نمیپسندیدند. طی فعالیتها و مشارکتهای اجتماعی این افراد برای احقاق حق خود، همان جور که در فیلم دیدیم، کمکم الگوی اجتماعی معلولیت شکل گرفت. این الگو در پی ایجاد فرصتهای برابر برای حضور اجتماعی افراد معلول و از میان بردن تبعیضهایی بود که در جامعه نسبت به آنان وجود داشت. اگر نگاهی به الگوهای پیشین بیندازید، متوجه خواهید شد که مثلاً در الگوی اخلاقی- مذهبی و الگوی پزشکی، انگار بار معلولیت بر دوش فرد است، انگار خودش مقصر معلولیتی است که دارد. ولی کمکم وقتی الگوی اجتماعی شکل گرفت، این بار از دوش فرد دارای معلولیت برداشته شد و بر دوش جامعه گذارده شد. الگوی اجتماعی میگوید: جامعهای که نتواند فضای مناسب و فرصت برابر برای حضور افرادی دارای معلولیت بسازد، معلولیت دارد، نه خود فرد. نمیخواهم ارزشگذاری کنم و بگویم الگوهای معلولیت رشد کردهاند، ولی به هر حال در طول سالیان، تفاوت عمده و بسیاری کردهاند. حالا نتیجهاش چیست؟ آیا میتوانیم بگوییم که چون کنوانسیون حقوق جهانی افراد معلول تصویب شده، پس در خیلی از کشورهای جهان، حقوق افراد دارای معلولیت رعایت میشود؟ آیا واقعاً الگوهای دیگر، رنگ باختهاند و دیگر وجود ندارند؟ نه. تقریباً نمیشود گفت که الگوهای پیشین، به طور کلی برچیده شدهاند. چون هم اکنون نیز، آگاهی نسبت به انواع معلولیتها وجود ندارد و همانطور که در فیلم نیز دیدیم بسیاری از افراد گمان میکنند فرد دارای CP (فلج مغزی) که نقش آن را در فیلم، مایکل شین بر عهده داشت مشکلشان ذهنی است و نه جسمی؛ در حالی که اینگونه نیست و بسیاری از این افراد علیرغم مسئله ظاهریشان از ذهن کاملاً سالم و چه بسا با ضریب هوشی بالایی نیز برخوردارند. البته گاه پیش میآید که از نظر هوشی هم کمتوان هستند، ولی بیشتر مشکل جسمی دارند. در کشور خودمان وقتی کودکی با CP به دنیا میآید، پزشکان میگویند که میخواهید تمامش کنیم؟ این بچه غیر از دردسر برای شما چیز دیگری نخواهد داشت. این کدام الگوست؛ این همان الگوی اخلاقی- مذهبی است. یا مثلاً هنگامی که فردی تصادف میکند و دارای ضایعه نخاعی میشود، فکر میکنیم باید همه زندگیاش تعطیل شود؛ در خانه بماند، فقط فیزیوتراپ بیاید بالای سرش و کارهای درمانی او را در خانه انجام دهد و ... خلاصه فرد، به جامعه برنگردد و مشارکت اجتماعیاش را نداشته باشد. این کدام الگوست؟ الگوی پزشکی. میخواهم بگویم گرچه اکنون در روزگاری زندگی میکنیم که الگوی اجتماعی معلولیت چیرهتر است، ولی این بدان معنا نیست که الگوهای پیشین رنگ باختهاند. طبق بررسی روند تاریخی نگرش به معلولیت، نابودسازی (کشتن فرد معلول)، بقا (نگهداری در پناهگاهها و نوانخانهها) به الگوی خیریهای یا همان الگوی اخلاقی معلولیت مربوط میشود. هنگامی که اصلاح عملکرد مطرح شد، افراد در موسسهها و مراکز ویژه توانبخشی نگهداری میشدند و جدا از کل جامعه بودند که همان الگوی پزشکی است. هم اکنون در جهان، رویکرد تداخل اجتماعی یا همان الگوی اجتماعی معلولیت است و میتوان به جایی فراتر از توانبخشی مبتنی بر جامعه رسید؛ این که افراد دارای معلولیت، طبق سلسله انواع نیازهای مازلو، به خود شکوفایی برسند و خودشان رهبری بسیاری از حوزهها را به دست بگیرند. نقش رسانهها حال میخواهیم ببینیم که رسانه بر اساس الگوهای معلولیت، چه رویکردی را باید اتخاذ کند؟ اگر بخواهیم به روند بازنمایی معلولیت در رسانه، به ویژه فیلم، توجه کنیم، روشن میشود که بیشتر بازنماییها، بر ناتوانی افراد دارای معلولیت تمرکز داشته است. مانند کارتنهایی که نشان میدهد ناخدای کشتی، یک دستش مصنوعی است، یک چشم ندارد و نقش آدمی شرور را ایفا میکند. در سریالهای خودمان هم میبینیم که یک نفر کارهای بد میکند، مال مردم را میخورد و بعد در پایان، دارای معلولیت میشود و اینگونه فیلم میخواهد یک تذکر اخلاقی بدهد، آن هم با ایجاد رعب و وحشت! آیا به راستی، اینگونه به تصویر کشیدن معلولیت درست است؟ میدانیم که رسانهها، به ویژه فیلم، در حال حاضر تأثیر بسیاری در نگاه و رویکرد ما میگذارند و میتوانند نگرشهای ما را شکل دهند. الآن بسیاری از مردم به سالنهای سینما میروند، در خانهشان فیلم تماشا میکنند. یک فیلم، چه اندازه میتواند نوع نگرش ما را نسبت به معلولیت شکل دهد؟ آیا میتوان بررسی کرد که فیلمها بازنمایی درستی از معلولیت ارائه دادهاند یا خیر؟ آیا میتوان بررسی کرد که فیلمها الگوی درستی را در روند بازنماییشان طی کردهاند یا خیر؟ فیلم موسیقی درون برمیگردیم به فیلمی که نمایش داده شد: "موسیقی درون" که در واقع زندگی واقعی ریچارد پینتل و بر اساس واقعیت بود. استیون سوآلیچ که این فیلم را کارگردانی کرده، به خاطر این فیلم دو جایزه در سال 2007 برد که یکی از آنها جایزه فستیوال بینالمللی AFI دالاس بوده است. من بر اساس الگوهای معلولیت، تحلیل محتوایی انجام دادم که اگر به عنوان یک روش، آن را در پیش بگیریم، میتوانیم همه کارهای رسانهای را بررسی کنیم و ببینیم که بازنمایی معلولیت در آنها چگونه و منطبق بر کدام یک از آن الگوها انجام گرفته است؛ البته در ادامه خواهید دید که این فیلم به نظر منی که تا به حال چندین فیلم را بر اساس الگوهای معلولیت تحلیل کردهام - هنوز بازنمایی کامل و مطلوبی را ارائه نداده ولی بسیار به الگوی اجتماعی معلولیت نزدیک است. اکنون توضیح میدهم که چطور میتوان نتیجه گرفت که این فیلم بر اساس کدام الگو ساخته شده است؟ اگر بخواهیم مبنای نظری الگوهای مختلفی را که از آنها نام بردم، در نظر بگیریم، باید اشاره کنم به کار نظری مایک اولیور در سال 1991 که الگوهای مختلف معلولیت را (که من 2 تا از آنها را عنوان کردم) ذیل دو الگوی شاخص مطرح کرده است؛ الگوی فردی معلولیت و الگوی اجتماعی معلولیت. همه نگرشها و الگوهایی که در جوامع بوده و در برگیرنده نگاه ترحمآمیز، ناتوان شمردن و نادیده گرفتن افراد دارای معلولیت، زیر مجموعه الگوی فردی (Individual Model) قرار گرفته و برعکس، نگرشهایی که بار را بر دوش جامعه و نه بر دوش فرد دارای معلولیت گذاشتهاند، زیرمجموعه الگوی اجتماعی (Social Model) قرار میگیرد. من در کار پژوهشی خود چهار فیلم را بر مبنای الگوی فردی و الگوی اجتماعی تحلیل محتوا کردهام؛ 2 فیلم ایرانی و 2 فیلم خارجی. من همه تعاریف موجود در رابطه با الگوی فردی و الگوی اجتماعی را استخراج کردم، سپس از درون آنها، یک سری مولفه در آوردم. جدول زیر مولفههای شاخص الگوی فردی است (البته شمارهگذاری، به معنای اولویتبندی نیست): مولفه های الگوی فردی معلولیت 1. مسبب و دلیل اصلی معلولیت، خود فرد دارای معلولیت است. 2. معلولیت یک تراژدی شخصی و نقیصه است. 3. دلیل عدم تعامل و حضور اجتماعی فرد معلول، کمبودهای جسمی و روانی اوست. 4. فرد دارای معلولیت و اطرافیان او به دنبال درمان با تغییر وضعیت ظاهری و فیزیکی او هستند و معلولیت به عنوان یک واقعیت پذیرفته نشده است. 5. فرد دارای معلولیت قدرت تصمیمگیری ندارد. 6. نگرش نسبت به او از موضع بالاتر و همراه با دلسوزی است. 7. فرد دارای معلولیت اکثراً بستری و در حال مراقبت شدن است. فیلمها و سریالهایی را در نظر بگیرید که افراد دارای معلولیت در آنها اینگونه بازنمایی میشوند و در برابرش مولفههای الگوی اجتماعی را در نظر بگیرید که در جدول زیر نشان داده شدهاند: مولفههای الگوی اجتماعی معلولیت 1. محدودیتها و موانع اجتماعی برای فرد دارای معلولیت وجود دارد که حضور او را در اجتماع مشکل میکند. 2. فرصت برابر با دیگر افراد جامعه برای فرد دارای معلولیت وجود ندارد. 3. فرد دارای معلولیت قادر به اداره زندگی خود و کسب موفقیت است. 4. با وجود مسائل و مشکلات فرد معلول به خود کمک میکند تا حضور و مشارکت اجتماعی داشته باشد. 5. فرد دارای معلولیت قدرت تصمیمگیری و انتخاب دارد. 6. فرد دارای معلولیت وضعیت فیزیکی خود را پذیرفته است. 7. تغییرات اجتماعی و رفع موانع به منظور فرصت سازی برابر حق افراد دارای معلولیت و وظیفه اجتماعی است. تمام این مولفهها بر اساس همان تعاریف موجود استخراج شدهاند. محدودیتها و موانعی اجتماعی برای فرد معلول وجود دارد که حضور او را در اجتماع دچار مشکل میکند. دقت کنید! کاملاً بار را از دوش فرد برداشته و روی دوش جامعه گذاشته است. فرصت برابر با دیگر افراد جامعه برای حضور فرد معلول وجود ندارد فرد معلول قادر به اداره زندگی خود و کسب موفقیت است. با وجود مسائل و مشکلات، فرد معلول خودش کمک میکند تا حضور اجتماعی داشته باشد. فرد معلول قدرت تصمیمگیری و انتخاب دارد. فرد معلول وضعیت فیزیکیاش را پذیرفته است. تغییرات اجتماعی و رفع موانع به منظور فرصتسازی برابر برای حضور اجتماعی است. اگه بخواهیم مولفههای الگوی فردی را با اجتماعی مقایسه کنیم، میبینیم که کاملاً بار را از دوش فرد برداشته و بر دوش جامعه گذاشته است. حالا از اینجا به بعد میتوان دست به تحلیل زد. من در حوزه فیلم سینمایی کار کردهام، ولی این الگو را میشود در رابطه با همه حوزههای رسانهای به کار برد؛ درباره سریال، برنامههای خبری، برنامههای رادیویی که در همه آنها به مسئله معلولیت پرداخته شده است. روند کار به این صورت بود که ابتدا چک لیست محقق ساخته توسط خود من بر اساس مولفههای یاد شده تهیه و آماده شد و سپس تحلیل به این نحو انجام گرفت. اگر ـ برای مثال ـ در یک فیلم از 7 الگوی اجتماعی معلولیت، 6 یا هر 7 مصداق را پیدا کنیم، به فیلم کد S1 داده میشود که در واقع مخفف social (اجتماعی) است و نشانگر این است که انطباق این فیلم با الگوی اجتماعی معلولیت زیاد بوده است و منطبق بر این الگو ساخته شده است. در مقابل اگر در فیلمی 3 یا 4 مصداق وجود داشته باشد، نشانگر این است که این فیلم انطباق متوسط با الگوی اجتماعی معلولیت دارد و کد S2 میگیرد. اگر فیلم 1 یا 2 مورد از مولفهها را داشته باشد، انطباق آن با الگوی اجتماعی معلولیت کم میشود و دارای کد S3 خواهد بود. همین کار دقیق در رابطه با الگوی فردی معلولیت انجام میگیرد. بنابراین فیلمی که 6 یا 7 مصداق از این مولفهها را داشته باشد، انطباقش با الگوی فردی معلولیت بالا است و به همان ترتیب انطباق متوسط و کم تعیین میشود. حال، به تحلیل فیلم موسیقی درون که واحد تحلیل در آن دقیقه بوده و صحنهها، دیالوگها یا مسائلی که انطباق بیشتری با یکی از مولفههای الگوی اجتماعی دارد بررسی شده است، میپردازیم. برای مثال در بررسی مولفه 1 (محدودیتها و موانع اجتماعی برای فرد معلول وجود دارد که حضور او را در اجتماع مشکل میکند.) 10 مصداق برای این مولفه میتوان یافت. همچنین برای مولفه دوم (فرصت برابر با دیگر افراد جامعه برای فرد معلول وجود ندارد.) 3 مصداق در فیلم وجود دارد. مولفه سوم که توانایی فرد معلول در اداره زندگی خود و کسب موفقیت است، 5 مصداق در فیلم وجود دارد. در کل 38 مصداق در این فیلم وجود دارد که در نتیجه میتوان این فیلم را در انطباق بالایی با الگوی اجتماعی معلولیت دانست. برای مثال در دقیقه 29 فیلم برخورد آرت با ویلچرش با یک خانم و سرزنش شدنش توسط او، این همان مانع اجتماعی است! مولفه اول در الگوی اجتماعی. پس در جامعه، یک سری موانع وجود دارد که وقتی فرد معلول با آن روبهرو میشود، میتواند فرد را ایزوله کند، میتواند او را خانهنشین کند و در واقع نگذارد که فرد به توانمندی لازم برسد. در دقیقه 31، در زمین اسکیت، ریچارد در پاسخ مردی که به آرت توهین کرده بود و او را عقب افتاده خطاب کرد، توضیح میدهد که فلج مغزی چیست. این ماجرا نشان میدهد که یک مانع نگرشی در جامعه وجود داشته است که میتوانست آرت را خانهنشین کند، پس بار بر دوش جامعه بوده است. در دقیقه 42، باز نگاههای متعجب اطرافیان به ویلچر آرت و در دقیقه 45، پلهها و تلاش ریچارد برای بالا بردن ویلچر آرت از پله نمونههای دیگری از موانع اجتماعی هستند. در اوایل فیلم که ریچارد پیمِنتال - نقش اول فیلم - داشت سعی میکرد که ویلچر آرت را با سختی از پلهها بالا برد (که این خود یکی از موانع اجتماعی است)، وقتی به بالای پلهها رسید در را یک نفر باز میکند. در جایی که پَنکِیک میفروختند. و بعد ریچارد از او خواهش کرد که در را نگهدارد، و آن مرد بدون آنکه توجهی کند، در را رها کرد و ریچارد ناچار شد هم ویلچر آرت را هل دهد و هم در را باز کند. اینها نکات بسیار ریزی هستند، ولی اگر بخواهیم آنها را جمع کنیم حدوداً 10 مصداق برای مولفه اول میشود. باز برای مثالی از مولفه اول، مردی در کافه بود و بعد از سخنرانی بوش گفت: "حالا ما قراره هزینه خیلی زیادی بکنیم که چی؟ مثلاً اگه بوش انتخاب بشه، باید کل اینجا رو خراب بکنیم و کافه ویژه افراد دارای معلولیت بسازیم." این یعنی چه؟ باز یعنی یک مانع در جامعه وجود دارد و همین موانع اجتماعی هستند که حضور فرد معلول را در جامعه کمرنگ میکنند. اینها نمونهای از روش تحلیلی است که انجام دادهام. "چالشها و سیاستگذاری در حوزه معلولیت" عنوان جلساتی است که در این موسسه برگزار شده است. اگر واقعاً بخواهیم در ایران هم سیاستگذاری درست رسانهای - یعنی کار مختص حوزه رسانه ـ در رابطه با بازنمایی معلولیت انجام دهیم، به نظر من تحلیل محتوای تولیدات رسانه، همان کاری است که باید انجام داد. ما باید نگاه کنیم که الگوی موجود، الگوی اجتماعی است؟ الگویی است که در کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت به آن پرداخته شده است؟ الگویی است که دستاورد تلاش خود افراد دارای معلولیت طی سالیان زیاد است؟ یا الگویی است که میگوید اگر نگاهتان را عوض کنید، اگر جامعه حضور این افراد را در خود تسهیل کند، نه تنها بار جامعه نمیشوند، بلکه بار جامعه میشوند و اگر بخواهیم بر مبنای الگوی اجتماعی، سیاستگذاری کنیم، باید همه فیلمها، برنامههای تلویزیونی، سریالها، برنامههای کودک و همه مواردی که ساخته میشود و به نوعی معلولیت در آن بازنمایی میشود، منطبق بر این الگو شوند. حال اگر قرار باشد بر این سیاستگذاری نظارت شود، نظارتش چگونه باید باشد؟ باید سیستمی طراحی شود که همه فیلمها (سریال، کارتون، برنامه تلویزیونی) را با آن نگاه و ریزبین و دقیق رسانهای خود بررسی کند و ببیند که تا چه اندازه بازنمای معلولیت به صورت اجتماعی با الگوی فردی بوده است؟ و به نظر من، الگوهای قدیمی معلولیت – الگوی اخلاقی، الگوی تراژدی و الگوی پزشکی - نه تنها در ایران، بلکه هنوز در همه جوامع وجود دارد و برای رسیدن به آنجایی که معلولیت به صورت عادی بازنمایی شود، راه بسیاری در پیش داریم. این مطلب را جای دیگری هم گفتهام؛ خاطرتان باشد، زمانی سیاهپوستان در فیلمهایی که درباره آنها ساخته میشد، همیشه نقش اول فیلم را داشتند. مثل فیلم مالکوم ایکس یا فیلم سِلما که درباره مبارزات مارتین الوتر کینگ است و دهها فیلم دیگر از این نمونهها که نشانگر تلاشهای جامعه سیاهپوست برای احقاق حقوقشان بود. مدافعان حقوق افراد سیاهپوست همیشه نقش اول را داشتند و دهههایی در سینما بود که این فیلمها مدام در حال تولید و ساخت بودند. برنامهها و سریالهای دیگری نیز در این باره ساخته و پخش میشد. آیا واقعاً هنوز هم آن قدر فیلم ساخته میشود که مدافع حقوق افراد سیاهپوست باشد و به این حوزه بپردازد؟ یعنی موضوع فیلم فقط این باشد که حقوق سیاهپوستان و عدم تبعیض نژادی در آن بازتاب شود؟ به نظر من نه! یعنی بازنمایی سیاهپوستان در فیلمهای سینمایی از آن مرحله عبور کرده است. ما الآن هر سریال خارجی را که تماشا کنیم، یک فرد سیاهپوست حضور دارد که نقش اول فیلم است و اصلاً به نظرمان نمیآید که این سیاهپوست است و این به خاطر تلاشهایی است که اتفاق افتاد؛ فیلمهایی برای برچیده شدن تبعیض نژادی علیه سیاهپوستان ساخته شد که بسیار هم مورد توجه قرار گرفت. الآن حضور افراد سیاهپوست برای عموم بسیار عادی شده است. نظر کارشناسان رسانهای معلولیت، این است که بحث بازنمایی معلولیت هم باید در جهان چنین روندی را طی کند. اگر ما الآن فیلمهایی را میبینیم که در آنها معلولیت خیلی جلوهگر است، نقش اول فیلم را فردی بر عهده دارد که معلولیت داشته و همه سختیها و مصائبی را که پشت سر گذاشته است، نشان داده میشود و معلولیت در چنین فیلمهایی برجسته میشود؛ مانند فیلم "موسیقی درون" که امروز به تماشایش نشستیم، باید زمانی به جایی برسیم که عادیسازی معلولیت در بازنمایی برنامههای رسانهای اتفاق افتد. باید به جایی برسیم که مثلاً وقتی در صحنهای از یک فیلم، کارتون یا سریال، یک تاکسی، دوچرخه، موتورسیکلت با عبور میکند، یک صحنه هم باشد که آقا یا خانمی دارد با ویلچرش حرکت میکند یا خانمی که عصای سفید به دست دارد، آقا یا خانمی که از وسایل کمک توانبخشی برای رفت و آمد استفاده میکند. به این میگویند پیام بین متن که به معلولیت به صورت غیرمستقیم اشاره میکند و قصد در نمایش معلولیت عادیسازی آن است و نه برجسته کردن و ویژهسازی آن. البته در ایران حتی اینگونه بازنمایی خاص معلولیت هم اتفاق نیفتاده است. هنوز ما در همان الگوهای قدیمی گیر کردهایم. معمولاً سازمان بهزیستی اگر میخواهد برنامهای نمایش داده شود که نگاههای ترحم برانگیز را بیشتر قدرت ببخشد، این کار را انجام میدهد. البته تغییراتی هم کرده است و روند خیلی خوبی را در این باره سپری کردهایم. وضعیت امروز خیلی بهتر از 10، 12 سال پیش است. یادم است در آن زمانها از طریق انجمن باور، خیلی تلاش میکردیم؛ با مدیران سازمان بهزیستی جلسه میگذاشتیم و خواهش میکردیم که بازنمایی درستی از معلولیت نمایش داده شود. ولی همچنان راه درازی در پیش داریم. به نظر من بازنمایی مبتنی بر واقعیت، هنوز حتی در فیلمهای خارجی کاملاً محقق نشده است، چه رسد به پیامهای بین متن و غیرمستقیم در رابطه با معلولیت! البته الآن در سریال آمریکایی Breaking Bad میبینید که پسر خانواده دارای معلولیت CP است و عصا دارد؛ ولی به هیچ عنوان نقشش برجسته نمیشود؛ نه بر توانمندیهایش تمرکز نمیشود، نه بر ناتوانیهایش. شخصیتی است که به صورت عادی دارد زندگی میکند. کارشناسان حوزه معلولیت و رسانه باور دارند که پیام بین متن تأثیر بهتری میگذارد، تا اینکه برنامهای ویژه معلولیت بسازیم. این طور به نظر میرسد که معلولیت یک تجربه زیستی است و برای هر کسی در هر زمان، امکان وقوعش وجود دارد. نه تنها معلولیت، بلکه حتی کهنسالی را اگر در نظر بگیرید، چیزی است که به احتمال زیاد، آدمها در روند زندگی به آن بربخورند؛ یا حتی به صورت موقت، شکستن پا با دست را تجربه میکنند. مسأله این است که، اگر ما به سمت عادیسازی معلولیت پیش برویم، آن وقت به همان الگوی بازنمایی سیاهپوستان را در نظر بگیرید - به جایی میرسیم که قطعاً حضور و وجود فرد دارای معلولیت، خیلی برجسته و خاص نمیشود. مانند یکی از مجریان برنامه کودک تلویزیون بیبیسی که یک دست نداشت و زمانی که مجریگری را در برنامههای بیبیسی برای کودکان شروع کرد، بازخوردهای بسیار متفاوتی از جامعه انگلیس و بریتانیا گرفت. هنوز خانوادههایی بودند که شکایت میکردند و میخواستند ادامه پخش این برنامه که مجری آن فردی دارای معلولیت است، قطع شود. آنها میگفتند بچههای ما با دیدن خانمی که یک دستش دارای معلولیت است، غمگین و افسرده میشوند؛ در صورتی که از سوی دیگر، خانوادههایی بودند که تشکر میکردند، تماس میگرفتند و خیلی خوشحال بودند؛ میگفتند نگرش کودکان ما به مسئله معلولیت خیلی عادیتر شده است، دیگر با تعجب به این مسئله نگاه نمیکنند، چقدر خوب که از یک مجری دارای معلولیت در برنامههایتان استفاده میکنید ، ببینید، نگرش چقدر مهم است. این مثالی بود برای آنکه بگویم نگرش پشت قضیه، چقدر به بهبود روند زندگی افراد دارای معلولیت کمک میکند. به طور خلاصه، بر اساس آنچه که گفتم چون دنیای ما دنیایی است که در حال حاضر پیام توسط تصویر داده میشود، آنچه که با تصویر در یک جا دیده میشود، عمق نفوذ بسیار بیشتر و عمیقتری در اذهان و نگرشها دارد تا آن که بنشینند دو ساعت درباره یک موضوع صحبت کنند. این تغییر نگرشها پیش زمینههایی نیاز دارد که به برخی از آنها اشاره میکنم: اگر کودکی دارای معلولیت، در خانواده رشد کند، در فضایی که با بچههای دیگر است، با بچههای غیر معلول دیگر بزرگ شود، هم بچههای غیر معلول به حضور او در جامعه - برای مثال یک مهدکودک به عادت میکنند و هم خودش فکر میکند که استثنا نیست، دور از جامعه نیست، باری روی دوش جامعه نیست و چیزی خاص و متفاوت از دیگران نیست؛ در صورتی که خانواده از او حمایت کند، به مراکز نگهداری سپرده نشود و در دامان خانواده رشد پیدا کند. اگر در مدارس و وسایل رفت و آمدی که در جامعه استفاده میکند، دسترسپذیری به امکانات لازم برایش فراهم شود، امکان حضورش، دسترسی، برابرسازی فرصتها مانند دیگر افراد برایش محقق شود، تحصیلات دانشگاهیاش را بتواند طی کند و مدارک عالی داشته باشد، وقتی برای گرفتن شغل مراجعه میکند، به اینکه چه چیزی ندارد نگاه نکنند، به توانمندیهایش نگاه کنند. صاحب کار با کارفرمایش با او با احترام برخورد کند. در محیط کار با کارمندان دیگر ارتباط بسیار خوبی داشته باشد، حقوق شهروندیاش رعایت شود. بتواند خودش ماشینی داشته باشد که مناسبسازی شده است و بتواند رانندگی کند، جایی که دارای تابلوی پارک ویژه افراد معلول است، دیگران غیر معلول پارک نکنند. از یک سو حقوق شهروندیاش رعایت شود، حقوقش را از بین نبرند، زایل نکنند و در زمان بازنشستگیاش باز تسهیلاتی برایش فراهم کنند. دارای خانواده باشد مثل دیگر افراد زندگی کند، امکانات لازم برای بازنشستگیاش فراهم شود. آیا واقعاً آن وقت ما نیاز داریم به جاهایی مانند کهریزک و دیگر مراکز توانبخشی که افراد دارای معلولیت را جدا از مردم نگهداری میکنند و به کمکهای مردمی نیاز دارند؟ نمیشود همه این هزینهها را از آغاز در یک برنامه درست مدیریتی و در راستای سیاستگذاری درست حوزه معلولیت صرف کرد و بودجهها را درست و بهینه تخصیص داد و هزینه کرد؟ ما تنها به آنها ماهی دادهایم، نه اینکه ماهیگیری را به آنها آموخته باشیم. امیدواریم به آنجایی برسیم که عادیسازی و نگاه درست نسبت به معلولیت در همه جوامع اتفاق افتد و آگاهی یابیم که معلولیت محرومیت نیست، بلکه نوعی تفاوت است و هر کسی با قد بلند یا کوتاه، چاق یا لاغر، با عصا یا با ویلچر در جامعه میتواند حضور داشته باشد و مشارکت کاملش را حفظ کند. مأخذ: معلولیت؛ چالشها و سیاستها در ایران، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، 1397، ص 101-115. |
تاریخ ثبت در بانک | 22 فروردین 1399 |
فایل پیوست |