کد | jr-25773 |
---|---|
عنوان اول | درمان بیماریهای روانی (کتاب در یک مقاله) |
نویسنده | جولیان لف |
نویسنده | ریچارد وارنر |
مترجم | بابک جعفری |
عنوان مجموعه | بازگرداندن بیماران روانی به جامعه |
نوع | کاغذی |
ناشر | دانژه |
محل چاپ مجموعه | تهران |
سال چاپ | 1388شمسی |
زبان | فارسی |
متن |
درمان بیماریهای روانی (کتاب در یک مقاله) محمد نوری (مدیرعامل دفتر فرهنگ معلولین) کتابی با عنوان بازگرداندن بیماران روانی به جامعه نوشته جولیان لف و ریچارد وارنر (این کتاب توسط ده تن یعنی بابک جعفری و دیگران ترجمه و توسط نشر دانژه، 1388 منتشر شده است) در سال 1388 منتشر شده که اهمیت فوقالعاده در شرایط کنونی ایران دارد. کثرت و ازدیاد روانپریشی و اختلالات روانی در ایران صدای وزیر بهداشت و درمان را هم در آورده است. مهمتر اینکه این اختلالات بر اثر ژنتیک یا کنشهای فرد نیست بلکه عواملی چون عدم اشتغال، فقر، تبعیض، بیتوجهی مدیران، دزدی و فساد نظام اداری دخیل و موثراند. این کتاب دقیقاً به همین مسائل میپردازد و روانپریشی را تحت تأثیر این عوامل بررسی میکند. به دلیل اهمیت کتاب تصمیم گرفتم گزارمانی تهیه کنم. اینگونه گزارمانها را گاه به نام «کتاب در یک مقاله» مینامند. فصل اول: معرفی موانع اجتماعی شدن و اشتغال بیماران مولفان این کتاب درصدداند افراد دارای اختلالات شدید روانی و کسانی که افسردگی عمیق دارند را بررسی کنند. در این فصل هشت عامل را به عنوان علل پیدایش یا تشدید روانپریشی یا موانع جامعه پذیری افراد برمیشمارند. این عوامل عبارتاند از: 1ـ ناتوانی در مراقبت تخصصی؛ افراد دارای اختلال روانی را قبلاً در دارالمجانینها و بعداً در تیمارستانها و بعداً در مراکز و مجتمعهای شبانهروزی آموزشی نگهداری میکردند. کمکم به این نتیجه رسیدند این افراد باید نزد خانواده خود باشند. اما نگهداری آنان قبل از دارالمجانین در جاهایی مثل طویلهها یا قفسهای آهنی بود. هر چه جلوتر آمدهایم مراقبت از روانپریشیها بهتر شده ولی هنوز شرایط مطلوب نیست. خود این مراکز موجب تشدید و گسترش بیماری آنان میگردد. زیرا این مراکز به شیوه غیر علمی از آنان مراقبت میکرده یا میکنند، مثلاً داروهای اعتیادآور و مخدر یا خوابآور به آنان میدادند و همین داروها اختلالات آنان را گسترش میدهد. تحقیقات در 1940 تا 1950 این مسئله را اثبات میکند. نویسنده این تحقیقات را معرفی کرده است. 2ـ خود بیمار در اختلال و آسیب روانپریشی هم موثر است و میتواند نقش داشته باشد. او با هذیانگویی، تفکرات غلط درباره واقعیتها، افسردگی، بیاحساسی، بیعلاقگی، تردید و دودلی، بیقراری، عدم انگیزه، در سرنوشت خود اخلال ایجاد میکند، و اطرافیانش را تحت تأثیر قرار میدهد. 3ـ جامعه با افکار و اقدامات خود میتواند در سرنوشت این افراد موثر باشد. گاه با ساخت مرکز آموزشی و نگهداری آنان مخالفت میکنند و مانع ساخت و راهاندازی میشوند. گاه با ازدواج یا درس خواندن یا اشتغال و بالاخره هرگونه فعالیت اجتماعی آنان مخالفت میکنند. حتی مخالف از بردن آنان به پارک و حضور آنان در مدرسه هستند. چون میگویند آنان به فرزندان مردم آسیب میرسانند. همه اینها انگ زدن به آنان و موجب انزوای اجتماعی آنان است. 4ـ چهارمین عامل وسایل ارتباطجمعی است. با القای خطرناک بودن این بیماران و اینکه موجب صدمه جسمی و حتی قتل میشوند. نیز به تحقیر و توهین آنان میپردازند آنان را دیوانه، مجنون، زنجیری خطاب میکنند. رسانهها گاه از این افراد، استفاده ابزاری میکنند و از آنان در فکاهیات و خنداندن و سرگرمی مردم استفاده میکنند. نویسنده فهرستی از فیلمهایی که چهره منفی از افراد روانپریشی ارائه داده، و نیز فهرستی از فیلمهای سودمند را آورده است (ص21). 5ـ خود انگ زنی عامل دیگر است. به دلیل القائات و تلقینهای مردم و رسانهها و حتی والدین و خانواده، این بیماران شروع میکنند به خود انگ زدن، خود را دیوانه معرفی میکنند؛ افکار منفی خود درباره جامعه و جهان را بیان میکنند. هر مقدار آگاهی و بصیرت آنان نسبت به بیماری و ابعاد بیماری و تبعات و پیامدهای آن بیشتر شود، مقاومت آنها در برابر انگ زدن به خود و منفعل شدن بیشتر میشود لذا باید با فیلم، نشریه، کتاب و داستان و رمان و ... آنها را آگاهتر کرد. 6ـ فقر و نداشتن امکانات لازم، به گسترش بیماری روانپریشی کمک میکند. مقرریهای ماهانه و هفتگی دولت حتی در کشورهای پیشرفته کفاف نمیدهد، فقر موجب میشود آنان به کتاب، رسانه و دیگر امکانات فرهنگی آگاهیبخش دسترسی نداشته، و غذا و تغذیه مناسب؛ لباس مطلوب نداشته باشند. سر و وضع ژولیده و لباسهای مندرس موجب انگشتنما شدن آنان در جامعه میشوند؛ و مردم آنها را فرودست و بدبخت میدانند و همین تمایزها به مشکلات آنها میافزاید. 7ـ تبعیض در اسکان و استخدام، اکثر روانپریشها توانایی تشکیل زندگی مستقل در خانه مستقل ندارند و مجبوراند در خانههای سازمانی زندگی کنند. خود این مسأله بر تحقیر آنان میافزاید. و گاه مجبوراند در محلههای فقیرنشین زندگی کنند و از آنان بیگاری کشیده و به اذیت و آزار آنها میپردازند. آنان بیشتر قربانی یا مرتکب واقعی هستند ولی معمولاً آنان را به عنوان مرتکب معرفی میکنند تا بزهکار واقعی شناخته نشود. از آنان در حمل و فروش مواد مخدر و انواع بزهکاریها سوء استفاده میکنند. مشکل دیگر آنان عدم توانایی در به دست آوردن شغل و درآمد است. 8ـ حقوق بشر و سازمان ملل تاکنون با صدور بیانیههایی تلاش کرده وضع آنان را سامان بدهند. اما عدم اطلاع از این منشورات به مشکلات آنها میافزاید. خلاصه، مولف این هشت عامل را، اصلیترین علل دور شدن در جامعهپذیری و حضور در جامعه میداند. فصلها 2 تا 8: ریشههای انگ مولفان انگ زدن را در بیماریهای روانی یک مسئله مهم میدانند. اینکه فرد میپذیرد که مثلاً افسرده است و این انگ را به خودش میزند یا دیگران به او میزنند و همین اقدام، مشکلات فراوانی را به همراه دارد. به نظر نویسندگان فقر، تبعیض و ترس سه ریشه در انگ زدن است. اما قبل از ورود در بررسی این ریشهها به ماهیت انگ، سیر روانپریشی میپردازد. سیر روانپریشی یک مسئله قابل توجه این است که بیماران روان پریش هم در آسیبمند شدن و هم در سالم شدن سیر و فرایندی را باید طی کنند. اما در مسیر سالم شدن، حتماً سلامتی خود را بازیافته و مثل افراد عادی به زندگی ادامه میدهند. البته درصدد بیماران در دورههای بازیابی سلامتی متفاوت است. خود فرد در پیشرفت بیماری و نیز در سرعت بازیابی سلامتی موثر است. هر چند برخی درمانگرها معتقدند برخی عوامل از اختیار و توان انسان بیرون است و قدرتهای ماورایی مثل شیطان، جادو و سحر در بیمارسازی موثراند. از علامتهای چهره و نشانههای رفتاری مثل لبخند زدن، حرف زیاد زدن، تند راه رفتن، سکوت، زانو به بغل گرفتن، سر به دیوار کوبیدن میتوان نوع و شدت بیماری یا سلامتی را فهمید. ماهیت انگ انگ یا برچسب علامت یا نشانه یا معرفی است که فرد را میشناساند و هویت او را معرفی میکند. معمولاً افراد روانپریش با انگ زدن ویژگیها و هویتشان مشخص میشود. شکل گرفتن و ساختن انگ بر اساس چند مقوله ترس و احساس خطر است. اما هر چه انگسازی شود تا وقتی انگ پذیری تحقق نیابد و اجرایی نگردد، فرد دارای اختلال نقش فعال نخواهد داشت. افراد دارای اختلال اگر بارها در معرض انگ زنی قرار گیرند ولی خودشان انگ را نپذیرند و قبول نکنند، انگ در زندگی آنان نقش سرنوشت ساز نخواهد داشت. بر اساس تحقیقات مولفین معلوم شده، درمانگرها و عوامل درمانی در مراکز بهداشتی هم در القای افسردگی، خودکمبینی و دیگر مشکلات روانی، تأثیر دارند. همچنین والدین و خانواده در انگ زنی موثر هستند. گاه والدین از سَر دلسوزی و محبت و ترحم، نکتههایی را تکرار میکنند که دقیقاً اجرای انگ زنی است. عوامل درمانگر و گاه اطرافیان بیمار دارای بدبینی هستند، نگرش بدبینانه آنان با رازداری و مخفی سازی بیماری تشدید میشود. اما موفقیت بیمار مرهون و وابسته به حمایت اطرافیان و جامعه و مردم است ولی بیماران با پنهان کاری و نفی بیماری خود سعی میکنند خود را سالم نشان داده و از خود دفاع کنند. این شیوه هم پیامدهای منفی خواهد داشت و موجب از دست دادن حامیان و بیاعتمادی مردم میشود. فقر و مشکلات اجتماعی جنبههای رابطه فقر با بیماران روانی و تأثیر فقر در زندگی آنان در این کتاب به تفصیل بررسی شده است. بیمارانی که در تیمارستانها یا بیمارستانها چند ماه و گاه چند سال بستری بودهاند، ذهنیت ایشان نسبت به همه عوامل کسب و کار و بازار از بین میرود و با فرهنگ اشتغال و کسب درآمد بیگانه شدهاند. برای رفع این مشکل، برخی دولتها به ایجاد خانههای گروهی و مجتمعهایی که هم درمانی است و هم نگهداری و هم اعضا را به کسب و کار تشویق میکند و برای آنان کارهای کسب میآورند تا انجام دهند و درآمدی هم داشته باشند. در دو دهه اخیر این خانهها را توسعه داده و در هر خانه چند سوئیت هست و هر بیمار همراه با زن و فرزندش زندگی میکنند و با هم در همانجا کار هم میکنند و کسب درآمد هم دارند. به هر حال ایزوله و منزوی کردن بیمار از محیط زندگی، جامعه و محیط کارش بسیار به او آسیب میرساند و بیماری او را تشدید میکند. اما تجمیع اینها موجب بازیابی سلامتی او میشود. اما تأثیر مهمتر این مجتمعها کاهش فقر بیماران است. فقر در بیماران روانی تأثیرات پیچیده به همراه دارد که به برخی از آنها اشاره کردهاند: فقر موجب میشود انزوای فرد از جامعه تشدید گردد. دوستان، حتی برادر و خواهران و حتی همسرش او را ترک کند. فقر موجب میشود نتواند به دارو و درمان مناسب دسترسی داشته باشد. فقر موجب میشود بیمار نتواند گردش و تفریحات سالم داشته باشد. او تغذیه سالم و کافی نخواهد داشت. بیمار لباس مناسب ندارد و مجبور است با لباسهای مندرس و ژولیده ظاهر شود. بیمار فقیر بهداشت را به خوبی مراعات نمیکند و بیماریهای جدید به سراغش بیاید. فقر بیمار را به محلههای فقیرنشین و حاشیهنشینی و خلاصه شبکه جدید اجتماعی میکشاند. شبکهای که با ناهنجاریها و انواع بزهکاری آغشته است و این بیمار فقیر به سرعت ذوب و هضم در جامعه جدید شده و تن به رفتارها و کارهای آنها میدهد. فقر کمکم ورود بیمار را به جمع بیخانمانها (در ایران به گور خواب مشهور شده) آسان میسازد، زیرا نزدیکان سابق او، بر اثر فقر و نداری او را ترک کرده و او مجبور است به زندگی جدید تن دهد. در کنار شهرها و در مکانهای خاص افرادی به نام دیوانه بیخانمان را فراوان میبینیم. بعضی از روانپریشها برای درمان و ساماندهی به وضع خود پول قرض میگیرند یا وام دریافت میکنند، اما ناتوانی در پرداخت موجب تشدید بیماری آنها میشود. بهبود نشانههای بیماران این کتاب فصلی درباره راه اصلاح و بازپروری بیماران روانی نوشته است. مولفان عقیده دارند باید به تدریج علائم و نشانههای بیماری را در بیمار کم کرد. مراقبت توسط پزشکان و تشکیل پرونده و دادن داروهای موثر یک راه کار عاجل است. داروهایی که برای جنون و افسردگی و پریشانی هست را نام برده و ویژگیهای آنها را شمرده است. گام دیگر، شناخت دقیق مشکلات بیمار است، روانپریشی شامل طیف گسترده از بیماریها است و باید تشخیص داد به چه نوعی ابتلا دارد. بازگرداندن بیمار به جمع و به خانواده و ایجاد جای مناسب برایش در کنار زن و فرزند، به او کمک میکند تا زودتر اصلاح شود. درمانگرها باید تلاش کنند وضع ظاهری و علائم پیدا مثل هذیانگویی، آشفتگی ظاهری، خنده و گریههای نابهنگام و دیگر علائمی که موجب هراس و ترس اطرافیان میشود، درمان شود. احیای علاقهها و جذابیتها و رهایی بیمار از بیمیلی و بیاحساسی و تزریق انرژی در او و کاستن از بیتحرکی، کاستن از کنارهگیری اجتماعی و ورود بیمار در جامعه، آموزش مهارتهای اجتماعی و راههای کسب درآمد زمینههای بهبودی بیماری را فراهم میآورد. موسسهزدایی در قرن نوزدهم در اروپا راه کار برای بیماران روانی را ساخت بیمارستانهای روانی و تیمارستانها و جا دادن به بیماران روانی در این مکانها دانستند. به سرعت آمار تیمارستانها و دیوانهخانهها در کشورهای اروپایی افزایش یافت. این دوره را عصر رونق موسسات یا دوره موسسه گرایی مینامند. افراد با اندک بیماری حتی زنانی که فاقد سرپرست بوده و به بزهکاری رو آورده بودند و دیگر اقشار با اندک بهانهای در تیمارستانها جا داده میشدند. امکانات تفریحی و ورزشی و تغذیه مناسب و نیز درمانگرهای مجرب هم در هر مرکز وجود داشت. اما پس از چند دهه متوجه شدند این شیوه مشکلاتی دارد و به جای رفع مشکلات بر مشکلات بیماران روانی افزوده است. اولین مشکل وابستگان نزدیک این بیماران مثل فرزندان آنان بود که بدون سرپرست و بدون تکلیف رها میشدند. به طوری که بسیاری از آنها مثل والدین خودشان راهی همین مراکز میشدند. از اینرو جمعیت وسیع و حجم انبوهی از جامعه که باید در کارخانهها و مزارع به تولید سرگرم باشد، در این مراکز به استراحت مشغول بودند. از طرف دیگر مخارج گزافی بر هزینه دولتها تحمیل میشد و هر سال به آمار این جمعیت هم افزوده میشد. یعنی اصلاح پذیری و کاهش آمار نداشتند. این مشکلات و پیامدها موجب شد که مشخصات از دهه 1940 دوره حذف موسسات آغاز شود و دوره موسسه زدایی آغاز گردید. این کتاب به تفصیل به حوادث دو دوره موسسهزایی و موسسه زدایی پرداخته است (ص 117-134). کاهش ترس و تبعیض رسانهها میتوانند افکار و نگرشهای مثبت به جامعه القا کنند و از این طریق ترس و تبعیض را در مورد بیماران روانی کاهش دهند. این بیماران از ابتدای زندگی باید تحت مراقبت قرار گرفته و نیازمندیهای آنان تأمین گردد تا ترس و تبعیض از بین برود. البته همکاری نهادهای قضایی و پلیس و سامانههای اطلاع رسانی نیز در تبعیض زدایی و زدودن ترس نقش مثبتی میتوانند داشته باشند. محو خود انگ زنی معمولاً بیماران روانی به دلیل تبعیض، انگ زدن به خود را تجربه میکنند. خانواده و اقوام درجه اول میتوانند به خوبی موثر باشند و بیمار را از احساس بیگانگی و طرح شدن نجات دهند. اعتماد به نفس پایین بیمار را با شناخت درمانی باید افزایش داده آگاهی بیمار نسبت به توانمندیهای خودش و بیان این تواناییها توسط اقوام و خویشاوندان تأثیر مطلوب دارد. طرز فکر و نگرش خانواده و مراقبین خانوادگی باید اصلاح شود. رفتارهای بیمار را غیر دوستانه و ترسناک و خطرناک ندانند. اینگونه داوریها و نظرهای منفی، اعتماد به نفس را در بیماران کاهش میدهد. بیماران نباید به این نتیجه برسند که بیمار روانی خطرناک هستند و در جامعه جایگاهی نداشته و مردم از آنها هراسناکاند و از آنها میترسند. یا بیمارانی که به این نتیجهگیری میرسند که مردم و اقوام و خویشاوندان او را دوست ندارند، همه از او بدشان میآید و از دیدن او خوشحال نمیشوند؛ والدین یا برادر و خواهر او را زشت میدانند و باور دارند او موجب سرافکندگی و بدبختی آنها در جامعه است. همه این قضایا موجب کاهش اعتماد به نفس و در نتیجه شدت یافتن بیماری میشود. اما اگر واقعاً اقوام و مراقبین بیمار چنین باورهایی داشته باشند و این باورها را به بیمار القاء کنند، نه تنها در بهبود شرایط بیمار کاری نکردهاند بلکه او را به سوی بدتر شدن سوق میدهند. بنابراین نویسنده تأکید میکند بصیرت و بینش درست مقدمه اعتماد به نفس و موجب رهایی از برچسب زدن و انگ زنی است. در اینجا نویسنده به فعالیتهای خلاقانه و هنری مثل کشیدن نقاشی و تأثیر آنها در بهبود بیماری اشاره کرده است. اینجا انواع تحقیقاتی که درباره تأثیر هنر و فعالیتهای هنری شده را معرفی میکند. در ادامه نویسنده به حمایتهای کلیسا، آموزش بزرگسالان، برنامههای دوستیابی و بازگشت بیمار به جامعه و رها شدن از انزوا و برچسب داشتن پرداخته و هر یک را مفصل توضیح داده است. تا اینجا نویسنده روشهای مختلف برای شناخت برچسبها و انگهایی را که بیمار را از کل مردم جدا میکند و او را ویژه و استثنایی ساخته، تجزیه و تحلیل کرده و در هفت فصل به روشهای عادی سازی شرایط بیمار پرداخته است. خلاصه مباحث نویسنده در هفت فصل اینگونه است: بیمار روانی با برچسب و انگ از جامعه حذف و به انزوا سوق داده میشود؛ انگهایی مثل او عرضه و توان کار ندارد، جامعه او را دوست ندارد، او موجب دردسر و بدبختی خانوادهاش شده و دهها انگ دیگر توسط خود بیمار و یا نزدیکان بیمار القا و تلقین میشود و به تدریج بر بیمار ترس و بیاعتمادی غلبه یافته و بیماریاش تشدید میشود. اما همه اینها را میتوان با از بین بردن انگها شروع به درمان کرد. نخست باید برچسبهای منفی را از بین بُرد و نگرش و تلقی و دیدگاه مثبت و انسانی درباره بیمار را ترویج نمود. و به تدریج اعتماد به نفس را در او تقویت کرد و با اقدامات هنری و سوق دادن بیمار به انجام فعالیتهای هنری و خلاقانه، جایگاه مثبت برای او در جامعه ایجاد نمود. غلبه بر موانع اشتغال اما بخش دوم این کتاب با عنوان غلبه بر موانع اشتغال، در شش فصل موانع اشتغال را معرفی کرده و راههای غلبه بر این موانع را بررسی میکند. اولین بحث درباره کار و رهایی از تنبلی و تن سپردن به تلاش و کار برای کسب درآمد است. کار و فرار از تنبلی کار برای همگان مطلوب است اما بیماران روانی بیشتر به کار نیاز دارند و لازم است مشغول کار شوند. زیرا تنبلی و بیکاری بیماری آنها را بدتر میکند. یک بیمار روانی وقتی مشغول به کاری میشود از آن لذت میبرد و به آن علاقهمند میشود و همین موجب میشوند به چرخه جامعه باز گردد. کار بخشی از وجود انسان کامل و هویت او است. کار موجب میشود فرد با دیگران در تماس باشد، تجاربی اخذ کند و رفتارش را زیر نظر دیگران تصحیح کند یعنی سعی میکند خطا کند و رفتارهای مقبول از خودش بروز دهد. از طرف دیگر بیکار، موجب احساس پوچی و بیهویتی کرده و به سراغ مواد مخدر میرود. بیکاری موجب بیتفاوتی و عدم مسئولیت پذیری و پوچ انگاری و عدم مفیدیت است. چنین فردی به سراغ انزواطلبی و یا به سراغ مواد مخدر میرود. کار به عنوان یک روش درمانی، هزینههای کمتری نسبت به راه کارهای درمانی دیگر دارد. مسئولیت پذیری گاه نزدیکان بیماران روانی آنها را از کار کردن منع میکنند، چون فکر میکنند توان کار کردن ندارند یا کار به آنها ضرر و آسیب میرساند. در حالی که در صورت مراقبت و نظارت مشکلی پیش نمیآید. برعکس کار نکردن و دور شدن از کار نه تنها بیماری روانی آنها را تشدید میکند بلکه آسیبهای دیگری عارض آنها میشود. آنان خود را موجود عاطل و باطل و پوچ فرض میکنند که توانایی انجام کار را ندارد، بنابراین از پذیرش هر نوع مسئولیتی سرباز زده و از پذیرش تعهد فرار میکنند. کار نکردن، استرس و افسردگی آنان را بالا میبرد و مجبوراند بیشتر دارو مصرف کنند و این داروها، مشکلات دیگری به وجود میآورد. به ویژه به اعتماد به نفس آنها آسیب میرساند. نویسنده تحقیقات بسیاری که در چند کشور درباره رابطه اعتماد به نفس و کار انجام شده را معرفی کرده است (ص 184-188). بیکفایتی بیمار روانی معمولاً فردی بیکفایت تلقی میشود که نمیتواند درست تصمیم بگیرد و عملکرد سودآور داشته باشد. گاه میگویند چنین فردی سود و زیان خود را نمیتواند تشخیص دهد. اما اینگونه تحلیلها مربوط به سابق بوده و تحقیقات جدید نشان میدهد بیماران روانی اگر درست آموزش داده و به آنها اطلاعات صحیح داده شود آنان میتوانند راه درست را انتخاب کنند و شغل متناسب با خودشان داشته باشند. تأمین مالی و بیانگیزه شدن در کشورهای مختلف، تشکیلاتی هست که معلولان را زیر پوشش گرفته و به آنان مساعدت مالی میرسانند. یعنی حقوق و امکانات مالی مشخص هر ماه پرداخت میکنند. اینگونه اقدامات موجب میشود معلولان برای پیدا کردن کار و مهارت یاد گرفتن و کلاً اشتغال، بیانگیزه شوند. بیانگیزهگی موجب کاهش اعتماد به نفس و افزایش افسردگی و بیماریهای دیگر میشود. از طرف دیگر به دلیل نیازها نمیتوان تأمین اجتماعی آنان را حذف کرده دولتها برای حلّ این مشکل، پرداخت حقوق و مزایا به معلولین را منوط به انجام کار در کارگاههایی که برای همین منظور تجهیز کردهاند، کردهاند. مدل مناسب اشتغال برای اشتغال معلولین مدلهای مختلف وجود دارد و تجربه شده است. در مورد معلولان روانی مطالعات گسترده شده که کدام یک از این مدلها برای آنان مناسبتر و بهتر است. نویسنده یک فصل مستقل به این مبحث اختصاص داده است (ص 211-225). ابتدا مدلهای سنتی، حفاظت شده، حمایت شده، مستقل و شرکتهای اجتماعی را تعریف و ویژگیهای هر یک را بیان کرده است. آنگاه اعمال هر یک از اینها در مورد معلولان روانی را بررسی میکند. شرکتهای اجتماعی در اواسط سده نوزدهم در اروپا تلاش شد نوانخانهها و مراکز حمایتی و نگهداری شبانهروزی حذف شود. پس از این اقدام ایده و دیدگاه فردگرایانه و عدم تجمع معلولان ترویج شد. اما پس از مدتی این دیدگاه مطرح شد که لازم است معلولان به ویژه روانیها در قالب شرکتهای تعاونی در کنار هم کار کنند و از این طریق میتوان آنها را جامعهپذیر، مسئولیتپذیرتر نمود. نویسنده در یک فصل شرکتها و ضرورت ساماندهی معلولان در این شرکتها را توضیح داده است. (ص 229-236). تجربههای جدید نویسنده در فصل سیزدهم، تجارب و دستاوردهای مدرن را معرفی و بررسی کرده است. اولین مبحث او رشد اقتصادی است. توسعه و رشد اقتصادی شاهراه فعالیت کشورها است و رفاه و پیشرفت و اشتغال معلولان بدون توجه به این مسئله ممکن نیست. یعنی لازم است جایگاهی برای معلولان روانی در رشد کشور در نظر گرفت. از منابع مالی، بخشی را به آنان اختصاص داد و در مقابل آنان را در رشد کشور متعهد و مسئول دانست. مبحث بعدی در خدمات روانپزشکی، معلولان هم باید حضور متعهدانه داشته باشند، همچنین در مباحث بعد به حضور آنان در دارو و درمان و مسکن معلولان میپردازد. اما یک موضوع مهم استارتآپها یا کسب و کارهای نوین است و چگونگی راه یافتن معلولان در این مشاغل را توضیح داده است. فصل آخر (وارد کردن بیماران به جامعه و توانمندسازی آنان) به تجارب مختلف در زمینه جامعهپذیری و حضور و مشارکت اجتماعی معلولان پرداخته و راههای توانمند شدن آنان را توضیح میدهد. در مجموع این کتاب سودمندی است و لازم است نخبگان دارای معلولیت و نیز پژوهشگران حوزه معلولین به مطالعه این اثر بپردازند. |
تاریخ ثبت در بانک | 4 اسفند 1398 |