کد | jr-26533 |
---|---|
عنوان اول | حقوق اجتماعی افراد مبتلا به ناتوانی |
عنوان مجموعه | معلولیت؛ چالشها و سیاستها در ایران |
نوع | کاغذی |
ناشر | موسسه رحمان |
سال چاپ | 1397شمسی |
شماره صفحه (از) | 41 |
شماره صفحه (تا) | 52 |
زبان | فارسی |
متن |
حقوق اجتماعی افراد مبتلا به ناتوانی توضیح مرضیه شیرازیخواه (پزشک، MPH سالمندان دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی dr_shirazikhah2002@yahoo.com) در نشست موسسه رحمان درباره معلولیت در سال 1396 سخنرانی با عنوان حقوق اجتماعی معلولان داشت. او در رشته معلولیت و سلامت اجتماعی تحصیل کرده و به روش علمی بعد اجتماعی معلولیت را تحقیق کرده است. او باور دارد سلامت و معلولیت فقط جسمی نیست، بله یک بُعد آن جسمانی است ولی بعد اجتماعی هم دارد که اهمیت دارد. در این مقاله سیر توجه به بعد اجتماعی در ایران را تحلیل و بیان کرده است. من در مرکز پژوهشی تعیین کنندههای اجتماعی سلامت، وابسته به دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، فعالیت دارم. به عنوان پزشک، ابتدا (Master Of Public Health) MPH خواندم و سپس در رشته تعیین کنندههای اجتماعی سلامت ادامه تحصیل دادم. بر اساس این رشته، سلامت تنها بعد جسمی ندارد، بلکه ابعاد اجتماعی هم دارد که اگر به آن توجه نشود، سلامت جسمی ما به خطر میافتد. امروزه واژه معلولیت چندان به کار نمیرود و به جای آن از واژه ناتوانی استفاده میشود. متخصصان این رشته میگویند فرد معلول نداریم، اما فردی داریم که ممکن است ناتوانیها و در کنارش توانایهایی، داشته باشد. در اسناد سازمان جهانی بهداشت نیز از عبارت افراد مبتلا به ناتوانی، و نه از واژه ناتوان، استفاده میشود. بهتر است بدانیم که واژه ناتوانی چه چیزهایی را شامل میشود. طبق جدیدترین تعریفی که سازمان جهانی بهداشت ارائه کرده است، ناتوانی مجموعهای از مسائل و مشکلات مختلف را در برمیگیرد: ـ کمبودهای جسمی، ذهنی، و روانی که برخی افراد درگیر آن هستند؛ ـ افرادی که در انجام امور روزمرهشان محدودیتهای حرکتی دارند؛ ـ محدودیت در مشارکت. گاهی فرد به تنهایی مبتلا به ناتوانی نیست، اما شرایط اجتماعی او را از مشارکت در جامعه باز میدارد. برای نمونه، چون فضاهای شهری برای رفت و آمد افراد ناتوان مناسب سازی نشده است، برخی افراد مبتلا به ناتوانی نمیتوانند در این نشست شرکت کنند. همه این مسائل میتواند بخشی از ناتوانی باشد. شرایط اجتماعی میتواند افراد را به سمت ناتوانی ببرد. به نظر میآید این تعریف که طی سالها تکامل پیدا کرده است، کامل ترین تعریف از ناتوانی باشد. حقوق معلولان با شرایط و قوانینی که در بستر اجتماع ایجاد میکنیم، گره خورده است. اگر نگاهی به تاریخچه قوانین بیندازیم، میبینیم که برای نخستین بار در سال 1971 اعلامیه حقوق افراد کم توان ذهنی تصویب شد. طبق اعلامیه مذکور، اینگونه افراد، مانند دیگر افراد جامعه، حقوقی دارند که باید رعایت شود. گرچه تصویب قوانین مربوط به ناتوانی دیر آغاز شد، ولی روند سریعی را در پیش گرفت، و به این ترتیب، وقتی جوامع به این موضوع توجه کردند، به دنبال فراهم کردن بسترهای مناسب برخاستند. در سال 1975، اعلامیه حقوق افراد مبتلا به ناتوانی تصویب شد که بر حقوق مدنی و سیاسی، رفع تبعیض، و برخورداری از سلامتی و درمان تأکید داشت. به دنبال آن، موافقت نامه اشتغال و قانون کار در 1983، و قانون برابرسازی فرصتها برای افراد مبتلا به ناتوانی با تأکید بر آگاهی بخشی در 1993 در مجمع عمومی سازمان ملل تصویب شد. قوانین مذکور کشورها را به رعایت این اصل موظف میکرد که افراد مبتلا به ناتوانی باید مانند دیگران به اطلاعات، دانش، و مراقبتهای پزشکی مناسب خود دسترسی داشته باشند. همچنین از آنجا که توانبخشی به ناتوانی گره خورده، لازم است خدمات حمایتی مورد نیاز این افراد در تمام جوامع در نظر گرفته شود. در سال 2005، قطعنامه مجمع جهانی بهداشت در زمینه ناتوانی تصویب شد که بر مباحث پیشگیری تمرکز داشت و بر اساس آن، صرفاً ارائه خدمات به افراد مبتلا به ناتوانی کافی نیست، بلکه باید به مسئله پیشگیری نیز اهمیت داده شود. در این زمینه، پیشگیری از دو جنبه مطرح شده است؛ نخست این که از برخی پیامدهای ناتوانی افراد پیشگیری شود، و دیگر این که از طریق پیشگیری در سطح اجتماعی از ابتلای افراد به ناتوانی جلوگیری شود. در سال 2006، و به عنوان اتفاقی بسیار مهم، کنوانسیون حقوق افراد مبتلا به ناتوانی تشکیل شد. ایران در 23 اکتبر 2009 این کنوانسیون را پذیرفت. این اقدام شاید به این دلیل بود که مسئولان ایرانی هنوز نمیدانستند عضویت در این کنوانسیون به چه معناست. ولی به نظر من بسیار مهم است که مسئولان ما بدانند این کنوانسیون را پذیرفتهاند و ضروری است که مطابق با اصول آن پیش بروند، به طور مرتب گزارش تهیه کنند و... نکته مثبت این اقدام آن بود که ایران جزو نخستین کشورهایی قرار گرفت که به کنوانسیون پیوستند. نکته منفی عضویت در این کنوانسیون نیز آن است که ما هنوز تغییرات لازم را در سطح جامعه نمیبینیم. بسیار خوب است که همه ما درباره کنوانسیون مذکور بیشتر بدانیم. در این کنوانسیون حقوق بنیادینی مانند حق زندگی، رفع هرگونه تبعیض، آزادی، برابری، حقوق مدنی و خصوصی، شناسایی به عنوان یک فرد، حق رأی و شهروندی، حقوق اجتماعی و فرهنگی، آموزش، شغل، بهداشت، برخورداری از استانداردهای زندگی، حق مشارکت در توسعه اجتماعی و همچنین حق دسترسی در نظر گرفته شده است. حق دسترسی بسیار مهم است؛ ما گاهی در جامعه ساختارهایی را برای افراد معلول فراهم میکنیم، ولی این افراد به آن دسترسی ندارند. این فاجعه است که ما شرایطی را ایجاد کنیم، ولی امکان دسترسی را فراهم نکنیم. بعدها بر این موضوع بسیار تأکید شد. اصول کنوانسیون مذکور به شرح زیر است: ـ احترام به کرامت ذاتی و استقلال فردی که شامل آزادی انتخاب و عدم وابستگی اشخاص است. مباحث توانمندی هم به دنبال استقلال فرد هستند، چون فقط در آن صورت کرامت انسانی او حفظ میشود؛ ـ رفع تبعیض؛ ـ مشارکت و ادغام کامل و موثر در جامعه: افراد مبتلا به ناتوانی باید بتوانند در هر جا که میخواهند حضور داشته باشند؛ ارتقای تواناییهای کودکان مبتلا به ناتوانی و رعایت حقوق این کودکان برای حفظ هویت آنها: متأسفانه بسیاری وقتها کودکان دوران طلایی رشد را از دست میدهند؛ ـ احترام به تفاوتها و پذیرش اشخاص مبتلا به ناتوانی به عنوان بخشی از تنوع انسانی و بشری؛ ـ برابری فرصتها؛ ـ برابری مردان و زنان. به دنبال این کنوانسیون، سازمان جهانی بهداشت قطعنامهای را تنظیم کرد که بر سه هدف پا فشاری داشت: 1ـ رفع موانع اجتماعی، فرهنگی، بهبود دسترسی به خدمات و برنامههای بهداشتی؛ 2ـ تقویت و گسترش توانبخشی، بازتوانی، فناوریهای کمکی، خدمات کمکی و پشتیبانی، و تأکید بر توانبخشی مبتنی بر جامعه؛ 3ـ گسترش مجموعهای از دادههای معتبر و قابل مقایسه بینالمللی درباره افراد مبتلا به ناتوانی، و پشتیبانی از پژوهشها در زمینه ناتوانی و خدمات مرتبط. شاید گاهی تصور کنید که لازم است دستگاههای توانبخشی را وارد و از آن استفاده کنیم. این دستگاه را با هزینهای هنگفت به یک بیمارستان میآورید که به افراد محدودی خدمات میدهد. ولی اگر همین هزینه را صرف توانبخشی مبتنی بر جامعه کنید، میتوانید نه فقط چند بیمار، بلکه بسیاری از استانهای کشور را تحت پوشش قرار دهید. توانبخشی مبتنی بر جامعه بر پایه آموزش و شرایط محلی است. بنابراین پیشنهاد شد که اگر میخواهید توانبخشی را گسترش دهید، بهتر است روی توانبخشی مبتنی بر جامعه کار کنید. گام بعدی، تشکیل بانکهای اطلاعاتی و رصد کردن آنها بود. اکنون در کشور ما چه کسی رصد میکند که آمار افراد مبتلا به ناتوانی چه میزان افزایش مییابد؟ در چه مقولهای؟ کدام مناطق؟ ما حتی آمار کلی ناتوانی را هم در کشورمان نداریم. بااین وضعیت چگونه میتوانیم تصمیم بگیریم، برنامهریزی کنیم، و شرایطی را ایجاد کنیم تا خدمات مناسب ارائه شود؟ در همان قطعنامه، بحثی درباره شیوع ناتوانی دیدم که فکر می کنم مطرح کردن آن بد نیست. طبق بحث مزبور، آمار های گوناگونی در کشورهای مختلف هست که برخیشان قابل استناد است و برخیشان نه. ولی آنچه مسلم است، طبق برآورد سازمان جهانی بهداشت تقریباً 15 درصد جمعیت جهان با ناتوانی زندگی میکنند. هم به دلیل سالمند شدن جمعیت و هم به دلیل افزایش جهانی بیماریهای مزمن، شیوع ناتوانی در جهان افزایش یافته است. ولی این 15 درصد میانگین کشورهای مختلف است. این رقم در کشورهای با درآمد بالا کمتر، و در کشورهای با درآمد پایین بیشتر است. موضوع دیگر این است که افراد اغلب در دسترسی به خدمات با مانع روبهرو هستند و، نسبت به افراد سالم، پیامدهای بدتری را درحوزه سلامت تحمل میکنند. آنها موفقیتهای تحصیلی کمتر و مشارکت اقتصادی پایینتری دارند و فقر بیشتری را تجربه میکنند؛ برای پیدا کردن امکانات بهداشتی و درمانی و مراقبتهای تخصصی دو برابر بیشتر از دیگران با مشکل روبرو هستند؛ سه برابر بیش از دیگران احتمال دارد نادیده گرفته شوند؛ چهار برابر بیش از دیگران احتمال دارد که به طور کامل درمان نشوند؛ نیمی از آنان نمیتوانند مراقبتهای بهداشتی و درمانی مورد نیاز خود را تأمین کنند؛ و 50 درصد بیشتر از دیگران از مخارج بهداشتی و درمانی فاجعه بار رنج میبرند. به این ترتیب، هزینههای کمرشکن باعث میشود که سلامتی دیگر اعضای خانواده یا حتی جامعه به خطر بیفتد. خود فرد نیز مشکلات بیشتری پیدا میکند. وضعیت کشور ما چگونه است؟ مسئولان مرکز آمار ایران طبق آخرین سرشماری و بر اساس تعاریف خودشان میگویند که یک میلیون فرد مبتلا به ناتوانی داریم. تعاریف مرکز آمار بسیار سختگیرانه است و عملاً فقط افراد مبتلا به ناتوانیهای شدید (مثل نابینایی هر دو چشم) را در برمیگیرد. این فقط بخشی از ناتوانی را پوشش میدهد. آمارهایی نیز در سازمان بهزیستی و جمعیت هلال احمر وجود دارد که نشان دهنده آمار ناتوانی در کشورمان نیست. ولی اگر همان 15 درصد را در نظر بگیریم (که با توجه به کم درآمد بودن کشورمان احتمال دارد بیش از این مقدار باشد)، حدود 11 میلیون نفر فرد مبتلا به ناتوانی در کشور ما هست. استادان، دانشجویان و افراد مبتلا به ناتوانی باید برای ارائه آمارهای دقیق تلاش کنند و این موضوع را پیگیری کنند تا ما در آیندهای نه چندان دور به آمار دقیق برسیم. با توجه به این آمار، افراد مبتلا به ناتوانی بزرگترین اقلیت غیر نژادی و غیر دینی کشورمان هستند. بنابراین توجه به وضعیت آنها بسیار مهم است. هر سندی که نوشته میشود، باید بخش ویژهای را به افراد مبتلا به ناتوانی اختصاص دهد. کشور ما با رویدادهای پی در پی طبیعی و غیر طبیعی مانند حوادث جادهای، سیل، زلزله، و... روبهرو است. مدتی پیش فهمیدم که در بنیاد شهید مراکز استانها موسسات توانبخشی با گستردگی زیادی ساخته میشود. این نشان میدهد که شرایط کشور ما از لحاظ ناتوانی تا حدی نگران کننده است. بالا بودن هزینههای تحمیل شده بر خانوادهها (مثلاً فقط خدمات فیزیوتراپی، آن هم به شکل بسیار محدود، 10 جلسه بیمه دارد)، بیتوجهی سیاستگذاران و تصمیمگیران به توانبخشی، نبود متولی مشخص در زمینه خدمات توانبخشی، ارائه خدمات ناهماهنگ توسط سازمانهای مختلف و... باعث شده است که فرد مبتلا به ناتوانی نتواند خدمات را به موقع و با هزینه مناسب دریافت کند. به همین دلیل، موضوع هزینههای کمرشکن، برای کشور ما بسیار ملموستر است. وقتی یک نفر در خانواده سکته میکند، همه افراد خانواده درگیر میشوند، وضعیت مالیشان ناگهان افت پیدا میکند، و اولویتها و کیفیت زندگیشان تغییر مییابد. مسئله ناتوانی را توضیح دادیم. حال ببینیم جهان با این موضوع چگونه برخورد میکند و چه رویکردهایی برای روبهرو شدن با این بحث دارد تا ما هم بتوانیم کمی با آنها همگام شویم. در گذشتهای نه چندان دور، رویکرد کشورها بیشتر زیست پزشکی بود، یعنی ناتوانی را صرفاً مسئلهای پزشکی میدانستند و بنابراین گمان میکرند که افراد مبتلا به ناتوانی فقط باید خدمات پزشکی دریافت کنند. سپس به تدریج رویکرد اجتماعی مطرح شد، یعنی این که خدمات توانبخشی فقط نباید معطوف به جسم افراد باشد و ما باید به اشتغال و مسائل اجتماعی مختلف توانیابها هم توجه کنیم. به مرور زمان معلوم شد که حتی اینها هم کافی نیست و به تدریج رویکرد سیاسی اجتماعی یا حقوق بشر پدیدار شد. قطعنامهها هر چه به زمان حال نزدیکتر میشود، بیشتر به حقوق برابر تأکید میکند. این قطعنامهها نمیگویند که فقط باید کارآفرینی کنیم، بلکه میگویند این فرد باید بتواند مانند افراد مشابه خودش که ناتوانی ندارند، در جامعه حضور یابد، هر زمان که خواست بتواند ازدواج کند، مسکن داشته باشد، و به طور خلاصه، به واسطه این ناتوانی از حقوقش باز نماند. البته این که رویکردهای مزبور در هر کشوری چقدر پیش رفت، بحث دیگری است. برخی از کشورهای توسعه یافته رویکرد سیاسی اجتماعی را دنبال میکنند، و برخی دیگر هنوز بر رویکردهای اجتماعی تأکید دارند. همانگونه که گفتم، هرگاه به ناتوانی اشاره می کنیم، بحث توانبخشی هم مطرح میشود. افراد مبتلا به ناتوانی همیشه در تشکیلات توانبخشی حضور داشته و به بخشی از حقوقشان رسیدهاند. پس بهتر است وضعیت توانبخشی را در کشورمان بررسی کنیم. سالها پیش افراد مبتلا به معلولیت ذهنی با روانی را به غل و زنجیر میکشیدیم و در جاهای بسیار نامناسب نگه میداشتیم. نخستین انجمن مربوط به توانبخشی در سال 1347 و با نام انجمن توانبخشی تشکیل شد. پایهگذاران این انجمن جلسات بسیاری تشکیل دادند و حتی تلاش کردند که از دیگر کشورها اطلاعات بگیرند. این انجمن تلاش کرد خدمات توانبخشی را تحت پوشش خود قرار دهد. همان سال انجمن را به وزارت کار و امور اجتماعی واگذار کردند. بیمارستان شفا یحیاییان، که بیمارستان توانبخشی بود، به انجمن واگذار شد تا خدمات توانبخشی را در آنجا راهاندازی کند. اما بعد به این نتیجه رسیدند که وزارت کار و امور اجتماعی نمیتواند چندان کمکی کند. بنابراین در سال 1355، وزارت رفاه را تشکیل دادند و از بسیاری کشورها که تجربه وزارت رفاه و بحث رفاه اجتماعی را داشتند دعوت کردند. کارشناسان بسیاری به میدان آمدند و مباحثشان را مطرح کردند. از اینجا بود که رویکرد پزشکی به سمت رویکرد اجتماعی رفت. همان سال انجمن و افراد مبتلا به ناتوانی به وزارت رفاه سپرده شدند، و باز در همان سال وزارت رفاه منحل شد، چون مسئولان عقیده داشتند که این وزارتخانه به درستی سازماندهی نشده است سیاستگذاران فکر میکردند که توانبخشی قسمتی از نظام سلامت است و انجمن باید بخشی از وزارت بهداشت باشد، یعنی چون نظام سلامت است که پیشگیری، درمان، و توانبخشی انجام میدهد، پس انجمن باید زیر نظر آن باشد. این برای نخستین بار بود که وزارت بهداشت فرزند خودش را تحویل گرفت تا نظام سلامت را متناسب با آن طراحی کند. در سال 1359، غیر از انجمن توانبخشی، 16 نهاد غیر دولتی دیگر هم خدمات حمایتی ارائه میکردند. در واقع، انجمن زیر نظر وزارت بهداری قرار گرفت تا تداوم کار آن تضمین شود: و 16 نهاد مذکور به آن خدمات رفاهی، حمایتی و اجتماعی بدهند. در آن سال به این نتیجه رسیدند که همه این نهادها با هم ادغام شوند و سازمانی به نام بهزیستی شکل بگیرد که زیر نظر وزارت بهداشت، و در واقع، بخش حمایتی وزارت بهداشت باشد. در سال 1383، وزارت رفاه تشکیل شد و سازمان بهزیستی زیر نظر این وزارت قرار گرفت. در سال 1391 که وزارت رفاه منحل شد، سازمان بهزیستی به وزارت کار و امور اجتماعی پیوست. حال خودتان قضاوت کنید که پس از این همه سال و پس از این همه تجربه، ما به سال 1348 برگشتیم! حافظه تاریخی ما یاری نمیکند یا کمتر جدی میگیریم یا به دلایل دیگر، اما بهتر است بدانیم که امروزه در چه شرایطی یک سازمان را از وزارت بهداشت جدا کرده و به وزارت رفاه سپردهایم. در چنین وضعیتی، افراد بین نظامهای مختلف سر در گم شدهاند و شاید همه این ناهماهنگیها به دلیل آن است که مقوله توانبخشی پی در پی به جاهای مختلف منتقل شده؛ گاه بد سرپرست بوده، گاه بیسرپرست بوده، و به هر حال به نقطه مطلوب نرسیده است. امروزه برای ارائه خدمات توانبخشی در جهان سطوحی مطرح میشود که لازم است آنها را به رسمیت بشناسیم. یکی این که توانبخشی فقط در سطح سوم سلامت نیست؛ حتی در سطح پیشگیری یا ارتقای سطح سلامت هم نیست. یعنی سلامت عمومی هم توانبخشی دارد. پس وقتی سطح سلامت شما بالاتر باشد، دیگر به جایی نمیرسید که نیاز به پیشگیری داشته باشید. اگر به این نکته توجه داشته باشیم، ناتوانی روند بسیار کندتری خواهد داشت. سطح اول پیشگیری و مراقبتهای اولیه از افراد پرخطر است. برای نمونه، کسی که احتمال ابتلا به دیابت دارد، جزو این افراد به شمار میآید. پس باید پیشگیری کرد تا او به دیابت دچار نشود. سطح دوم مراقبتها این است که اگر کسی به ناتوانی دچار شد، سریعاً خدمات پزشکی مناسب دریافت کند و غربالگری انجام شود. در سطح سوم هم خدمات تخصصی ارائه میشود. بنابراین توانبخشی ابعاد مختلفی به خود میگیرد. در توانبخشی پزشکی، خدمات پزشکی ارائه میشود. در توان بخشی اجتماعی، بیشتر درباره ابعاد اجتماعی و سازگاری فرد با جامعه بحث میشود. توانبخشی حرفهای به اشتغال افراد مبتلا به ناتوانی مربوط است. در توانبخشی آموزشی به این افراد آموزش داده میشود تا از مشکلات بعدی پیشگیری شود. سازمان جهانی بهداشت الگویی برای مداخله در مسائل مختلف، به ویژه ناتوانی، ارائه داده است. از نهادهای کلان تصمیمگیرنده یک کشور که میخواهند برنامهریزی کنند، تا پژوهشگرانی که میخواهند در این حوزه کار کنند، همگی باید به این الگو توجه داشته باشند. سازمان جهانی بهداشت الگویی پیشنهاد داده است که بر اساس آن میتوانیم مسائل را به صورت همه جانبه بیازماییم: این الگو در گام نخست میگوید اگر ناتوانی وجود دارد، پس این یک برونداد سلامتی است. هر جا که میخواهید مداخله کنید، تمرکزتان را بر برون داد بگذارید. یعنی مثلاً اگر در جامعه معلولیت داریم، بلافاصله به گام دوم بپردازیم: مسئله مزبور چه پیامدهایی دارد؟ واژه افتراقی به تفاوتهای میان افراد مبتلا به ناتوانی اشاره میکند. مثلاً این که آیا هر کس به ناتوانی دچار شود، حتماً کارش را از دست میدهد؟ اگر عدهای کارشان را از دست میدهند و عدهای نه، یعنی مشکلاتی در جامعه وجود دارد. باید ببینید چه مشکلاتی در جامعه هست که برخی به پیامدهای ناشی از ناتوانی مبتلا میشوند؟ اگر کسی معلول و سپس فقیر میشود، فقر یک پیامد آن اتفاق است. بر اساس این الگو کار کنید و ببینید ناتوانی در جامعه شما چه پیامدهایی به دنبال دارد؛ پژوهشگران و سیاستگذاران در این موضوع کار کنند و شواهد موجود را به دست آورند. پس از بررسی پیامدها، گام بعدی این است که ببینیم چه گروههایی در معرض آسیب هستند و چه تفاوتهایی میان این گروهها وجود دارد؟ آیا زنان بیشتر در معرض نتوانی هستند؟ آیا افراد خاصی به این مشکل دچار میشوند؟ گروه(های) آسیبپذیر چه کسانی هستند؟ شرایط آنها را بررسی کنید. وقتی بحث ناتوانی مطرح میشود، نباید فقط به توانبخشی پزشکی توجه کرد، بلکه باید به همه سطوح نگاه کرد. گام بعدی این است که افراد در برابر چه عوامل خطری قرار میگیرند که ناتوان میشوند؟ بررسی کنید که آیا چاقی در جامعه شما عامل ناتوانی است؟ آیا حوادث جادهای عامل ناتوانی است؟ آیا ژنهای معیوب عامل ناتوانی است؟ این عوامل را بیابید و بررسی کنید که آیا تأثیرشان در گروههای خاص متفاوت است؟ برای نمونه، آیا افرادی که از نظر درآمد یا منزلت اجتماعی در جایگاه پایینتری قرار دارند، بیشتر در معرض آسیب هستند؟ به تفاوتها توجه کنید. گام پنجم این است که بدانید در جامعه شما چه قوانین و ساختارهایی وجود دارد. شاید همین قوانین باعث میشود که ناتوانی افراد افزایش یابد، یعنی همین قانونها یا ساختارها ناتوانی ایجاد میکنند. این الگو به ما میگوید که اگر میخواهید درباره موضوعی پژوهش کنید، جلسه تشکیل دهید و...، ذهنتان را باز کنید و ابعاد مختلف موضوع را بیازمایید. منبع: معلولیت؛ چالشها و سیاستها در ایران، تهران، 1397، ص 41-52. |
تاریخ ثبت در بانک | 26 اسفند 1398 |
فایل پیوست |